باب شباهت ائمه به پیشینیان و نفی نبوت از آن‌ها

بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ به من يُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى وَ كَرَاهِيَةِ الْقَوْلِ فِيهِمْ بِالنُّبُوَّةِ

 و هو الباب الواحد و الخمسون من كتاب الحجة و فيه سبعة احادیث

در حدیث نخست، اهل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به ذوالقرنین، آصف بن برخیا و حضرت خضر تشبیه شده‌اند.

در حدیث دوم، علم به حلال و حرام برای آن‌ها اثبات شد و نبوت نفی گردید.

در حدیث سوم با تصریح به این‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خاتم پیامبران علیهم‌السلام است، به‌اشاره و به‌طور ضمنی به نفی نبوت از آن خاندان مطهر اشاره شد و به اشاره دیگر و این‌که در قرآن همه علوم و حقایق وجود دارد، علم فراگیر آن خاندان مطهر را تایید کرد.

حدیث چهارم و پنجم مانند حدیث نخست است

در حدیث ششم به نفی الوهیت و نبوت از آن خاندان مطهر تصریح نموده است و برائت آن‌ها از هر که چنین عقیده‌ای داشته باشد، به روشنی مطرح شده است.

در حدیث هفتم به نفی نبوت و احکام خاص آن از اهل بیت علیهم‌السلام و اثبات همه کمالات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای آن‌ها تصریح شده است تفصیل آن در شرح حدیث هفتم خواهد آمد.

271- الحديث الاول و هو السابع و التسعون و ستة مائة

عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي‌جَعْفَرٍ(ع): مَا مَوْضِعُ الْعُلَمَاءِ؟ قَالَ مِثْلُ ذِي‌الْقَرْنَيْنِ وَ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ مُوسَى(ع).

ترجمه: حمران بن اعين گويد: از امام باقر عليه‌السلام پرسیدم: جای‌گاه علماء چیست؟ فرمود: مانند ذوالقرنين و یار سليمان (آصف بن برخيا) و یار موسى عليهم‌السلام هستند.

شرح

اگر چه با توجه به برخی از روایات این باب که در آن‌ها به‌جای علما، عنوان ائمه آمده است، همه مقصود از علما را ائمه معصومین علیهم‌السلام دانسته‌اند ولی دلیلی بر انحصار آن وجود ندارد بلکه دلیل بر خلاف آن است، زیرا ائمه معصومین علیهم‌السلام همتای ذوالقرنين و آصف بن برخيا و یار موسى عليهم‌السلام نیستند چنان‌که در حدیث سوم «234- الحديث الثالث و هو الواحد و الستون و ستة مائة» از باب «بَابٌ نَادِرٌ فِيهِ ذِكْرُ الْغَيْبِ» آمده است.

البته این‌که علما همانند ذوالقرنين و آصف بن برخيا و یار موسى عليهم‌السلام باشند مستلزم این نیست که همه آن‌ها چنین جای‌گاهی داشته باشند بلکه تعدادی از آن‌ها مانند جناب سلمان رضوان‌الله‌تعالی‌علیه هم که باشند، در معنی و صدق حدیث شریف بسنده است.

مقصود از «صَاحِبِ مُوسَى» حضرت خضر علیه‌السلام است چنان که در روایت دیگری بدان تصریح شده است. البته با توجه به تفاوت علما، مانعی ندارد که مقصود از یار حضرت موسی علیه‌السلام هم حضرت خضر علیه‌السلام باشد و هم یوشع بن نون رضوان‌الله‌تعالی‌علیه ولی اگر مقصود یوشع باشد، قطعا مقصود از علما، ائمه علیهم‌السلام نیستند، زیرا مقام و مرتبه آن حضرات قابل مقایسه با یوشع و ذوالقرنین و حتی آصف نیست.

272- الحديث الثانی و هو الثامن و التسعون و ستة مائة

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي‌الْعَلاءِ قَالَ قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّمَا الْوُقُوفُ عَلَيْنَا فِي الْحَلالِ وَ الْحَرَامِ فَأَمَّا النُّبُوَّةُ فَلا.

ترجمه: امـام صـادق عـليـه السـّلام فـرمـود: دربـاره مـا به دانستـن حـلال و حـرام بـايـد تـوقـف كـرد. امـا نـبـوت، نـه (مـا تـنـهـا حلال و حرام مى‌دانيم و پيامبر نيستيم).

