باب نص بر یکایک ائمه علیهمالسلام
بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ(ع) وَاحِداً فَوَاحِداً
و هو الباب الواحد و الستون من كتاب الحجة و فيه سبعة احادیث
325- الحديث الاول و هو الواحد و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ(ع) فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلاثاً وَ لا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ وَ قَالَ(ص) أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ: لا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لادَّعَاهَا آلُ فُلانٍ وَ آلُ فُلانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ(ص) إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ(ع) فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ: إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِيفَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ(ع) كَانَ الْحَسَنُ(ع) أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ: الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) وَ قَالَ: الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً
ترجمه: ابوبصیر گوید: از امام صادق درباره سخن خداى عزوجل «خدا را فرمان برید و پیامبر و كارداران خود را فرمان برید(نساء، 59)» پرسیدم، فرمود: درباره على بن ابىطالب و حسن و حسین علیهمالسلام نازل شده است (زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، به حضرت عرض كردم: مردم مىگویند: چرا على و خانداناش در كتاب خداى عزوجل نام برده نشده است؟ فرمود: به آنها بگو: آیه نماز، بر پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نازل شده و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نام برده نشده تا اینكه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم خود براى مردم بیان كرد و آیه زكات بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكات از هر چهل درهم یك درهم است، تا اینكه خود پیامبر آن را براى مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف كنید تا اینكه خود پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم براى آنها توضیح داد.
و آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم» نازل شد و درباره على و حسن و حسن نازل شد، پس پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم درباره على علیهالسلام فرمود: «هر كه من مولا و آقای اویم على مولا و آقای اوست» و باز فرمود: در كتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش مىكنم. من از خداى عزوجل خواستهام كه میان آنها جدائى نیندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد و نیز فرمود: شما چیزى به آنها نیاموزید كه آنها از شما داناترند و باز فرمود: آنها شما را از راه هدایت بیرون نكنند و به راه گمراهى وارد نسازند.
اگر پیامبر خاموشى مىگزید و درباره اهل بیتش بیان نمىكرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مىكردند، ولى خداى عزوجل براى تصدیق پیامبرش بیان آن حضرت را (كه مقصود آل پیامبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا مىخواهد ناپاكى را از شما اهل بیت ببرد و پاكیزهتان كند، پاكیزه كامل (احزاب، 33) در خانه، امسلمه و على و حسن و حسین و فاطمه علیهم - السلام بودند كه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آنها را زیر کساء گرد آورد و سپس فرمود: خدایا هر پیامبرى اهل و حشمى داشت و اهل و حشم من اینهایند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نیستم؟ فرمود: تو به خوبى مىگرائى، ولى اینها اهل و حشم من هستند.
بنابراین چون پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم وفات یافت، براى پیشوایى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بهجهت ابلاغهای بسیارى كه رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نسبت به او فرموده بود و دست او را گرفته و در میان مردم برافراشته بود و چون على درگذشت، نمىتوانست و نباید كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هیچ یك از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهماالسلام) در اهل پیامبر داخل كند، زیرا در آن صورت حسن و حسین مىگفتند: خداى تبارك و تعالى آیه اهل بیت را درباره ما نازل فرمود، چنانكه درباره تو نازل كرد و مردم را به اطاعت ما امر كرد، چنانكه به اطاعت تو امر فرمود و رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نسبت به ما تبلیغ كرد، چنانكه نسبت به تو، تبلیغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنانكه از تو برد و چون على درگذشت، حسن علیهالسلام به امامت سزاوارتر بود براى بزرگسالیش و چون وفات نمود، نمىتوانست و اقدام هم نمىكرد كه فرزندان خودش را در امر امانت داخل كند و در میان آنها قرار دهد در صورتى كه خداى عزوجل مىفرماید: «خویشاوندان در كتاب خدا به یكدیگر سزاوارترند»، زیرا در آن صورت حسین علیهالسلام مىگفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنانكه به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم درباره من هم تبلیغ كرده، چنانكه درباره تو و پدرت تبلیغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنانكه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت به حسین رسید، هیچ یك از اهل بیت او نمىتوانست بر او ادعا كند، همچنانكه او بر برادر و پدرش ادعا مىكرد، اگر آن دو مىخواستند امر امامت را از او به دیگرى بگردانند، ولى آنها چنین كارى نمىكردند، سپس زمانى كه امامت به حسین علیهالسلام رسید، معنى و تأویل آیه «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله» جارى گشت و بعد از حسین به على بن الحسین رسید و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، به خدا كه ما درباره پروردگار خود هرگز شك نكنیم.
شرح: جمله «من كنت مولاه فعلى مولاه» كه در این روایت از قول پیامبر اكرم (صلىاللّهعلیهوآلهوسلم) نقل شد، سخن روز غدیر آن حضرت است كه از بزرگترین ادله امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام بهشمار مىآید. علامه مجلسى (ره) در اینجا توضیح مفصلى در اینباره مىدهد كه ما خلاصه و عصاره آن را ذكر مىكنیم: استدلال به خبر غدیر براى امامت آن حضرت به دو مطلب توقف دارد. 1- اثبات اصل خبر و صدور آن كلمات از پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم 2- اثبات دلالت آن بر امامت و خلافت آن حضرت: در قسمت اول گمان ندارم هیچ خردمندى در ثبوت و تواتر این خبر شك و تردید كند، تا آنجا كه ابن جزرى شافعى در رساله «اسنى المطالب» خود متواتر بودن این حدیث را ثابت كرده و منكرش را جاهل و متعصب نامیده است و دانشمندان بزرگ عامه مانند ابن اثیر در جامع الاصول و بغوى در مصابیح و ابن حجر در فتح البارى، از صحیح ترمذى به سندهاى خود از زید بن ارقم نقل كردهاند.
سید مرتضى در كتاب شافى گوید: صدور اصل خبر غدیر ظاهر و معلوم است مانند غزوات پیامبر، اصل قضیه حجة الوداع و احوال معروف آن حضرت و دلیل دیگر بر صحت این خبر اجماع شیعه و سنى است بر نقل آن، چه آن كه اعتراض و اشكال عامه بر دلالت این خبر دلیل تصدیق به صدور آن است و دلیل دیگرش اخبار متظافرى است كه احتجاج امیرالمؤمنین علیهالسلام را در شورى بیان مىكند، كه آن حضرت در شورى فرمود: شما را به خدا در میان شما جز من كسى هست كه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم دست او را گرفته و گفته باشد: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم و ال من و الاه و عاد من عاداه. همه گفتند: نه به خدا و چون آن مردم مشهور و معروف شورى اعتراف كردند و دیگرانى هم كه بعداً آن خبر را شنیدند، انكار نكردند با وجود اینكه مىدانیم بسیار مىخواستند اگر آن سخن دروغ باشد، انكار كنند، موجب یقین به صحت آن خبر مىگردد.
اما مقام دوم كه مربوط به اثبات دلالت این خبر بر امامت است: از آنجا که برخی از متعصبین عامه كه نتوانستهاند اصل خبر را انكار كنند گفتهاند: كلمه «مولى» در سخن پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به معنى امامت و ولایت نیست، علماء رضواناللهعلیهماجمعین از چند راه شبهه را حل كردهاند.
اول - طریقه اول این است كه گویا شیخ صدوق علیه الرحمه مبتكر آن بوده و در معانى الاخبار و خصالش بیان كرده است: كلمه «مولى» در لغت عربى علاوه بر اینكه به معنى صاحب اختیار و سرپرست و أولى به تصرف استعمال مىشود، به معانى دیگرى هم بهكار مىرود: 2- بنده، 3- آزاد شده 4- همسوگند 5- آزاد كننده 6- مالك 7- همسایه 8- داماد 9- جلو 10 - دنبال 11- پسر عمو 12- نعمت پرورده 13- دوست 14- ناصر و یاور. اما مسلم است كه قرائن حال و مقام اقضا مىكند كه هیچ یك از آن معانى جز معنى اول مقصود پیامبر اكرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نبوده است، زیرا نسبت به معنى دوم و سوم و چهارم پیداست كه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم بنده و آزاد شده و همقسم كسى نبوده است تا در آن موقع حساس بفرماید: هر كس من همقسم او بودهام، على هم قسم اوست. و اما 8 معنى دیگر (آزاد كننده، مالك، همسایه، داماد، جلو، دنبال، پسر عمو، نعمت پرورده) بسیار واضح است كه اراده آنها توضیح واضحات، بلكه سخنى است بیهوده و خندهآور كه از هیچ عاقلى صادر نمىشود. مگر ممكن است انسان عاقل مردم را در شدت گرما وسط بیابان گرد آورد و بگوید: هركس من همسایه او هستم على همسایه اوست یا آن كه هر كس را كه من پسر عمو هستم، على هم پسر عمویش هست، باقى مىماند معنى دوست و یاور كه بیشتر عامه به آن تمسك كردهاند. ولى بر هیچ خردمندى پوشیده نیست كه براى بیان این معنى پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم باید به على علیهالسلام سفارش كند كه هر كس را من دوست مىداشتم و یارى مىكردم تو هم دوست داشته باش و یارى كن، نه آن كه مردم را گرد آورد و با آنها چنین سخنى بگوید و اگر بگوئید مقصود یارى امراء است از رعایا و جلب دوستى رعایا نسبت به امرا، در این صورت دلیل بر گفته ما و امامت و خلافت آن حضرت است و نیز مىگوئید: هرگاه سلطانى رعیت خود را نزدیك وفاتش جمع كند و دست یكى از خویشان و نزدیكانش را بگیرد و بگوید: هر كه را من دوست و یاورش بودهام، این شخص دوست و یاور اوست، با توجه به اینكه چنین سخنى را درباره دیگرى نگفته و براى جانشینى خودش هم هنوز كسى را انتخاب نكرده است، هر كسى از این بیان معنى جانشینى و خلافت و ترغیب رعیت را به امتثال فرمان و دوستى او مىفهمد.
دوم - در روایات بسیارى كه عامه و خاصه نقل كردهاند چنان است كه: پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم پیش از آن كه آن جمله را درباره على بفرماید، فرمود: ألست اولى بكم من أنفسكم؟ «من نسبت به شما از خود شما أولى نیستم؟» همه گفتند: چرا، سپس فرمود: هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست و بسیار روشن است كه آن اولویتى را كه ابتداء از مردم، براى خود اقرار گرفته است، همان اولویت و سرپرستى و صاحب اختیارى است كه در جمله بعد براى على علیهالسلام ثابت مىكند.
سوم - كلمه مولى در معنى اولى بهتصرف، حقیقت است و معانى دیگر از فروع این معنى است و محتاج به اضافه قیدى دیگر است و نیز محتاج به عنایت و قرینه است، زیرا مالك را مولى گویند، چون نسبت به مملوك اولویت دارد و مملوك را مولى گویند، چون نسبت به اطاعت مالك، اولى است و همچنین همسایه و همقسم را مولى گویند چون آنها به یارى همقسم و همسایه خویش اولویت دارند و همچنین نسبت به معانى دیگر پس چون لفظ مولى در معنى اول حقیقت است و قرینهاى براى معانى دیگر نیست باید بر آن معنى حمل شود و اگر معنى دوست و یاور را ادعا كنند مىگوئیم: اگر معنى مولى سرپرست و اولى بهتصرف باشد، مقصود پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم این است كه مردم او را دوست بدارند و متابعت كنند و یارى نمایند و اگر معنى مولى دوست و یاور باشد، مقصود این است كه: على علیهالسلام یاور و دوست مردم است و پیداست كه دعائى كه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به لفظ «الهم و ال من والاه و عاد من عاده» مىفرماید با معنى اول مناسب است نه با معنى دوم.
چهارم – اخباری كه از طریق عامه و خاصه رسیده است به اینكه آیه شریفه الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى(مائده، ) «امروز دینتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم»، در روز عید غدیر نازل شده است. این آیه بر این دلالت دارد كه كلمه «مولى» در سخن پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم در معنى امامت و خلافت به كار رفته است و مقصود آن حضرت از آن عمل در آن خطبه تعیین جانشین خود و حجت خداست بر مخلوق، زیرا امرى كه كامل كننده دین و نعمت خدا باشد، جز نصب امام و پیشواى روحانى براى مردم نمیتواند باشد.
پنجم - یكى از آیات دیگرى كه در آن روز نازل شد، این آیه شریفه است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس» اى پیامبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان، اگر انجام ندهى، پیام وى را نرساندهاى، خدا تو را از شر مردم حفظ مىكند. مفسران گویند: تهدیدى كه خدای تعالى پیامبرش را مىفرماید، با وعده حفظ و نگهدارى او بزرگترین دلیل بر این است كه: امر مهمى كه خدا در این آیه به پیامبرش تذكر مىدهد، موضوع تعیین امام و جانشین است كه اگر انجام نشود، زحمات بیست و سه ساله پیامبر اكرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم، پس از مرگش به هدر مىرود و مردم یكباره به جاهلیت خود بر مىگردند و مثل این است كه پیامبر رسالت و پیام خدا را نرسانیده است و نیز چون امیرالمؤمنین علیهالسلام به واسطه جنگهاى معروف و مشهورش كه پایه اسلام را محكم كرده بود، در دل منافقین كینه و خشمى ایجاد نموده بود كه در اواخر عمر پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم گاه و بیگاه اظهار مىكردند و آن حضرت هم آگاه بود كه نصب على علیهالسلام به مقام امامت بر آنها گران و سنگین خواهد آمد و كارشكنى و فتنهانگیزى خواهند كرد، از این جهت خداى تعالى ضمانت نگهدارى پیامبرش را در آیه شریفه تذكر مىدهد.
ششم - جمعیتى كه در آن روز حاضر بودند و سخنان پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را مىشنیدند، همگى مقصود آن حضرت را فهمیدند و على علیهالسلام را به مقام امامت و خلافت تبریك گفتند، نخستین آنها عمر بن خطاب بود كه گفت بخ بخ لك یا اباالحسن لقد أصبحت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة «خوشا به حال تو اى ابوالحسن! كه امروز آقاى من و آقاى هر مرد و زن با ایمان گشتى» و حسان بن ثابت نیز در آن روز اشعارى در تبریك و تهنیت آن حضرت به مقام امامت سروده كه بهتواتر از او نقل شده است و نیز شعراء دیگر صحابه و تابعین این موضوع را به تفصیل بیان كرده و همه معنى امامت و خلافت را از سخن پیامبر فهمیدهاند.
شرح
در برخی از احادیث پیشین گفته شد که پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به اذن و اراده و امر الهی نقش تشریعی دارد چنانکه در احادیث بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ(ع) فِي أَمْرِ الدِّينِ (الباب الخمسون من كتاب الحجة) گفته شد. این حدیث شریف در عین حال که به مسأله امامت و تعیین جانشین حضرت ختمی مرتبت صلىاللّهعلیهوآلهوسلم پرداخته است، بهطور ضمن به نقش تشریعی آن حضرت نیز میپردازد.
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ(ع) فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
ابوبصیر میگوید: این شبهه مردم را در باب نامبرده نشدن از علی علیهالسلام در قرآن را به امام صادق علیهالسلام عرض کردم که آنها در رد امامت آن حضرت به این نکته استناد میکنند که اگر او امام و خلیفه پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم باید نامش در قرآن میآمد و به خلاوت و امامتش تصریح میشود.
قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلاثاً وَ لا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ
حضرت فرمود: تعداد رکعات نماز هم در قرآن نیامده و بدان تصریح نشده است و پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آن را تعیین نمود.
وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ
نصاب زکات نیز در قرآن تعیین نشده است و پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آن را تعیین نمود.
وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ
تعداد دورهای طواف کعبه در حج در قرآن نیامده و بدان تصریح نشده است و پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آن را تعیین نمود.
تعیین امامت هم یکی از مواردی باشد که در قرآن بدان تصریح نشده و پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آن را تعیین نمود.
پس از نزول آیه اطاعت: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ که درباره علی و حسن و حسین صلواتاللهعلیهماجمعین نازل شده بود، فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ وَ قَالَ(ص) أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ
من شما را به کتاب خدا و اهل بیتم وصیت میکنم و از خداوند متعال خواستهام که بین قرآن و اهل بیت تا قیامت و پس از آن جدایی نیاندازد و خداوند متعال خواسته مرا اجابت فرمود.
مقصود از جدایی نداشتن قرآن کریم و اهل بیت علیهمالسلام، جدا نبودن آموزههای آنهاست و مقصود از جدا نبودن آموزهها این است که راه سعادت و قرب خاص به خدای متعال، وحدت و جمع میان قرآن و اهل بیت است و ترک هر کدام از آن دو بهمنزله ترک دیگری است، یعنی فاصله گرفتن از سعادت و قرب خاص خواهد بود. شاید تا حدودی بتوان گفته که قرآن بدون اهل بیت و اهل بیت بدون قرآن تفاوت قابل توجهی با ادیان و مذاهب دیگر ندارد، جز اینکه بسیاری از متون ادیان دیگر تحریف شده است ولی قرآن و سیره صحیح و موثق اهل بیت اینگونه نیست.
همانگونه که نسبت میان قرآن و پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نسبت اجمال و تفصیل است همین نسبت میان سنت پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت علیهمالسلام وجود دارد. و همانگونه که اجمال بدون تفصیل جز برای اوحدی از عالمان ربانی راهگشا نیست، قرآن بدون پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم و پیامبر بدون اهل بیت علیهمالسلام جز برای اوحدی از عالمان ربانی که در مرتبه پیامبران باشند، راهگشا نیست و آنها را به سعادت و قرب خاص نمیرساند. البته این بدان معنی نیست که جدایی انداختن میان قرآن و اهل بین بهمنزله کفر متعارف باشد چنانکه ترک قرآن و اهل بیت هم اینگونه نیست بلکه به معنی کفر خاص است بدین معنی که همانگونه که ایمان درجات متعدد بلکه بیشماری دارد، کفر هم همینگونه است، ازاینرو ممکن است کسی در مرتبهای از ایمان باشد که آن مرتبه نسبت به مرتبه بالاتر از خود کفر باشد، چنانکه حق تعالی فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً(نساء، 136)؛ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿نور، ۳۱﴾
از همین باب است که میگویند: حَسَناتُ الاَبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبینِ.
وَ قَالَ: لا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ
نخواهید که به اهل بیت من چیزی بیاموزید، زیرا آنها عالمتر از شمایند. اگر چه مخاطب و محل بیان فراز یادشده، روز هجدهم ذیحجه سال دهم هجری است ولی همانگونه که شأن نزول آیات قرآن، مخصص و مقید نیست مخاطب و محل بیان احادیث نیز مخصص و مقید و دلیل بر انحصار به آن مخاطب و آن عصر و مصر نیست. بنابراین تا قیامت همه انسانها مخاطب این حدیث شریف هستند و هیچ کسی در هیچ موضوعی نباید به خود اجازه دهد که چیزی به اهل بیت بیاموزد یا گمان کند که چیزی میفهمد که اهل بیت ان را نیافتهاند یا خود را در موضوع یا مسأله داناتر از آنها بداند.
وَ قَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلالَةٍ
نه شما را از هدایت دو میسازند نه به ضلالت نزدیک بلکه بر عکس، بهاندازه قابلیت و استعداد شما، از ضلالت دورتان میکنند و به هدایت نزدیک، چنانکه خدای متعال همینگونه عمل میکند: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ. این فراز دلیلی بر عصمت اهل بیت در همه مراتب و موضوعات است.
فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لادَّعَاهَا آلُ فُلانٍ وَ آلُ فُلانٍ
این فراز ناظر به شرایط آن زمان است که پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم ملزم به معرفی اهل بیت علیهمالسلام به عنوان جانشین خود شده است و نشان میدهد که بسیاری مترصد بودند تا پس از آن حضرت خود و یاران خود را به عنوان خلیفه پس از پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم معرفی کنند.
وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ(ص) إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ(ع) فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ
شاهدی بر طهارت و عصمت مطلق اهل بیت علیهمالسلام است.
ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ: إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي
شاهدی بر مصادیق و تعداد اهل بیت علیهمالسلام است و تصریح به اینکه همسران آن حضرت از اهل بیت نیستند. همانگونه که پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به امر خدای متعال افراد خاصی را به عنوان اهل بیت علیهمالسلام معرفی کردند، پس از او نیز هر کدام از اهل بیت، همانند پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم عمل کردند و کسی جز همانها که خدای متعال تعیین کرده بود، معرفی نکردند و کسی را برا آنها نیافزودند، زیرا کسی در مرتبه عصمت و طهارت آنها قرار نداشت.
326- الحديث الثانی و هو الثانی و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ جَرَتْ فِي وُلْدِ الْحُسَيْنِ(ع) مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ فِيهَا نَصِيبٌ قَالَ: لا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ: لا فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ بُطُونَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ: لا قَالَ: وَ نَسِيتُ وُلْدَ الْحَسَنِ(ع) فَدَخَلْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ(ع) فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ: لا وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ مَا لِمُحَمَّدِيٍّ فِيهَا نَصِيبٌ غَيْرَنَا
ترجمه: عبدالرحیم بن روح قصیر گوید: از امام باقر علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنانند و خویشاوندان برخی نسبت به برخی در كتاب خدا سزاوارترند» پرسیدم درباره چه کسى نازل شده است؟ فرمود درباره امر ولایت و امامت نازل شده است. این آیه پس از حسین علیهالسلام در میان اولادش جارى شد، پس ما نسبت به پیامبر و امر امامت از مؤمنین و مهاجرین و انصار سزاوارتریم، گفتم اولاد جعفر(طیار) از امامت بهرهاى دارند؟ فرمود: نه، گفتم: براى اولاد عباس بهرهاى هست فرمود: نه، پس من تمام شعبههاى فرزندان عبدالمطلب را براى آن حضرت برشمردم، نسبت به همه مىفرمود: نه، ولى اولاد حسن علیهالسلام را در آن مجلس فراموش كردم، بعداً خدمتش رسیدم و عرض كردم: براى اولاد حسن از امامت بهرهاى هست؟ فرمود نه: به خدا اى عبدالرحیم براى هیچ فردى كه به محمد منسوب است جز ما از آن بهرهاى ندارد (به حدیث 754 رجوع شود).
327- الحديث الثالث و هو الثالث و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ: إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) فِي صَلاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ(ص) كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَيَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِي سَأَلَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلائِكَةِ
ترجمه: امام صادق علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل «همانا ولى شما خداست و رسولش و كسانی كه ایمان آوردهاند» فرمود: یعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و كارهاى شما و جان و مال شما خداست و رسولش و كسانی كه ایمان آوردهاند، یعنى على و اولادش كه ائمه علیهمالسلام هستند تا روز قیامت، سپس خداى عزوجل ایشان را وصف كرد و فرمود: «كسانی كه نماز مىخوانند و در حال ركوع زكات مىدهند».
امیرالمؤمنین مشغول نماز ظهر بود، بعد از آن كه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حالیكه حلهاى كه هزار دینار قیمت داشت، در برش بود و آن حله را نجاشى به پیامبر (ص) هدیه كرده و او به امیرالمؤمنین پوشانیده بود، مرد سائلى آمد و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا و اى كسى كه نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارترى! به فقیر صدقهاى ده، على علیهالسلام آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خداى عزوجل آن آیه را در شأن او نازل فرمود. و تصدق اولادش را به تصدیق او متصل ساخت (و نعمت بر اولادش را به وسیله نعمت به او قرار داد) پس هریك از اولاد او كه به درجه امامت رسد، مانند خود او همین صفت را دارد كه در حال ركوع تصدق مىدهد و آن سائلی كه از امیرالمؤمنین تقاضا كرد از ملائكه بود و آنها كه از ائمه اولادش سؤال كنند، از ملائكه مىباشند.
شرح
بیشتر مفسران این آیه را در شأن امیرامؤمنین علیهالسلام و درباره بخشیدن انگشتر آن حضرت در حال ركوع مىدانند ولى در این حدیث بهجاى انگشتر حله ذكر شده است و آن نوعى از عبا و رولباسى مرسوم آن زمان است، علامه مجلسى (ره) درباره آن روایت مربوط به بخشیدن انگشتر مىفرماید: «حسن كالصحیح» و درباره این روایت مىفرماید «ضعیف على المشهور» بنابراین آن روایت از لحاظ اعتبار و وثوق بیشتر مورد اعتماد است.
328- الحديث الرابع و هو الرابع و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِيالْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فَرَضَ وَلايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ درباره رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلايَةِ عَلِيٍّ(ع) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ: عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِيالْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ.
ترجمه: عمر بن اذینه از زراره و فضیل و بكیر و ابن مسلم و برید و ابىالجارود، همگى از امام باقرعلیهالسلام روایت كنند كه فرمود: خداى عزوجل رسولش را به ولایت على علیهالسلام امر كرد و آیه «سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانی كه ایمان آورده، نماز بپادارند و زكات دهند» را بر او نازل فرمود و ولایت اولوالامر را واجب ساخت، مردم ندانستند مقصود از ولایت چیست، خدا به محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم امر فرمود تا ولایت را براى آنها توضیح دهد، چنانكه نماز و زكات و روزه و حج را توضیح داد و چون امر به ولایت از جانب خدا به پیامبر رسید حضرتش دلتنگ شد و ترسید مردم از دین برگردند و او را تكذیب كنند، از این جهت دلتنگ شد و به پروردگارش مراجعه كرد، خداى عزوجل به او وحى فرستاد «اى پیامبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان و اگر انجام ندهی پیام او را نرساندهاى، خدا تو را از گزند مردم حفظ میكند» او هم امر خداى - تعالى ذكره - را اعلان كرد و به امر ولایت على علیهالسلام در روز غدیر خم قیام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضران به غائبان برسانند.
عمر بن اذینه (ك