باب روحیكه خدا ائمه را با آن استوار مىسازد (تسدید)
بَابُ الرُّوحِ الَّتِي يُسَدِّدُ اللَّهُ بِهَا الْأَئِمَّةَ(ع)
و هو الباب الرابع و الخمسون من كتاب الحجة و فيه ستة احادیث
286- الحديث الاول و هو الثانی عشر و سبعة مائة
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ. قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ
ترجمه: ابوبصیر گوید: از امام صادق علیهالسلام درباره این سخن خدای متعال «و همچنین روحى از امر خود را به سوی تو وحى كردیم که (پیش از آن) تو نمیدانستى كتاب و ایمان چیست؟ پرسیدم. فرمود: آن مخلوقی است از مخلوقات خداى عزوجل، بزرگتر از جبرئیل و میكائیل، كه همراه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم بود، به او خبر میداد و تسدیدش مىكرد و همراه امامان پس از وى هم مىباشد.
شرحاگرچه در آیات قرآن تایید روح القدس تنها درباره حضرت مسیح علیهالسلام آمده است ولی روایات در این زمینه عام است و شامل انبیاء و اولیاء منصوص هم میشود.
تایید و تسدید ارواح قدسی و نفوس مقدس نتایج بسیاری دارد که هم طبیعی است و هم فراطبیعی. این نتایج که اصالتا و در واقع ثمره تسدید و توفیق روح القدس و بالتبع نتیجه تسدید و توفیق دیگر فرشتگان رحمت است، بهنوبه خود نتیجه فراهم شدن زمینه و استعداد تعلیم به وسیله روح القدس و تقویت قوای ادراکی کسی است که مورد تعلیم او قرار گرفته است.
روح القدس تاثیرات و افعالی دارد که نتیجه آنها، تسدید و توفیق بنده است و در واقع، تسدید و توفیق نتیجه تاثیرات دیگری از جانب ارواح قدسی و نفوس مقدس است که همه آنها از مجاری فاعلیت روح القدس هستند. این افعال عبارت است از: 1- افاضه معرفت و علم، چنانکه در روایت وارد شده است که «بِهَا عَلِمُوا الْأَشْيَاءَ»، 2- فراهم ساختن رویت حقایق «وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِه» 3- افاضه قدرت چنانکه حق تعالی فرمود: «إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً» و دیگر کمالات و افعال انسان بهویژه اولیاء الهی.
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ
گاهی در تعابیر دینی و عقلی مراتب عوالم وجود به امر و خلق تعبیر شده است، گاهی به آسمان و زمین، گاهی به روح و جسم. از امام صادق علیهالصلاةوالسلام درباره این کریمه پرسیدند که مقصود از روحی که خدای متعال به سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرستاد که در نتیجه آن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم که پیش از آن نه کتاب میشناخت نه ایمان و پس آن متحقق به حقیقت کتاب و ایمان شد، چیست؟
اینکه پیامبر میدانست که کتاب و ایمان چیست یا نه، مباحث متنوعی دارد: 1- مقصود از کتاب و ایمان چیست؟ مرتبه عرفی و طبیعی یا مراتب فراطبیعی آن؟ 2- مقصود از دانستن چیست و کدام مرتبه از دانستن است؟ 3- مقصود از پیامبر کدام مرتبه اوست؟ مرتبه طبیعت و نفس یا قلب یا روح یا مراتب دیگر وجود شریف آن حضرت؟ شرح این نکات در قالب چند اصل تبیین میشود:
1- شکی نیست که مراتب فراتر از قلب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نه تنها محیط بر عالم طبیعت بلکه محیط بر بسیاری از مراتب فراطبیعی است بهویژه مرتبه قرب خاص آن حضرت با هیچ مرتبهای از مراتب عوالم هستی قابل مقایسه نیست و همه مراتب عوالم، در حکم ظل، شأن و جلوه اوست. پس موضوع حدیث شریف همه مراتب حقی و خلقی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیست مگر برای کسی که به چنین مراتبی آگاهی هر چند اجمالی هم نداشته باشد و طبعا پاسخ دادن به چنین کسی هم بسیار سخت خواهد بود. پس باید مقصود از مرتبهای که از آن علم و ایمان نفی شده است، مرتبه طبیعی و نفسانی آن حضرت باشد.
