باب ارواح ائمه علیهمالسلام
بَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الْأَرْوَاحِ الَّتِي فِي الْأَئِمَّةِ(ع)
و هو الباب الثالث و الخمسون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث
283- الحديث الاول و هو التاسع و سبعة مائة
عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلاثَةَ أَصْنَافٍ: وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَفَالسَّابِقُونَ، هُمْ رُسُلُ اللَّهِ(ع) وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ، جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ، فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ؛ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ، فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ، فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ؛ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ؛ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ؛ وَ جَعَلَ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ، فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ؛ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ، فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ؛ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ؛ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ.
ترجمه: جابر جعفى گويد: امام صادق عليهالسلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارك و تعالى مخلوقات را بر سه دسته آفريد است، چنانکه فرمود: «و شما سه طايفه بودید، اصحاب ميمنه و تو چه دانى كه اصحاب ميمنه چه شأن عظيمى دارند و اصـحـاب مشئمه و تو چه دانى اصحاب مشئمه چه شقاوتى عظيم دارند و آنهایی كـه در دنـيـا به سوى خيرات و در آخرت به سوى مغفرت و رحمت از دیگران سبقت مىگيرند، آنان مقربان هستند. سبقتگیرندگان همان رسولان خدا و خواص درگاه او از ميان خلق هستند كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است: 1 - ايشان را با روح القدس مؤيد ساخت پس با آن همه چيز را دانستند و شناختند. 2- ايشان را با روح ايمان مؤيد ساخت پس با آن از خداى عز و جل خائف هستند. 3- آنها را با روح قوه مؤيد ساخت پس با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند. 4- آنها را با روح شهوت مؤيد ساخت پس با آن مشتاق اطاعت خدا شدند و از نافرماني او نفرت يافتند. 5- در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد میكنند. و در مؤمنين و اصحاب یمین چهار روح نهاد: 1- روح ايمان نهاد كه با آن از خدا خائف باشند 2- در آنها روح قوه نهاد که با آن بر اطاعت خدا توانائى يابند 3- در ايشان روح شهوت نهاد که با آن خواهان اطاعت خدا باشند 4- در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن رفت و آمد كنند.
شرح
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلاثَةَ أَصْنَافٍ
کلیات انسانها سه گروه هستند ولی هر کدام از این گروهها خود بر دستههای مختلف طولی و عرضی تقسیم میشوند. عوالم وجود نیز اگر چه بهطور کلی بر سه قسم تقسیم شده است: طبیعت، مثال و عقل ولی هر کدام از آنها اقسام متعددی دارد چنانکه عرفا، هفت، هفتاد، هفتصد و تا هفتاد هزار عالم ترسیم کردهاند.
در میان انبیاء و رسولان الهی با اینکه در اصل نبوت و بعثت مشترکند ولی تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان است. همینگونه است اصحاب یمین و اصحاب شمال.
وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ
اصحاب یمین کسانی هستند که دارای برخی فضایل و کمالات اعتقادی، اخلاقی و رفتاری باشند. به بیان قرآن اصحاب یمین عبارتند از: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ * يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (بلد، 11-18)
در علت نامگذاری اصحاب یمین مطالبی گفته شده است که برخی از آنها از اینقرار است:
1- بدین سبب اصحاب یمین نامیده شدهاند که با یُمن و خیر و خوبی همراه هستند؛ هم افکارشان صادق و حق است هم اخلاقشان فضیلت است و هم رفتارشان صالح است.
2- بدین سبب که اهل رحمت خدای متعال هستند و در همه عوالم هستی بهویژه عالم آخرت از آن برخوردارند.
3- بهاین سبب که اعمال آنها صالح است و برای فرد و جامعه سودمندی حقیقی دارد.
4- به جهت عالی عالم، تناسب و سخیت دارند. جهت عالی عالم و علیین عبارت است از رحمت سابق بر غضب.
5- چون نامه عمل را با دست راست یعنی با جهت ملائم با رحمت دریافت مىكنند.
وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ
اصحاب شمال مقابل اصحاب یمین هستند
سابقون
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ، هُمْ رُسُلُ اللَّهِ(ع) وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ
سابقون، كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند.
جمعی طالب دنیایند، جمعی طالب عقبایند و جمعی طالب مولا؛ طالبان دنیا، اصحاب شمالند، طالبان عقبی، اصحاب شماند و طالبان مولا، سابقونند. جمعی برای کسب دنیا، آخرت را از دست میدهند برخی بر عکس و برخی در حضور یار، نه دنیا میبینند نه آخرت.
مقربان درگاه خداوند
علامه طباطبایی: مراد از سابقون در کریمه «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ»،«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» و نیز «وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ»، كسانى هستند كه در اعمال خير سبقت مىگيرند و و وقتى به اعمال خير سبقت گرفتند، به مغفرت و رحمتى هم كه در ازاى آن اعمال هست نیز سبقت گرفتهاند و مشمول آیه «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ» میشوند.
قرآن كريم تنها عده كمی از آيندگان را جزء سابقون میداند و سابقون از پیشینیان را بیشتر میداند، بدین سبب که:
1-فزونی پيشگامان در پذيرش پیامبران گذشته بر پیشگامان پذیرش اسلام در صدر اول
2- سابقان شامل پیامبران و اوصیاء آنهاست و پیامبران گذشته و اوصیاء آنها از اوصیاء پیامبر خاتم بیشتر است.
3- بعضى تعبير به اولين و آخرين را به اولين امت اسلام و آخرين امت اسلام، تفسير كرده اند، طبق اين تفسير همه مقربان از امت اسلامند.
4- مقصود از اولین، سابقان ادوار انبیاء و اولیاست و مقصود از آخرین سابقان پس از ادوار نبوی و ولوی و در واقع پس از پایان دور انسانی و پس از دور آخرین وصی پیامبر است.
اگر چه در برخی از روایات این تعبیر نفی شده است ولی شاید به عنوان تنها مصداق اولین و آخرین نفی شده باشد نه به عنوان یکی از مصادیق.
جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ
مقصود از ارواح: 1- قوای نفس 2- مراتب آن 3- ظهورات اسماء کلی 4- تعینات نفس 5- ملائک ملکوتی و جبروتی بیرون از نفس
أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ، فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ
یکی از ارواحی که در انبیاء علیهمالسلام وجود دارد، روح القدس است.
روح القدس ممکن است از قوا، مراتب، تعینات نفس و در نتیجه امری درونی برای نفس باشد و ممکن است امری بیرونی باشد. در صورت بیرونی بودن ممکن است همیشه بیرونی باشد مانند عقل فعال یا حضرت جبرئیل علیهالسلام و ممکن است در آغاز بیرونی باشد و در ادامه امری درونی شود چنانکه در جای خود گفته شده است، عقل فعال و نیز سایر عقول طولی در آغاز حقایقی بیرونی هستند که نفس با استناد به آنها فرایند تکامل و اشتداد وجودی را طی میکند ولی در این فرایند به مرتبهای از کمال میرسد که قوهای از قوای نفس میشود.
روح القدس به هر معنایی که باشد، سبب معرفت نفس به عالم و حقایق مربوط به آن میشود و به تعبیر دقیقتر سبب انکشاف معارف و علوم حقیقی از باطن نفس میشود.
قوه عقل یا حقیقت بیرون روح القدس علت تعقل و کسب یا انکشاف علم در همه موجودات است با این تفاوت که هر که مرتبه وجودی تامتری داشته باشد این قوه یا روح نیز در او شدیدتر است و هر که وجودش ضعیفتر باشد، استنادش به این قوه یا روح ضعیفتر است بنا بر این ارواح پنجگانه از جمله روح القدس در همه موجودات بهگونه تشکیکی وجود دارد و درجه اعلی و اشد آن در انبیاء و اولیاء متحقق است و سایر مراتب فروتر از آن در مراتب دیگر موجودات.
وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ، فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
آنچه درباره روح القدس گفته شد درباره روح ایمان هم میتوان گفت، یعنی ممکن است از قوا، مراتب، تعینات نفس و در نتیجه امری درونی برای نفس باشد و ممکن است امری بیرونی باشد. در صورت بیرونی بودن ممکن است همیشه بیرونی باشد مانند ملائکه ملکوتی و ممکن است در آغاز بیرونی باشد و در ادامه امری درونی شود.
نقش روح ایمان، خوف از خدای متعال است و چون همه مراتب خوف بهویژه عالیترین مراتب آن که خشیت است نتیجه علم و معرفت است، بنابراین نقش اصلی روح ایمان نیز نوعی معرفت و علم است که به خوف از نتایج اعمال، برآیندهای صفات و ملکات و ابتلا به لوازم قوانین تکوینی حاکم بر مراتب وجود یا مراتب عوالم وجود میانجامد. وجود این روح نیز اگر چه مشترک میان همه مقربان و اصحاب یمین است ولی تشکیکی است و عالیترین درجه آن در انبیاء و اولیاء و درجات فروتر آن در اصحاب یمین است.
اینکه حقیقتی باشد که مبدأ کمالات باشد و هیچ مرتبهای از آن در برخی از مراتب انسانها یا حتی موجودات وجود نداشته باشد، نه تنها بعید است بلکه ممکن نیست. مساوقت وجود با کمالات و نیز وحدت ظاهر و مظهر اقتضا میکند که همه موجودات به اندازه وجود خود از کمالات وجود و مبادی آن کمالات برخوردار باشند و نیز اقتضا میکند که همه موجودات از همه کمالات و ظهورات اسماء و صفات خدای متعال برخوردار باشند، پس بیگانه بودن برخی از موجودات با روح القدس و برخوردار نبودن آنها از آثار و کمالات او ممکن نیست همچنین برخوردار نبودن اصحاب شمال از آثار و کمالات روح ایمان نیز ممکن نیست اگر چه ممکن است به دلیل فقدان استعداد و قابلیت سایر انسانها غیر از انبیاء و اولیاء برای دریافت آثار و کمالات روح القدس سبب شود سهم آنها از کمالات و آثار او به اندازهای نباشد که سبب اتصاف آنها به علم و معرفت یقینی، تردیدناپذیر و معصوم از خطا و سرگرمی شود.
همچنین در مورد برخورداری از روح ایمان نیز همینگونه است، یعنی ضمن برخورداری همه موجودات و انسانها از این روح، درجه برخورداری آنها با هم متفاوت باشد و برخی مانند اصحاب شمال بهویژه مستکبرین بهاندازه کم باشد که سرنوشتساز نباشد و آنان را به مرتبه ظهور یا برخورداری از آثار و کمالات آن نرساند.
نتیجه برخورداری همه موجودات و انسانها از روح ایمان این میشود که همه آنها درجهای از خوف خدای متعال را دارند همانگونه که همه آنها بهرهای از ایمان و سایر کمالات را دارند.
ممکن است برخورداری انسانها از برخی از مصادیق علوم یقینی مانند علم به بدیهیات، محسوسات و مجربات نیز نشاندهنده برخورداری آنها از جلوهای از جلوات و ظهوری از ظهورات روح القدس باشد و البته علم حضوری در این جهت بر سایر مصادیق علوم یقینی تقدم دارد.
وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ، فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ
اطاعت از خدای متعال و تسلیم بودن نسبت به او تعالی امری عمومی است و کسی در عالم هستی نیست که هیچگونه اطاعتی حتی اطاعت تشریعی نداشته باشد. بههمین سبب همانگونه که اطاعت امری ذومراتب است برخورداری از روح قوه نیز که سبب اطاعت میشود، دارای مراتب است و البته برخورداری از آن بهگونهای که سبب اطاعت در انبیاء و اولیاء میشود در هیچ موجود طبیعی وجود ندارد و آنچه در اصحاب یمین وجود دارد نیز با آنچه در سایر خلق وجود دارد، متفاوت است و بسا مرتبهای از این قوه در برخی از افراد وجود داشته باشد که آثار و نتایج آن ظاهر نباشد یا در همه مراتب عوالم ظاهر نباشد و در نتیجه سبب سعادت و نجات نشود.
وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ
اطاعت از خدای متعال دو گونه است: 1- اطاعت از سر تکلیف 2- اطاعت از سر شوق و رغبت. اطاعت از سر تکلیف ریشه در روح ایمان دارد که به خوف و خشیت از خدای متعال میانجامد ولی اطاعت از سر شوق و رغبت ریشه در روح شهوت دارد. خوف و خشیت سبب انکسار بزرگی نفس و خضوع و خشوع میشود و شیطنت را مغلوب میکند و شهوت و شوق و رغبت پس از انکسار نفس است و سبب مغازله و معاشقه با ربّ کریم میشود.
هر کدام از این دو که نباشد، معصیت رخ میدهد ولی این دو معصیت با هم تفاوت اساسی دارند: معصیت ناشی از نبودن خوف و خشیت و در واقع بزرگی نفس، طغیان شیطان است و نشاندهنده کبر و تکبر یا قابل بخشش نیست یا بهسهولت قابل بخشش نیست.
معصیت ناشی از نبودن شوق و رغبت، خطای آدم است نشاندهنده ضعف و ذلت است یا یا بدون زحمت بخشیده میشود و یا با اندک تنبه و پشیمانی. همین تفاوت سبب بخشش آدم و طرد ابلیس شده است. روح شهوت در همه موجودات وجود دارد ولی در برخی کامل و تمام و در برخی ناتمام، در برخی شدید و در برخی ضعیف. انبیا علیهمالسلام در داشتن هر یک از ارواح مشترک، سرآمد هستند و به همین جهت نیز نگاه و تلقی آنان از شهوات ویژه است. به عنوان نمونه حب نساء برای اغلب مردم، ریشه در حب دنیا دارد ولی برای پیامبران علیهمالسلام چنین نیست بلکه از تجلیات حب به آخرت است.
وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ
روح مدرج یا حشر و نشر با خلق
هر چه انسان از نظر علم ارتقاء یابد با عموم مردم فاصله میگیرد، بدین سبب که فهم و زبان آن دو با هم تفاوت پیدا کرده است. این فاصله به حدی میرسد که جاهل از عالم وحشت دارد و عالم از جاهل، نفرت. همفکری مهمترین دلیل برای همزبانی است و همزبانی مهمترین عامل برای ارتباطات اجتماعی است و اختیاری و غیراضطراری است. روابط اجتماعی گاهی از سر ناچاری است، در این صورت خواه سنخیت میان اطراف این روابط وجود داشته باشد و خواه نداشته باشد به دلیل اضطرار و ناچاری چنین روابطی شکل میگیرد ولی گاهی این روابط ارتباطی با اضطرار و نیاز ضروری ندارد در این صورت است که هر چه اطراف این ارتباطات با هم سنخیت بیشتری داشته باشند، روابط محکمتر و صمیمیتر خواهد بود. این روابط میان کسانی که منافع مشترک دارند یا ضررهای مشترک، گسترده است و گستردهترین آن مربوط به کسانی است که سنخیتهای نفسانی، فکری، ایمانی و اخلاقی با هم داشتته باشند.