شرح

معارف الهی چنان‌که در جای خود گفته شد، مراتب متعددی دارد که فهم و دریافت برخی از آن‌ها فراتر از مجاری و منابع ادراکی خواص بلکه اخص خواص است چه رسد به عامه مردم. این دسته از معارف ممکن است مربوط به توحید باشد و ممکن است مربوط به ولایت، چنان‌که ممکن است مربوط به وجود اجمالی انسان و نفس او باشد یا مربوط به وجود تفصیلی او و معاد باشد. حقیقت توحید، ولایت، نفس و معاد نه‌تنها برای عامه مردم قابل فهم و دریافت نیست بلکه برای خواص و اخص خواص از اهل بدایت نیز قابل فهم و دریافت نیست و تنها اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و متعلقان مشیت آن‌ها و انبیاء مرسل، ملائکه مقرب و مومنان آزموده دل به ترتیب می‌توانند فهم و دریافت نمایند، بنابراین نه باید گرد آن چرخید و نه درباره آن سخن گفت و نه موضوع مباحثه با دیگران قرار داد.

یکی از موضوعاتی که از مصادیق این حقیقت است، مرتبه و شأن خاندان مطهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌باشد و باید در برابر آن وقوف نمود.

إِنَّمَا الْوُقُوفُ عَلَيْنَا فِي الْحَلالِ وَ الْحَرَامِ فَأَمَّا النُّبُوَّةُ فَلا

وقوف در این فراز به دو معنی است: 1- توقف در ورود در آن به این دلیل که فراتر از فهم خواص و عوام است. 2- توقف در عبور از آن بدین دلیل که توانای فهم در آن وجود دارد به تعبیر دیگر، علم را برای ما بپذیرید ولی نبوت را هرگز.

به نظر می‌رسد که احتمال دوم برای این فراز مناسب‌تر است به این دلیل که از مخاطب خواسته شده است که در علم به حلال و حرام وقوف کند ولی در نبوت آن‌ها وقوف نکند، یعنی بپذیرد که آن خاندان مطهر عالم به حلال و حرام هستند ولی پیامبر نیستند.

اثبات و پذیرش علم به حلال و حرام و نفی و رد نبوت به معنی محدودیت علم آن حضرات به حلال و حرام نیست بلکه یکی از مصادیق آن علم به حلال و حرام است.

273- الحديث الثالث و هو التاسع و التسعون و ستة مائة

عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ، فَلا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً، وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ، فَلا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً، وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَئ، وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ، وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ، وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ، وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ.

ترجمه: ايوب بن حر گوید: شنيدم امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمود: خداى عز ذكره با پيامبر شما به پيامبران خاتمه داد، پس بعد از او هرگز پيامبرى نخواهد بود و با كتاب شما (قرآن) به كتاب‌های آسمانى خاتمه داد، پس بعد از آن هرگز كتابى نباشد و بيان همه چيز را در آن نازل فرمود و آفرينش شما و آسمان‌ها و زمين و خبر پيش از شما و داورى ميان شما و خبر بعد از شما و موضوع بهشت و دوزخ و پايان كار شما در قرآن هست.

شرح

این حدیث شریف با اشاره به این‌که نبوت ختم شده است و پس از پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، هیچ کس پیامبر نخواهد بود، به‌طور ضمنی نبوت را از همه از جمله اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نفی می‌کند و نسبت دادن آن را به هر کسی نادرست می‌داند.

هم‌چنین با تصریح به جامعیت قرآن، به احاطه اهل بیت علیهم‌السلام را بر همه علوم مربوط به گذشته و آینده، زمین و آسمان و دنیا و آخرت اشاره می‌کند. مقصود از تبیان بودن قرآن در شرح حديث اول از باب بیستم از کتاب عقل و جهل، باب «الرد الى الكتاب و السنه» مطرح شد.

274- الحديث الرابع و هو سبعة مائة

عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ مُحَدَّثاً؟ فَقُلْتُ: فَتَقُولُ نَبِيٌّ؟ قَالَ: فَحَرَّكَ بِيَدِهِ هَكَذَا. ثُمَّ قَالَ: أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِي‌الْقَرْنَيْنِ، أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ: وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ؟

ترجمه: حارث بن مغيره گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: على عليه‌السلام مُحَدَّث بود؟ عرض كردم: مي‌فرمائيد پيامبر بود؟ امام عليه‌السلام با حرکت دست خود به بالا پاسخ منفی داد. سپس فرمود: بلكه مانند یار سليمان يا یار موسى يا مانند ذوالقرنين بود. مگر به شما خبر نرسيده است كه خود آن حضرت (على علیه‌السلام) فرمود: در ميان شما هم مانند ذوالقرنين هست؟ (و مقصود از مثل ذوالقرنین، خود آن حضرت بود).