2- همچنین شکی نیست که همه موجودات هر چه که دارند و هر چه که میدانند و هر چه که میتوانند، با استناد به خدای متعال و مجاری و مجالی فیض او دارند، میدانند و میتوانند. هیچ کسی هیچ کمالی بدون استناد به خدای متعال و مجاری و مجالی فیض او ندارد و ممکن نیست داشته باشد، زیرا همه خلق و ماسوی الله قطع نظر از استناد به حق تعالی، عین فقر، هلاکت و نیستی است بنابراین هیچ کمالی را نمیتوان به هیچ موجودی نسبت دارد هر چند آن کمال به اندازه جنبش الکترونی باشد و حقیقتا لا حول و لا قوة الاّ بالله العلّی العظیم. و هر موجود به حول و قوه او درکی یا فعلی دارد. این اصل، کلی و عمومی است و هیچ استثنایی ندارد و شامل همه موجودات طبیعی و فراطبیعی میشود. پس هیچ کسی بدون استناد به خدای متعال نه کتاب میداند و نه ایمان میشناسد.
3- در این هم شکی نیست که برخی از موجودات و نیز برخی از مراتب موجودات، عین علم و ایمان است و جدایی میان آنها و علم و ایمان ممکن نیست تا اتصاف آنها به علم و ایمان نیازمند واسطه باشد. مثلا هویت و حقیقت عقول، عین علم و ایمان است و اصلا چیزی غیر از علم و ایمان نیست بنابراین استناد و اتصاف آنها به علم ایمان، استناد بیواسطه است.
4- در جای خود به تفصیل گفته شد که به دلیل بساطت وجود و نیز مساوقت وجود با کمالات، همه موجودات عین علم و قدرت و حیات و دیگر کمالات هستند اگرچه از جهت ظهور و بطون با هم تفاوت دارند. بر این اساس تعلیم یا هر فعلی که سبب تحقق کمالی در انسان یا غیر انسان شود، در واقع سبب ظهور آن کمال از باطن آن موجود به ظاهر او میشود نه سبب ایجاد کمال. نه ایجاد ممکن است نه اعدام و آنچه در همه مراتب هستی رخ میدهد اظهار و اخفاء است نه چیزی دیگر.
5- با توجه به اینکه تاثیر مراتب وجود یا عوالم وجود دارای نظم عقلانی است و اینگونه نیست که هر مرتبهای از مراتب بر هر مرتبه دیگری تاثیر گذارد و چیزی را در آن اظهار یا اخفاء نماید. این ویژگی از طریق مجاری و مجالی یا وجه خاص تنها برای مراتب عالی و اعلی ممکن است نه همه مراتب، یعنی مراتب عالی بر مراتب دانی از طریق مجاری و مجالی یا وجه خاص تاثیر دارد و نه برعکس. به همین سبب است که تاثیرگذاری بر طبیعت و نفس شریف پیامبران علیهالسلام نه تنها ممکن است بلکه متحقق است ولی تاثیر بر قلب و روح و دیگر مراتب شریف آنها نه متحقق است و نه ممکن.
6-تاثیرپذیری شدت و ضعف دارد و هر چه استعداد و قابلیت متاثر شدیدتر باشد، تاثیرپذیری او هم شدیدتر و سریعتر خواهد بود و اگر استعداد تاثیرپذیری تام و کامل باشد، تاثیرپذیری حتی اگر تدریجی باشد بهگونه دفعی ظاهر خواهد و به نظر خواهد رسید.
با توجه به آنچه گفته شد، علم و ایمان در برخی از مراتب وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با ذات آن حضرت البته بهاستناد به خدای متعال، وحدت حقیقی دارد و انفکاک آن ممکن نیست تا نیاز به تعلیم و تامین داشته باشد. اما مرتبه نفس آن حضرت اگر چه تاثیرپذیر است ولی از مراتب بالاتر از خود تاثیر میپذیرد، یعنی اگر نفس شریف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از حقایق ملکوتی سافل است از ملکوت اوسط و اعلی تاثیر میپذیرد نه از طبیعت که فروتر از نفس آن حضرت است و اگر از حقایق ملکوتی عالی است، از جبروت تاثیر میپذیرد نه از ملکوت.