انبیاء از نظر، فکر، فهم، علم، فضایل نفسانی در عالیترین مرتبه ممکن قرار دارند و ملتی که پیامبر برای هدایت آنها مبعوث شده است از جهات یادشده در فروترین مرتبه ممکن قرار دارند. ارتباط این دو که در نهایت تضاد قرار دارند، یا ممکن نیست و یا بهآسانی ممکن نیست و در حکم اجتماع ضدین است ولی وجود قوه و روحی که یا سبب تناسب میانها شود یا سبب تعلق خاطر آنها گردد میتواند این فاصله را از میان بردارد و دو سوی تضاد را به هم برساند و وحشت را از جاهل رفع کند و نفرت را از عالم. در احادیث این روح و قوه را روح مدرج خواندهاند.
وجود این روح سبب میشود که پیامبران چنان مشتاق خلق و حتی دشمنانشان هستند که مادر مشتاق فرزند گمشدهاش نیست. بدین سبب که آنها خلق را بندگان خدا میدانند و خدا برای آنها مشتاق و محبوب و معشوق است.
وَ جَعَلَ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ، فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ
وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ، فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ
وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ
وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ
آنچه درباره وجود ارواح چهارگانه ایمان، قوت، شهوت و مدرج درباره پیامبران علیهمالسلام گفته شد، بهگونه ضعیفتری درباره اصحاب یمین هم گفته میشود. وجود ارواح چهارگانه در پیامبران علیهمالسلام در اعلا درجه ممکن است و در مومنان و اصحاب یمین درجات فروتر. البته از آنجا که ایمان و یمن دارای درجات بسیاری است وجود ارواح چهارگانه در مومنان نیز متفاوت است. سهم برخی از آنها کم و سهم برخی دیگر، بیشتر است.
همین نسبت میان اصحاب شمال هم وجود دارد و نبودن این ارواح چهارگانه در کفار، منافقین و مستکبرین به معنی نفی جنس آنها نیست بلکه به معنی نفی درجات موثر آنها یا نفی درجات مطلوب آنهاست.
284- الحديث الثانی و هو العاشر و سبعة مائة
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ، فَقَالَ لِي: يَا جَابِرُ! إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ؛ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى؛ ثُمَّ قَالَ: يَا جَابِرُ! إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلا رُوحَ الْقُدُسِ فَآنها لا تَلْهُو وَ لا تَلْعَبُ
ترجمه: جابر گويد: از امام باقرعليهالسّلام از مبدأ علم عالِم (پيامبر و امام) پرسيدم. فرمود: اى جابر، در انبياء و اوصياء پنج روح وجود دارد: روح القدس، روح ايمان، روح حيات، روح قوت و روح شهوت. اى جابر، به وسيلۀ روح القدس است كه (پيامبر و امام) از زير عرش تا زیر زمین را ميدانند. سپس فرمود: اى جابر، به اين چهار روح، آفت ميرسد ولى روح القدس سرگرمى و بازى ندارد.
شرح
این حدیث مانند حدیث قبلی است و تنها تفاوت قابل توجه آن در این فراز است: إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلا رُوحَ الْقُدُسِ فَآنها لا تَلْهُو وَ لا تَلْعَبُ.
اگرچه ظاهر این فراز، خطاپذیری ارواح چهارگانه است و انحصار عصمت به روح القدس است ولی در واقع چنین نیست. توضیح: انبیاء علیهمالسلام بهویژه نبی خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در همه مراتب وجودی خود دارای عصمت کامل هستند اگرچه عصمت آنها مطلق نیست، یعنی در هر مرتبهای از مراتب عوالم هستی، همانگونه میاندیشند که بایسته و شایسته اندیشه آنها در آن مرتبه است و همانگونه رفتار میکنند که بایسته و شایسته رفتار آنها در آن مرتبه است بنابراین عصمت آنها در هر مرتبهای از مراتب عوالم هستی متناسب با آن عالم عین حق، صدق و صواب است ولی نسبت به مراتب بالاتر از آن ممکن است مناسب نباشد و با سنجش آن با مرتبه بالاتر، خطا و لغزش باشد.