شرح

مُحَدَّث: به کسی گفته می‌شود خداى متعال علوم و اخبار آسمانى را به وسيله الهام يا صداى فرشته بر او نازل می‌کند ولى امام شخص فرشته را نمى‌بيند اما پيامبر فرشته را نیز می‌تواند ببیند و در برخی از مراتب وحی او را می‌بیند.

این فراز از حدیث شریف (إِنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ مُحَدَّثاً؟ فَقُلْتُ: فَتَقُولُ نَبِيٌّ) شاید به این معناست که راوی نمی‌داند که محدث غیر از پیامبر است، از این‌رو گمان می‌برد که حضرت علی علیه‌السلام که محدث است پیامبر هم هست و بدین سبب از نبی بودن آن حضرت می‌پرسد. امام باقر علیه‌السلام که گویی در میان بحث دیگری است به این موضوع با اشاره دست پاسخ می‌دهد و می‌فرماید: نه، على عليه‌السلام محدث بود و پيامبر نبود و محدث مانند آصف و حضرت خضر و ذوالقرنين است.

روايتى از اميرالمؤمنين عليه‌السلام نقل شده است که آن حضرت می‌فرماید: وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ. امام باقر علیه‌السلام فرمود: أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ: وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ؟ مگر این خبر از آن حضرت به شما نرسید که فرمود: در ميان شما هم مانند او هست، يعنى خود حضرت على عليه‌السلام مانند ذوالقرنين است.

275- الحديث الخامس و هو الواحد و سبعة مائة

عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ وَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: مَا مَنْزِلَتُكُمْ وَ مَنْ تُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى؟ قَالَ: صَاحِبُ مُوسَى وَ ذُو الْقَرْنَيْنِ، كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْنِ.

ترجمه: بريد بن معاويه گويد: از امام باقر و امام صادق عليهما‌السلام پرسيدم: مقام و منزلت شما چيست‌؟ و همانند كدام شخص از گذشتگان هستید؟ فرمود: مانند یار موسى (حضرت خضر يا يوشع) و ذوالقرنين كه هر دو عالِم بودند ولى پيامبر نبودند.

شرح

مانند حدیث اول و چهارم است با این تفاوت که به علم متفاوت آن‌ها با علوم دیگران تصریح شده است، زیرا اگر مقصود از عالم بودن آن‌ها علم طبیعی و متعارف یا غیر متعارف باشد، تفاوتی میان آن‌ها با دیگران نخواهد بود، زیرا اولا دیگران هم علم داشتند و ثانیا افراد دیگری هم بودند و هستند که در علوم مکتسب از راه‌های طبیعی متعارف و غیرمتعارف، سرآمد روزگار خود بودند. تفاوت اساسی حضرت خضر يا يوشع و ذوالقرنين با دیگران در علوم فراطبیعی آن‌هاست. بنابراین عالم بودن آن‌ها به معنی داشتن علمی متفاوت از علوم عرفی و غیرعرفی است.

276- الحديث السادس و هو الثانی و سبعة مائة

عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع): إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ آلِهَةٌ، يَتْلُونَ بِذَلِكَ عَلَيْنَا قُرْآناً: وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ. فَقَالَ: يَا سَدِيرُ! سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ شَعْرِي مِنْ هَؤُلاءِ بَرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ؛ مَا هَؤُلاءِ عَلَى دِينِي وَ لا عَلَى دِينِ آبَائِي؛ وَ اللَّهِ لا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ. قَالَ: قُلْتُ: وَ عِنْدَنَا قَوْمٌ يَزْعُمُونَ: أَنَّكُمْ رُسُلٌ، يَقْرَءُونَ عَلَيْنَا بِذَلِكَ قُرْآناً: يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ. فَقَالَ: يَا سَدِيرُ! سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي مِنْ هَؤُلاءِ بَرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ؛ مَا هَؤُلاءِ عَلَى دِينِي وَ لا عَلَى دِينِ آبَائِي؛ وَ اللَّهِ لا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ. قَالَ: قُلْتُ: فَمَا أَنْتُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ، نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا، نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ

ترجمه: سدير گويد: به امام صادق عليه‌السلام عرض كردم: مردمى عقيده دارند كه شما خدا و معبوديد و براى اثبات عقيده خود اين آيه قرآن را مي‌خوانند: «اوست كه در آسمان معبود است و در زمين معبود است».