پس ظهور کمالات در مرتبه نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهوسیله مراتب عالی وجود تحقق میپذیرد ولی با توجه به اینکه نفس آن حضرت قدسی است نه حتی مقدس و چنانکه از آیات و روایت میتوان بهوضوح دریافت، نفس آن حضرت عین طهارت، عبودیت و تسلیم است، نفس آن حضرت حداقل در مرتبه موجوداتی است که به تعبیر قرآن مجید «یفعلون ما یؤمرون» و این به معنی عبودیت محض است که ناشی از عالمیت محض میباشد.
پس تعلیم نفس آن حضرت باید از طریق موجود یا مرتبهای از وجود باشد که فراتر از نفس آن حضرت باشد که در روایات گاهی به روح گاهی به روح القدس و گاهی به ملک و جبرئیل تعبیر شده است.
این تعلیم و اظهار علم و ایمان، امری زمانی و تدریجی نیست و بر فرض که تدریجی هم باشد به دلیل تمامیت استعداد و قابلیت و نیز فاعلیت، در کسری از زمان که کمتر از آن ممکن نباشد، تحقق خواهد یافت. با توجه به استعداد تام و تمام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تعلیم و تامین نفس شریف آن حضرت بهوسیله روح اعظم یا روح القدس در بدو آفرینش آن حضرت در جهان طبیعت رخ داده است نه پس از آن.
قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ
با توجه به گستره مراتب عوالم هستی و نامتناهی بودن هر کدام از آن مراتب و نیز نامتناهی بودن هر موجودی در عوالم فراتر از طبیعت از سویی و محدودیت علم، رویت و احاطه انسان بر این مراتب وجودی از دیگر سو و نیز با توجه به محدودیت قالبهای ذهنی و مفهومی و نیز محدودیت قالبهای زبان که برای حوادث و رخدادهای طبیعی وضع شدهاند، نه تنها بیان کمیت و کیفیت و گستره موجودات فراطبیعی ممکن نیست بلکه ارائه الفاظ و قالبهایی که ما را به آنها نزدیک هم کند ممکن نیست.
بر این اساس درباره اینکه مثلا روح القدس همان روح است یا روح اعظم است یا جبرئیل است یا یکی دیگر از فرشتگان خدای متعال نه چیزی میتوان گفت و نه چیزی فهمید مگر آنکه در روایات اشارهای به آن شده باشد در این صورت نیز تنها فهمی عرفی بدون رویت و شهود و علم حضوری میتوان درباره آن داشت.
وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ
روحی که سبب تسدید، توفیق و تایید پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود، با ائمه علیهمالسلام همراه هستند و همان آثاری که برای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشتند برای ائمه علیهمالسلام هم دارند.
287- الحديث الثانی و هو الثالث عشر و سبعة مائة
عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ هِيتَ وَ أَنَا حَاضِرٌ، عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا. فَقَالَ: مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الرُّوحَ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص)، مَا صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ، وَ إِنَّهُ لَفِينَا
ترجمه: اسباط بن سالم گوید: من حاضر بودم كه مردى از اهل هیت (شهرى در كنار فرات) از امام علیهالسلام درباره این سخن خداى عزوجل «و همچنین روحى از امر خود را به سوی تو وحى كردیم» پرسید. امام فرمود: از زمانیكه خداى عزوجل آن روح را بر محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرو فرستاد، به آسمان بالا نرفته است و آن روح در ما هست.
شرح
نکتهای که در این حدیث شریف بدان تصریح شده است دوام و بقاء روح یا روح القدس در منزل اهل بیت علیهمالسلام است.
مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الرُّوحَ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص)، مَا صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ، وَ إِنَّهُ لَفِينَا
1- نزول و صعود به معنی عرفی و طبیعی نیست، زیرا هم نازل و هم منزل از امور غیر طبیعی و غیرجسمانی است و نزول و صعود عرفی و طبیعی درباره آنها بهکار نمیرود. نزول و تنزل و مانند آن همانند تجلی و تعین است و صعود مقابل آن است، یعنی استجنان و اطلاق.
2- هرگاه کسی استعداد منزل شدن برای روح یا روح القدس و البته هر امر ملکوتی و جبروتی را داشته باشد، ارواح بر او نازل میشوند و تا این استعداد باقی باشد نزول و استقرار ارواح در منازل مناسب خود که قلوب انبیاء و اولیاء است، باقی خواهد بود. البته در برخی از روایات منزلت روح را خاص دانسته است و تنها مقام و منزلت پیامبر خاتم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را مناسب تنزل او میداند.
3- اگر چه با رحلت پیامبر خاتم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم ارواح نازل شده باید به جایگاه باطنی و غیبی و اطلاقی خود بازگردند ولی بهسبب بقاء و دوام استعداد یادشده در قلوب اهل بیت آن حضرت علیهمالسلام، ارواح و ملائکه نازل شده نیز باقی ماندهاند و تا یکی از اولیاء منصوص محمدی صلىاللّهعلیهوآلهوسلم در دنیا باقی باشند، آن ارواح نیز باقی خواند بود.
288- الحديث الثالث و هو الرابع عشر و سبعة مائة
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي. قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَكُوتِ.
ترجمه: ابوبصیر گوید: از امام صادق علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل «از تو درباره روح مىپرسند، بگو روح از امر پروردگار من است»، پرسیدم فرمود: آن مخلوقى است بزرگتر از جبرئیل و میكائیل كه همراه رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم و همراه ائمه است و از عالم ملكوت است.
شرح
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي
در مورد مقصود از روح احتمالاتی مطرح است که دو نمونه از آن از این قرار است: 1- ممکن است مقصود از آن، روح انسان باشد. 2- ممکن است مقصود از آن، روح مطلق و روح اعظم باشد. البته جبرئیل علیهالسلام و جبروتیان و ملکوتیان بهطور عام نیز ممکن است از آن اراده شده باشد.
قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ، كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)
در این حدیث شریف تصریح شده است که مقصود از روح یادشده روح مطلق یا روح اعظم است. روحی اعظم از ملائکه مقربی چون جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام.
وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَكُوتِ.
روح با ائمه است و از ملکوت است. هرگاه ملکوت در برابر جبروت بهکار رود به معنی عالمی فروتر از جبروت و فراتر از طبیعت است و هرگاه بهتنهایی بهکار رود به معنی اعم از ملکوت و جبروت است و شامل هر دو عالم میشود.
289- الحديث الرابع و هو الخامس عشر و سبعة مائة
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي. قَالَ: خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ، لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ(ص)، وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
ترجمه: ابوبصیر گوید: شنیدم از امام صادق علیهالسّلام درباره (یسألونك عن الروح قل الروح من امر ربى) فرمود: مخلوقى است بزرگتر از جبرئیل و میكائیل كه همراه هیچ یك از پیامبران گذشته جز محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نبوده است و او همراه ائمه مىباشد و ایشان را رهبرى (تسدید) مىكند، چنان نیست كه هرچه طلب شود، بهدست آید (همراهى این روح با پیامبر و امامان فضلى است از خداى تعالى كه به هر كس خواهد عطا كند و با طلب و كوشش بهدست نیاید)
شرح
لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ(ص)
تنها منزل قلب پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم محل نزول روح علیهالسلام است و هیچ منزلی مناسب شأن و مقام او نیست به همین سبب تنها بر پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نازل شده است. احتمال دیگری هم وجود دارد و آن اینکه روح علیهالسلام بر برخی دیگر از پیامبران نیز نازل میشده است ولی همراهی او با آنها دوام نداشته است و تفاوت مقام پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم با سایر پیامبران علیهمالسلام در همین دوام معیت و همراهی روح علیهالسلام با آن حضرت است.
وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ
او با ائمه علیهمالسلام همراه بوده و هست و آنها را تسدید، تایید و موفق میکند.
وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
این مقام و مرتبهای است که همه انبیاء و اولیاء از اولین و آخرین آن را طلب میکنند ولی بدان نمیرسند. رسیدن به هر مرتبهای از وجود و کمالات وجود، استعداد و قابلیتی میطلبد که خاص و مناسب آن است و در همه کسانی که در مظان آن قرار دارند، وجود ندارد.
290- الحديث الخامس و هو السادس عشر و سبعة مائة
عَنْ أَبِيحَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنِ الْعِلْمِ، أَ هُوَ عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَمْ فِي الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَئُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ؟ قَالَ: الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ. أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ؟ ثُمَّ قَالَ: أَيَّ شَئ يَقُولُ أَصْحَابُكُمْ فِي هَذِهِ الْآيَةِ؟ أَ يُقِرُّونَ أَنَّهُ كَانَ فِي حَالٍ لا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لا الْإِيمَانُ؟ فَقُلْتُ: لا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا يَقُولُونَ. فَقَالَ لِي: بَلَى قَدْ كَانَ فِي حَالٍ لا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لا الْإِيمَانُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّوحَ الَّتِي ذُكِرَ فِي الْكِتَابِ، فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ، عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ، وَ هِيَ الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ
ترجمه: ابوحمزه گوید: از امام صادق علیهالسّلام درباره علم امام پرسیدم كه آیا امام آن علم را از دهان رجال علم فرا مىگیرد یا آنكه نزد شما كتابی وجود دارد كه آن را مىخوانید و فرا مىگیرید؟ فرمود: این مطلب از آنچه تو گفتى بزرگتر و استوارتر است. مگر نشنیدهای این سخن خداى عزوجل را: «و همچنین روحى از امر خود به تو وحى كردیم و تو نمىدانستى كه كتاب و ایمان چیست.
سپس فرمود: اصحاب شما درباره این آیه چه مىگویند؟ آیا اقرار دارند كه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم در حالى بود كه كتاب و ایمان نمىدانست؟ عرض كردم: قربانت گردم، نمىدانم چه مىگویند فرمود: آرى در حالى بهسر مىبرد كه نمىدانست كتاب و ایمان چیست تا آنكه خداى تعالى روحى را كه در كتابش ذكر مىكند مبعوث كرد و چون او را بهسوى او وحى فرمود: بهوسیله او علم و فهم آموخت و او همان روحی است كه خداى تعالى به هر كه خواهد عطا كند و چون آن را به بندهاى عطا میفرماید، به او فهم آموزد.
شرح
سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنِ الْعِلْمِ، أَ هُوَ عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَمْ فِي الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَئُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ؟
از منبع علم امام علیهالسلام پرسید که آیا نزد دیگران آموخته است یا در کتاب خوانده است؟
قَالَ: الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ. أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ؟
قَدْ كَانَ فِي حَالٍ لا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لا الْإِيمَانُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّوحَ الَّتِي ذُكِرَ فِي الْكِتَابِ، فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ، عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ، وَ هِيَ الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ
امام فرمود: مسأله بزرگتر از آن است که تو میپنداری. مگر این آیه را نشنیدهای که فرمود: روحی را بر تو نازل کردم که پیش از آن نه کتاب میدانستی نه ایمان؟ شرح آن در ذیل حدیث اول از همین باب (286- الحديث الاول و هو الثانی عشر و سبعة مائة) گذشت.
نکته قابل مهمی که در این حدیث شریف بدان اشاره شده است این است که روح یادشده به معنی متعارف نازل نشده است بلکه عطا شده است. پیشتر گفته شد که روح و هر موجود فراطبیعی دیگر هم وجود عینی بیرون از انسان دارد و هم وجود تبعی درون انسان؛ هم مستقل از انسان است و هم قوهای از قوای او مانند آنچه که در مباحث فلسفی درباره عقل فعال و سایر عقول گفته شد. تعبیر (الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ) و نیز تعبیر (فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ) به معنی اعطای قوه و کمال به امام علیهالسلام است نه نزول فرشتهای بر آن حضرت. بهویژه آنکه با عطا کردن این قوه به امام علیهالسلام فهم به او داده میشود نه علم. اگر به معنی نزول باشد، تعبیر دیگری است از کریمه: يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ(نحل، 2)
291- الحديث السادس و هو السابع عشر و سبعة مائة
عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) يَسْأَلُهُ عَنِ الرُّوحِ: أَ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ؟ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): جَبْرَئِيلُ(ع) مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحُ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ، فَكَرَّرَ ذَلِكَ عَلَى الرَّجُلِ، فَقَالَ لَهُ: لَقَدْ قُلْتَ عَظِيماً مِنَ الْقَوْلِ، مَا أَحَدٌ يَزْعُمُ أَنَّ الرُّوحَ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ، فَقَالَ لَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع): إِنَّكَ ضَالٌّ تَرْوِي عَنْ أَهْلِ الضَّلالِ، يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ(ص): أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ، وَ الرُّوحُ غَيْرُ الْمَلائِكَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
ترجمه: سعد اسكاف (كفاش) گوید: مردى خدمت امیرالمؤمنین علیهالسّلام آمد و درباره روح پرسید كه آیا او همان جبرئیل است؟ امیرالمؤمنین علیهالسّلام به او فرمود: جبرئیل علیهالسّلام از ملائكه است و روح غیر از جبرئیل است و آن حضرت این سخن را تكرار فرمود. آن مرد عرض كرد: سخن بزرگى گفتى، هیچكس عقیده ندارد كه روح غیر از جبرئیل است. امیرالمؤمنین به او فرمود: تو خود گمراهى و از اهل گمراهى روایت مىكنى. خداى متعال به پیامبرش صلىاللّهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: «امر خدا آمد، آن را بهشتاب مخواهید، خدا منزه است و از آنچه شریک او قرار میدهند، برتر است. ملائكه بهواسطه روح نازل میشوند» پس روح غیر از ملائكه صلواتالله علیهم است.
شرح
فَكَرَّرَ ذَلِكَ عَلَى الرَّجُلِ
امیرالمومنین این سخن را که روح غیر از ملائکه است تکرار نموده و بر آن تاکید کردند که نشاندهنده حقانیت آن و ضرورت فهم آن برای مخاطبان است.
فَقَالَ لَهُ: لَقَدْ قُلْتَ عَظِيماً مِنَ الْقَوْلِ، مَا أَحَدٌ يَزْعُمُ أَنَّ الرُّوحَ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ
راوی سخن آن حضرت را مخالف سایر مسلمانان دانست که نباید میفرمود.
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع): إِنَّكَ ضَالٌّ تَرْوِي عَنْ أَهْلِ الضَّلالِ
حضرت فرمود: عقیده تو و کسانی که از آنها نقل میکنی و با تو همعقیده هستند در این باب، باطل و از مصادیق گمراهی است.
يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ(ص): أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ، وَ الرُّوحُ غَيْرُ الْمَلائِكَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
در این فراز دو استشهاد به قرآن وجود دارد: 1- استشهاد به کریمه (أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ) برای این است که مخاطب نباید سخن کسی مانند امیرالمومنین را با دیگران مقایسه کند و از طریق موافقت یا مخالفت با آنها حقانیت یا عدم حقانیت آن را نتیجه بگیرد بلکه باید سخن دیگران را با آن حضرت مقایسه کند و حقانیت آن را به دلیل موافقت با آن حضرت و بطلان آن را نیز به دلیل مخالفت با آن حضرت بداند. 2- استشهاد به کریمه (يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ (نحل، 2)) که استدلالی است بر اینکه روح غیر از ملائکه است، زیرا ملائکه به وسیله روح نازل میشوند پس غیر از او هستند.
وَ الرُّوحُ غَيْرُ الْمَلائِكَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
1- ادب ایمان اقتضاء میکند که نسبت به کسانی که از کمالات وجودی بیشتر و برتری برخوردارند بهویژه کسانی که نسبت به ما و سایر خلق سمت علیت، هدایت و سببیت رحمت خدای متعال را دارند، ادب نگهداریم و بزرگی و حق آنها را پاس داریم.
همانگونه که خدای متعال به عنوان وظیفه واجب امر فرمودند که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلوات و سلام فرستیم باید بر ملائکه صلواتاللهوسلامهعلیهم نیز صلوات وسلام فرستیم. تنها تفاوت میان آن دو در این است که در برخی از موارد مانند تشهد و سلام، فرستادن صلوات و سلام بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم واجب است و در سایر موارد مستحب موکد ولی درباره ملائکه صلواتاللهوسلامهعلیهم در همه موارد مستحب است. بنابراین هر جا نام ملائکه یا روح اعظم یا روح القدس صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین به زبان آورده شود یا شنیده شود باید ادای ادب و احترام به روش دینی که همان فرستادن صلوات و سلام بر آنهاست، اظهار شود.
2- صلوات کامل آن است که همانگونه که در کریمه صلوات آمده است (صلوا و سلموا) سلام را نیز همراه داشته باشد.
3- آنچه که میان نویسندگان رایج است که حرف صاد یا عین که بین دو هلال قرار میدهند و از آن صلوات و سلام اراده میکنند موافق با تمامیت ادب نیست اگر چه از هیچ بهتر است.
>آمار بازدید
پیوندها
آخرین مطالب
- شرح جلد نهم اسفار
- شرح جلد هشتم اسفار
- شرح جلد هفتم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد ششم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد سوم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد دوم اسفار سیدمرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد اول اسفار از سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح اسفار جلد هشتم باب هفتم: حالات نفس ناطقه از جهت ارتباط با طبیعت