حاصل آنکه انبیاء و اولیاء منصوص در همه مراتب عوالم هستی دارای عصمت کامل هستند و بازی و سرگرمی نداشتن تنها در روح القدس و تایید او از آنها نیست بلکه همانگونه که آنها در فکر، علم، اخلاق و رفتار معصوم هستند در روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح اجتماعی نیز معصومند و در هیچ یک از مراتب یادشده خطا و لغزشی ندارند.
مقصود از بازی و سرگرمی نداشتن آنها در مرتبه روح القدس و تغییرپذیری آنها در مراتب ارواح چهارگانه دو چیز میتواند باشد:
1- مرتبه روح القدس آنها عالیترین مرتبه وجودی آنهاست و هیچ مرتبه عالی نسبت به مراتب فروتر، خطا، بازی و سرگرمی ندارد و عکس آن ممکن است، یعنی هر مرتبه دانی نسبت به مرتبه عالی ممکن است خطا و لغزش داشته باشد. به تعبیر دیگر مرتبه روح القدس دارای عصمت کامل و مطلق است، یعنی هم نسبت با عالم خود حق و صدق و صواب است پس دارای عصمت کامل است و هم در مقایسه با عوالم دیگر که الزاما فروتر از آن هستند، پس دارای عصمت مطلق است. اما مراتب فروتر که ارواح چهارگانه است، اگر چه هر کدام نسبت به عالم و علم و رفتار مناسب با آن حق و صدق و صواب است ولی ممکن است نسبت به عالم فراتر از خود اینگونه نباشد. یکی از علل استغفارهای انبیاء و اولیاء علیهمالسلام نیز همین است.
2- ارواح چهارگانه (ایمان، قوت، شهوت و اجتماعی(مدرج)) اگر چه دارای عصمت و خطاناپذیری است ولی جایگاه آنها عالم طبیعت و نفس است و این دو عالم و هر چیزی که مربوط به آن باشد بالاصاله یا بالتبع عین حرکت و تغییر است. پس ارواح یادشده در معرض تغییرات طبیعی و نفسانی قرار دارد.
285- الحديث الثالث و هو الحادی عشر و سبعة مائة
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرُهُ، فَقَالَ: يَا مُفَضَّلُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ فِي النَّبِيِّ(ص) خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْحَيَاةِ، فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ؛ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ، فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ؛ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلالِ؛ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ، فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ؛ وَ رُوحَ الْقُدُسِ، فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ، فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ(ص)، انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ، وَ رُوحُ الْقُدُسِ لا يَنَامُ وَ لا يَغْفُلُ وَ لا يَلْهُو وَ لا يَزْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو، وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِهِ.
ترجمه: مفضل بن عمر گويد: از امام صادق عليهالسلام درباره علم امام عليهالسلام به همه چیز در سراسر زمین در حالیكه خودش درون اتاقى است كه پردهاش هم انداخته است، پرسيدم فرمود: اى مفضل! خداى تبارك و تعالى در پيامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم پنج روح قرار داد: 1- روح حیات كه با آن حرکت میکند و راه میرود. 2- روح قوه كه با آن قيام و تلاش میكند. 3- روح شهوت كه با آن میخورد و میآشامد و با همسر خود آمیزش میکند. 4- روح ايمان كه با آن ايمان میآورد و عدالت میورزد 5 - روح القدس كه با آن بار نبوت كشد. چون پيامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم از دنیا برود، روح القدس از او به امام (جانشين او) منتقل شود. پس روح القدس خواب و غفلت و سرگرمی و تكبر ندارد ولی چهار روح ديگر خواب و غفلت و تكبر و سرگرمی دارند و به وسيله روح القدس همه چيز دیده و درك مىشود.
شرح
مانند احادیث پیشین است. >آمار بازدید
پیوندها
آخرین مطالب
- شرح جلد نهم اسفار
- شرح جلد هشتم اسفار
- شرح جلد هفتم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد ششم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد سوم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد دوم اسفار سیدمرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد اول اسفار از سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح اسفار جلد هشتم باب هفتم: حالات نفس ناطقه از جهت ارتباط با طبیعت