امام علیه‌السلام فرمود: اى سدير! گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و مويم از اين‌ها بيزار است و خدا هم از آن‌ها بيزار است. اين‌ها بر دين من و دين پدران نیستند. خدا در روز قيامت، مرا با آن‌ها گرد هم نياورد، جز آن‌كه بر آن‌ها خشمگين باشد.

عرض كردم: مردمى نزد ما هستند كه عقيده دارند شما پيامبر هستید! و برای اثبات ادعای خود اين آيه قرآن را قرائت مي‌كنند: «اى رسولان از چيزهاى پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من به رفتارر شما دانايم» امام فرمود: اى سدير! شنوائى و بينائيم، مو و پوستم، گوشت و خونم از اين‌ها بيزار است و خدا و رسولش از اينان بيزارند. اين‌ها بر دين من و دين پدرانم نيستند. خدا در قيامت مرا با ايشان گرد هم نياورد جز اين‌كه بر آن‌ها خشمگين باشد.

عرض كردم: پس جای‌گاه شما چیست؟ فرمود: ما خزانه‌دار علم خدائيم، ما مترجم امر خدائيم، ما مردمى معصوم هستيم که خداى تبارك و تعالى مردم را به اطاعت از ما امر فرمود و از نافرمانى ما نهى نمود، ما بر هر كه زير آسمان و روى زمين است، حجت رسائيم.

شرح

وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ:

گمان مي‌كنند كه دو خدا وجود دارد یکی در آسمان که الله تعالی است و دیگری در زمین که امامان علیه‌السلام هستند.

استناد آن‌ها به این آیه کریمه يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً از این جهت است که خدای متعال به رسولان خطاب کرده است و چنین خطابی وقتی ممکن است که رسولان متعدد باشند و این‌هم در صورتی محقق می‌شود که امام هم پیامبر باشند!

نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ

این فراز ذیل حدیث سوم از باب یازدهم از کتاب الحجه (78- الحديث الثالث من الباب الحادى عشر من كتاب الحجة و هو الخامس و خمس مائة) ارائه شد

277- الحديث السابع و هو الثالث و سبعة مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ الْأَئِمَّةُ به منزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِلا أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لا يَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَا يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ(ص) فَأَمَّا مَا خَلا ذَلِكَ فَهُمْ فِيهِ به منزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)

ترجمه: امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمود: ائمه مقام و منزلت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را دارند ولى پيامبر نيستند و آن‌چه از زن‌ها براى پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حلالست (بیش از چهار زن دائم و زن موهوبه) براى ايشان حلال نيست و اما نسبت به‌غير آن، ايشان به منزلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستند.

شرح

این حدیث شریف نسبت به احادیث قبلی این باب از اطلاق بیش‌تری برخوردار است بدین معنی که در روایات پیشین یا ائمه معصومین علیهم‌السلام را به برخی از یاران خاص انبیاء پیشین تشبیه می‌کرد یا به قلمرو علم آن‌ حضرات تصریح یا اشاره می‌کرد یا نبوت و الوهیت را از آن‌ها نفی می‌کرد ولی در این روایت آن حضرات به پیامبر تشبیه شده‌اند و تنها احکام خاص آن حضرت را از آن‌ها نفی می‌کند و در واقع همه کمالات پیامبر را برای آنان اثبات می‌کند و تنها دو چیز را از آن‌ها نفی می‌کند یکی نبوت و دیگری احکام ویژه آن حضرت که در آیات و روایات بدان‌ها تصریح یا اشاره شده است.

وَ لا يَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَا يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ(ص) فَأَمَّا مَا خَلا ذَلِكَ فَهُمْ فِيهِ به منزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)

این فراز صریح است در این که: 1- احکام خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مانند تعدد همسر به‌گونه مختص به آن حضرت، چنان‌که از نامش پیداست، مختص است و شامل هیچ کس نمی‌شود اما غیر از این احکام خاص فقهی، ائمه علیهم‌السلام همانند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستند.