نص بر امامت امام کاظم علیهالسلام
بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِيالْحَسَنِ مُوسَى(ع)
و هو الباب السابع و الستون من كتاب الحجة و فيه ستة عشر حدیثا
367- الحديث الاول و هو الرابع و التسعون و سبعة مائة
عَنِ الْفَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع): خُذْ بِيَدِي مِنَ النَّارِ، مَنْ لَنَا بَعْدَكَ؟ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُوإِبْرَاهِيمَ(ع) وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ غُلامٌ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ فَتَمَسَّكْ بِهِ
ترجمه: فیض بن مختار گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: مرا از آتش دوزخ دستگیر، ما بعد از شما كه را داریم؟ پس ابوابراهیم بر آن حضرت وارد شد و او در آن روز كودك بود، امام فرمود: این است صاحب شما، به او تمسک جو.
شرحقُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع): خُذْ بِيَدِي مِنَ النَّارِ، مَنْ لَنَا بَعْدَكَ؟
این اعتقاد که امام علیهالسلام سبب سعادت و وصول به کمال است از اعتقادات عمو شیعیان بلکه مسلمانان است. به همین سبب است که راوی از امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه میپرسد دستم را بگیر و از آتش دوزخ نجاتم ده و امام پس از خود را به من معرفی کن.
اگرچه خروج از دوزخ مرتبهای از سعادت و نجات است و مرتبه دیگر آن ورود در بهشت است و تا کسی به بهشت وارد نشود به سعادت و آرامش نرسیده است و ممکن است کسانی از دوزخ نجات پیدا کنند و به بهشت وارد نشوند و از اصحاب اعراف باشند که امید ورود به بهشت را دارند نه خود آن را ولی برای بیشتر مومنان تفاوت میان نجات از دوزخ و ورود به بهشت آشکار نیست و همین اندازه که از دوزخ نجات یابند خود را سعادتمند میدانند و به همین جهت است که راوی میخواهد که امام علیهالسلام او را از دوزخ نجات دهد.
اگر راوی تفاوت میان این دو مرتبه بداند و تنها رهایی از آتش را بخواهد و امام علیهالسلام هم با توجه به خواست راوی پاسخ داده باشد، این بدان معناست که اعتقاد به امام علیهالسلام سبب خروج از آتش است و برای ورود به بهشت باید وسائل دیگری مانند عمل صالح را فراهم ساخت ولی اگر راوی به این نکته توجه نداشته باشد چنانکه نهتنها عوام از مومنان بلکه بیشتر اهل علم نیز به این دقتها توجه ندارند و امام علیهالسلام هم با توجه به همان اعتقاد متعارف مخاطب پاسخ داده باشد، اعتقاد به امام علیهالسلام سبب سعادت و در نتیجه خروج از دوزخ و ورود به بهشت خواهد بود.
فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُوإِبْرَاهِيمَ(ع) وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ غُلامٌ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ
با ورود حضرت موسی بن جعفر صلواتاللّهوسلامهعلیه که دوران کودکی عمر خود را میگذراند، امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه فرمود: صاحب شما ایشان است.
اگرچه آن حضرت پس از امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه که به امامت رسید حدود بیست از از عمر شریفش میگذشت ولی به عقیده شیعه که روایات صحیح و متواتری هم در تایید آن وجود دارد، شرط اساسی امامت، عصمت است و کمی و زیادی عمر در آن دخالت ندارد و بنابراین امام علیهالسلام میتواند در دوران کودکی هم امام باشد و شرایط اصلی و حقیقی آن که علم و عصمت است را دارد. بههر حال، امامت هر یک از امامان از پیش تعیین شده است و خدای متعال از طریق پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تعیین شده است و هر یک از امامان، امام پس از خود را تا آخرین امام میشناختند و با توجه به روایاتی که در این زمینه وارد شده بود بسیاری از عالمان از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اصحاب ائمه صلواتاللّهوسلامهعلیهم نیز نام آنها را میدانستند.
فَتَمَسَّكْ بِهِ
تمسک به امام علیهالسلام تنها به معنی شناخت آن حضرت و اعتقاد به او نیست بلکه بهمعنی چنگ زدن به ایشان است بهگونهای میان امام و پیرو او فاصلهای جز در حد ضرورت و از روی اضطرار وجود نیابد و چنین چیزی جز با پیروی از آن حضرت و اتصاف به صفات و تخلق به اخلاق او در حد توان یا بهصورت حداقلی عرفی ممکن نیست. پیرو امام باید در افکار، اخلاق و اعمال بهگونهای باشد که هر کس او را ببیند شباهتهای میان او و امام و تفاوتهای میان او و دشمنان و مخالفان امام را ببیند نه آنکه به امام عقیده داشته باشد ولی اخلاق و رفتار او بهکلی با امام متفاوت باشد و به دشمنان آن حضرت شباهت داشته باشد.
البته تخلق و اتصاف کلی و فراگیر برای اکثریت قریب به اتفاق پیروان ممکن نیست، چنانکه امیرالمؤمنین فرمود: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ. شما نمیتوانید مثل من رفتار کنید امّا با ورع و پرهیز از گناه، با کوشش و تلاش، با عفت و راستی خودتان به من کمک کنید.
بنابراین، تخلق و اتصاف حداقلی برای نجات از دوزخ و ورود به بهشت بسنده است و سبب میشود که تمسک تحقق یابد.
368- الحديث الثانی و هو الخامس و التسعون و سبعة مائة
عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَ أَبَاكَ مِنْكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ قَبْلَ الْمَمَاتِ مِثْلَهَا فَقَالَ: قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ قَالَ: قُلْتُ: مَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ فَأَشَارَ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ فَقَالَ: هَذَا الرَّاقِدُ وَ هُوَ غُلامٌ.
ترجمه: معاذ بن كثیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: از خدائى كه این مقام را به پدرت روزى كرده مىخواهم كه تا پیش از وفات شما مانند آن را به نسل شما هم روزى كند. فرمود: خدا این كار را كرده است عرض كردم: قربانت گردم، او كیست؟ اشاره به عبد صالح كرد كه خوابیده بود و فرمود: این خوابیده و او در آن زمان كودك بود.
369- الحديث الثالث و هو السادس و التسعون و سبعة مائة
عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ عَبْدَالرَّحْمَنِ فِي السَّنَةِ الَّتِي أُخِذَ فِيهَا أَبُوالْحَسَنِ الْمَاضِي(ع) فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ صَارَ فِي يَدِ هَذَا وَ مَا نَدْرِي إِلَى مَا يَصِيرُ فَهَلْ بَلَغَكَ عَنْهُ فِي أَحَدٍ مِنْ وُلْدِهِ شَيْءٌ؟ فَقَالَ لِي: مَا ظَنَنْتُ أَنَّ أَحَداً يَسْأَلُنِي عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ، دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِي مَنْزِلِهِ فَإِذَا هُوَ فِي بَيْتٍ كَذَا فِي دَارِهِ فِي مَسْجِدٍ لَهُ وَ هُوَ يَدْعُو وَ عَلَى يَمِينِهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) يُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ فَقُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ: قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ خِدْمَتِي لَكَ فَمَنْ وَلِيُّ النَّاسِ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: إِنَّ مُوسَى قَدْ لَبِسَ الدِّرْعَ وَ سَاوَى عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ: لا أَحْتَاجُ بَعْدَ هَذَا إِلَى شَئ
ترجمه: ابن حجاج گوید: در سالی كه ابوالحسن ماضى (امام هفتم) علیهالسلام را گرفتند، به عبدالرحمن گفتم: این مرد (امام هفتم علیهالسلام) به دست این مرد (هارون) افتاد و نمىدانم عاقبت كارش به كجا انجامد آیا نسبت به یكى از اولادش به تو خبرى رسیده است؟ به من گفت: من گمان نمىكردم كسى این مسأله را از من بپرسد، من به منزل جعفر بن محمد رفتم، او در فلان اتاق خانه در محل نمازش بود و دعا میكرد و موسى بن جعفر طرف راستش بود و آمین میگفت، به حضرت عرض كردم: خدا مرا قربانت كند: میدانید كه من تنها به شما گرویدهام و در خدمت شما بودهام، بفرمائید صاحب اختیار مردم بعد از شما كیست؟ فرمود: موسى آن زره را پوشید و بقامتش راست آمد، به حضرت عرض كردم: بعد از این دیگر به چیزى احتیاج ندارم (همین سخن مرا كافی است)
شرح
أَبُوالْحَسَنِ الْمَاضِي(ع)
کنیه پنج امام از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ابوالحسن است. چنانکه پیشتر گفته شد هر کدام از امامانی که نامشان علی است، کنیه ایشان ابوالحسن است: علی بن ابیطالب، علی بن الحسین، علی بن موسی و علی بن محمد صلواتاللّهوسلامهعلیهم و موسی بن جعفر علیهالسلام هم با اینکه نامش علی نیست ولی کنیهاش ابوالحسن است ولی در نقل اخبار هر گاه از ابوالحسن روایتی نقل میشود مقصود غیر از امیرالمومنین و امام سجاد است. بر این اساس، از امام کاظم علیهالسلام به ابوالحسن، ابوالحسن الاول و ابوالحسن الماضی تعبیر میشود. از امام رضا علیهالسلام به ابوالحسن و به ابوالحسن ثانی تعبیر میشود و از امام هادی به ابوالحسن ثالث و گاهی هم به ابوالحسن ماضی تعبیر میشود.
دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِي مَنْزِلِهِ فَإِذَا هُوَ فِي بَيْتٍ كَذَا فِي دَارِهِ فِي مَسْجِدٍ لَهُ وَ هُوَ يَدْعُو وَ عَلَى يَمِينِهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) يُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ
امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه دعا میکرد و امام کاظم صلواتاللّهوسلامهعلیه آمین میگفت. آمین گفتن دعاکننده یا شنونده نهتنها یکی از سنتهای دینی مربوط به دعاست بلکه از عوامل بسیار موثر در اجابت دعا نیز هست. علت تاثیر آمین شنونده دعا این است که نفس دعاکننده و شنونده دعا در اجابت آن تاثیر بسیار بلکه بدون جایگزین دارد.
فَمَنْ وَلِيُّ النَّاسِ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: إِنَّ مُوسَى قَدْ لَبِسَ الدِّرْعَ وَ سَاوَى عَلَيْهِ
برای تعیین امام و خلیفه، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام صلواتاللّهوسلامهعلیه گاهی به صراحت سخن میگفتند و گاهی به اشارت. اعتبار اشارهها برای اهل فهم کمتر از تصریحات نیست. بنابراین دلالت آیه ولایت بر امامت امیرالمومنین صلواتاللّهوسلامهعلیه کمتر از دلالت سایر آیات نیست.
در این حدیث شریف وقتی راوی از امام پس از امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه میپرسد، آن حضرت به اشاره پاسخ میدهد و میفرماید: موسی زره را پوشید و بهاندازه قامتش بود. مقصود از زره پوشیدن این است که او زره پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به تن کرد. در روایاتی آمده است که بودن زره نزد هر یک از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشانهای از امامت و حقانیت او برای امامت است و نیز نشان دیگر این است که کسی که زره نزد اوست آن را به تن کند و اندازه قامت او باشد و کوچکتر و یا بزرگتر نباشد. در این حدیث شریف امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه فرمود زره اندازه موسی بود.
فَقُلْتُ لَهُ: لا أَحْتَاجُ بَعْدَ هَذَا إِلَى شَئ
جالب توجه این است که اندازه بودن زره به قامت امام علیهالسلام برای شیعیان چنان شناخته شده بود و راوی از آن خبر داشت که با شنیدن اندازه بودن آن بر قامت حضرت موسی بن جعفر صلواتاللّهوسلامهعلیه میگوید همین نشانه مرا بس است و نیازی به تصریح به امامت آن حضرت ندارم.
370- الحديث الرابع و هو السابع و التسعون و سبعة مائة
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) فَدَخَلَ أَبُوإِبْرَاهِيمَ(ع) وَ هُوَ غُلامٌ فَقَالَ: اسْتَوْصِ بِهِ وَ ضَعْ أَمْرَهُ عِنْدَ مِنْ تَثِقُ بِهِ مِنْ أَصْحَابِكَ
ترجمه: مفضل بن عمر گويد: در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم كه ابوابراهيم در حالى كه كودك بود وارد شد، حضرت فرمود: سفارش مرا درباره ایشان بپذیر و بدانکه او امام است و موضوع امامت او را با هر یک از اصحاب خود که مورد اطمیناناند، در میان بگذار)
شرح
از اینگونه روایات و نیز از تاریخ به راحتی میتوان دریافت که ائمه علیهمالسلام همه دورههای امامت خود در حال تقیه بودند بهگونهای که حتی معرفی عمومی آنها ممکن و مجاز نبود.
371- الحديث الخامس و هو الثامن و التسعون و سبعة مائة
عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي يَوْماً فَسَأَلَهُ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِلَى مَنْ نَفْزَعُ وَ يَفْزَعُ النَّاسُ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: إِلَى صَاحِبِ الثَّوْبَيْنِ الْأَصْفَرَيْنِ وَ الْغَدِيرَتَيْنِ يَعْنِي الذُّؤَابَتَيْنِ وَ هُوَ الطَّالِعُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ يَفْتَحُ الْبَابَيْنِ بِيَدِهِ جَمِيعاً فَمَا لَبِثْنَا أَنْ طَلَعَتْ عَلَيْنَا كَفَّانِ آخِذَةً بِالْبَابَيْنِ فَفَتَحَهُمَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْنَا أَبُوإِبْرَاهِيمَ.
ترجمه: اسحاق بن جعفر (بن محمد علیهالسلام) گوید: روزى خدمت پدرم بودم كه على بن عمر بن على (عمر بن على، پسر امام چهارم علیهالسلام) از پدرم پرسید و گفت: قربانت گردم ما و مردم، بعد از شما به كه پناه بریم؟ فرمود: به كسی كه دو جامه زرد پوشیده و دو گیسو دارد و اكنون از این در بر تو در آید و هر دو لنگه در را با دو دست خود باز كند، چیزى نگذشت كه دیدم دو دست كه دو لنگه در را گرفته و آنها را گشود، ظاهر گشت، سپس ابوابراهیم علیهالسلام بر ما وارد شد.
شرح
از دیگر روایاتی که که با اشاره امامت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را بیان میکند همین روایت است. وقتی از امام صادق درباره امام پس از خود پرسیدند، حضرت فرمود: كسی پس از من امام است كه دو جامه زرد پوشیده و دو گیسو دارد و اكنون از این درب وارد میشود و هر دو لنگه درب را با دو دست خود باز میكند. پس از لحظاتی حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام با همان ویژگیها وارد شد.
372- الحديث السادس و هو التاسع و التسعون و سبعة مائة
عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ: لَهُ مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ الْأَنْفُسَ يُغْدَى عَلَيْهَا وَ يُرَاحُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَمَنْ؟ فَقَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَهُوَ صَاحِبُكُمْ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى مَنْكِبِ أَبِيالْحَسَنِ(ع) الْأَيْمَنِ فِي مَا أَعْلَمُ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ خُمَاسِيٌّ وَ عَبْدُاللَّه بْنُ جَعْفَرٍ جَالِسٌ مَعَنَا
ترجمه: صفوان جمال گوید: منصور بن حازم به امام صادق علیهالسلام عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت مرگ در هر صبح و شام به سراغ جانها مىآید، اگر چنین شد، امام كیست؟ حضرت صادق علیهالسلام فرمود: اگر چنین شد این است صاحب شما و با دست به شانه ابوالحسن علیهالسلام زد - كه فكر میكنم شانه راست بود - و او در آن وقت پنج ساله بود (قدش پنج وجب بود) و عبداللّه بن جعفر (عبدالله افطح امام طایفه فطحیه) با ما در آن مجلس نشسته بود (با وجود آن كه از پدرش چنین سخنى شنید، بعد از وفات پدر مخالفت كرد و دعوى امامت نمود).
شرح
اکثر قریب به اتفاق مخالفان ائمه علیهمالسلام و همه مدعیان امامت، با علم به حقانیت ائمه علیهمالسلام با آنها مخالفت میکردند و با علم با شایسته نبودن خود ادعای امامت داشتند. عبدالله افطح و این روایت یکی از شواهد آن است.
373- الحديث السابع و هو ثمانیة مائة
عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ كَوْنٌ وَ لا أَرَانِي اللَّهُ ذَلِكَ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: فَأَوْمَأَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى(ع) قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ به موسى حَدَثٌ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وَ تَرَكَ أَخاً كَبِيراً وَ ابْناً صَغِيراً فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا أَبَداً قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَعْرِفْهُ وَ لا أَعْرِفْ مَوْضِعَهُ؟ قَالَ: تَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَلَّى مَنْ بَقِيَ مِنْ حُجَجِكَ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ الْمَاضِي فَإِنَّ ذَلِكَ يُجْزِيكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
ترجمه: عیسى بن عبدالله گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: اگر پیش آمدى كند - كه خدا آن را به من ننماید - (یعنى اگر خداى نا خواسته شما وفات كنید) من به كه اقتدا كنم؟ فرمود: به فرزندش، عرض كردم: اگر براى فرزندش پیش آمدى كند و برادر بزرگتر و پسر كوچكترى از خود باقى گذارد، به كه اقتدا كنم؟ فرمود: به فرزندش، سپس فرمود: همچنین است همیشه (پسر كوچك امام، بر برادر بزرگتر امام مقدم است) عرض كردم: اگر امام را نشناختم و جاى او را ندانستم چه كنم؟ فرمود: مىگوئى خدایا! من پیرو و دوستدار آن حجت زنده تو هستم كه از فرزندان امام گذشته است، همین تو را كافی است انشاء الله.
شرح
قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ به موسى حَدَثٌ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وَ تَرَكَ أَخاً كَبِيراً وَ ابْناً صَغِيراً فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ
در روایات آمده است که پس از هر امامی فرزند بزرگتر او به امامت میرسد و البته استثاء هم دارد. راوی نمیداند که امامت پس از امام صادق و حضرت کاظم علیهماالسلام مطابق اصل مشهور است یا مطابق استثناء از این رو از امامت پس از آن دو امام میپرسد. آنگاه برای تاکید بیشتر به اصل یادشده اشاره میکند و میپرسد اگر پس از وی میپرسد اگر حشرت موسی بن جعفر علیهالسلام هم برادر بزرگ داشته باشد و هم فرزند کوچک، در این صورت کدامیک از آنها امام خواهند بود؟ امام صادق علیهالسلام فرمود فرزند او امام خواهد بود و امامت به برادر او نخواهد رسید.
ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا أَبَداً
آنگاه فرمود همیشه همینگونه خواهد بود و از این پس امامت از هیچ امامی به برادر او نخواهد رسید. به عبارت دیگر انتقال امامت از برادر به برادر منحصر به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بوده است. البته این باین بدان معناست که امامان دوازدهگانه از سوی خدای متعال و توسط پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از پیش تعیین شده بودند.
قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَعْرِفْهُ وَ لا أَعْرِفْ مَوْضِعَهُ؟ قَالَ: تَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَلَّى مَنْ بَقِيَ مِنْ حُجَجِكَ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ الْمَاضِي فَإِنَّ ذَلِكَ يُجْزِيكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
با توجه به اینکه امامت اصل دین است بهگونهای که مانند سایر اصول، به همه فروع معنا میبخشد و نشناختن امام یا نپذیرفتن او در حکم انکار سایر اصول است، راوی میپرسد اگر امام را نشناختن یا نیافتم، چه باید کنم تا به کفر نزدیک نشوم؟ امام علیهالسلام در پاسخ حکم کلی را بیان میکتد و آن اینکه هر کس در هر حکمی به اندازه توان خود تکلیف دارد و در مورد امامت نیز همینگونه است. اگر کسی امام را نشناخت و نتوانست او را بشناسد، در این مورد تکلیفی ندارد. البته اعتقاد خود را به خود تذکر دهد و بگوید اگرچه شخص امام را نمیشناسم ولی هر یک از فرزندان امام پیشین که پس از او امام است، امام من است اگر چه او را نمیشناسم. چنین تذکر و حدیث نفسی مانند بسیاری از ادعیه و اوارد آثار خاص خود را دارد.
374- الحديث الثامن و هو الواحد و ثمانیة مائة
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: ذَكَرَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) أَبَاالْحَسَنِ(ع) وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ غُلامٌ فَقَالَ: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِينَا مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ ثُمَّ قَالَ لِي: لا تَجْفُوا إِسْمَاعِيلَ
ترجمه: مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیهالسلام از ابوالحسن موسى علیهالسلام یاد كرد و او در آن روز كودكى بود - و فرمود: این است همان مولودى كه در خاندان ما، مولودى پر بركتتر از او براى شیعیان ما به دنیا نیامده است، سپس به من فرمود: به اسماعیل جفا مكن.
شرح
ذَكَرَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) أَبَاالْحَسَنِ(ع) وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ غُلامٌ فَقَالَ: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِينَا مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ
چنین تعبیراتی درباره هر کدام از امامان معصوم علیهمالسلام که گفته شود، درست است و آنها بزرگترین برکت برای شیعیان بلکه مسلمانان بودند و هستند. در عین حال ممکن است اعظم بودن آنها نسبت به غیر امامان معصوم باشد یعنی نسبت به دیگر فرزندان امامان علیهمالسلام و نیز نسبت به سایر خلق بزرگترین نعمت و برکت هستند.
علاوه بر این، در برخی از مقاطع تاریخی به دلایل خاص همان عصر، یکی از فرزندان امامان را در کودکی که پس پدر امام خواهد شد، به عنوان بزرگترین نعمت و برکت معرفی نمودند مانند امام کاظم و امام جواد علیهماالسلام.
شرایط عصر امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه بهگونهای شد که بنا بر نقل پس از شهادت آن حضرت پنج گروه و فرقه به وجود آمد:
1- کسانی که به مهدویت امام صادق(ع) قائل شدند و گفتند امام از دنیا نرفته و همان مهدی موعودی است که پیامبر نوید داده و بنابراین بر امام صادق(ع) توقف کردند و امام بعدی را نپذیرفتند.
2- گروهی که بر مهدویت اسماعیل اصرار داشتند. اسماعیل از فرزندان بسیار با فضیلت و عالم امام صادق(ع) بود که هیچ ادعایی بر امامت نداشت اما پس رحلت او عدهای گفتند اسماعیل از دنیا نرفته و بعد از امام صادق(ع) امام و مهدی موعود اوست. اینها فرقه اسماعیلیه را تشکیل دادند.
3- فرقه دیگر کسانی بودند که به مرگ اسماعیل اعتراف کردند اما پسر او یعنی محمد را به عنوان مهدی موعود نام نهادند.
4- فرقه دیگر گروهی بودند که عبدالله بن جعفر از فرزندان امام صادق معروف به عبدالله افطح را جانشین امام صادق پنداشتند و فرقه فَتَحیه را تشکیل دادند.
5- گروه دیگر معتقد شدند محمد بن جعفر معروف به محمد دیباج از فرزندان امام صادق را پیشوای خود قرار دادند. اکثریت شیعیان هم به امامت امام موسی کاظم صلواتاللهوسلامهعلیه قائل شدند.
در چنین شرایطی وجود پر برکت امام کاظم صلواتاللّهوسلامهعلیه سبب شد تا اکثریت شیعیان از گرایشهای انحرافی نجات یابند و چه برکتی بزرگتر از آن بهویژه آنکه به فرموده پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هدایت یک نفر به حق و حقیقت برتر است از همه آنچه که ماه و خورشید بر آن میتابد
ثُمَّ قَالَ لِي: لا تَجْفُوا إِسْمَاعِيلَ
اسماعیل علیهالسلام از برترین و بهترین فرزندان امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه بود که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و چنانکه در احادیث نقل شده است که امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه بارها و بهوضوح مخصوصا در تشییع و کفن و دفن آن حضرت نشان داد که اسماعیل از دنیا رفته است. شاید به همین سبب یا اسباب دیگر جمعی به مهدویت وی گرویدند و فرقه باطلی را تاسیس کردند که ممکن است مخالفان آنها به دلیل باطل بودن این عقیده و نادرستی پیروان آن به اسماعیل علیهالسلام اهانت کنند که عملی باطل و نارواست و امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه از آن نهی فرمودند. در این صورت این تعبیر و خطاب مبنی بر نهی از ستم به اسماعیل به امام کاظم صلواتاللهوسلامهعلیه برای تفهیم و معرفی مقام اسماعیل به دیگران و بسا افراد تندروی باشد که ممکن است مرتکب اهانت به آن حضرت شوند و ممکن است بهمنظور تطهیر اسماعیل از دعاوی باطل گمراهان باشد و اینکه او با چنین عقایدی که دربارهاش رواج یافته موافق نبوده است.
375- الحديث التاسع و هو الثانی و ثمانیة سبعة مائة
عَنْ فَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فِي أَمْرِ أَبِيالْحَسَنِ(ع) حَتَّى قَالَ: لَهُ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): هُوَ صَاحِبُكَ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ فَقُمْ إِلَيْهِ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّهِ، فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ يَدَهُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فَقَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): أَمَا إِنَّهُ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي أَوَّلَ مِنْكَ، قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُخْبِرُ بِهِ أَحَداً؟ فَقَالَ: نَعَمْ أَهْلَكَ وَ وُلْدَكَ وَ كَانَ مَعِي أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ رُفَقَائِي وَ كَانَ يُونُسُ بْنُ ظَبْيَانَ مِنْ رُفَقَائِي فَلَمَّا أَخْبَرْتُهُمْ حَمِدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ: يُونُسُ: لا وَ اللَّهِ حَتَّى أَسْمَعَ ذَلِكَ مِنْهُ وَ كَانَتْ بِهِ عَجَلَةٌ فَخَرَجَ فَاتَّبَعْتُهُ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى الْبَابِ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ لَهُ وَ قَدْ سَبَقَنِي إِلَيْهِ: يَا يُونُسُ الْأَمْرُ كَمَا قَالَ لَكَ فَيْضٌ قَالَ: فَقَالَ: سَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ فَقَالَ لِي أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): خُذْهُ إِلَيْكَ يَا فَيْضُ
ترجمه: فیض بن مختار در ضمن حدیثى طولانى كه درباره امر امامت ابوالحسن علیهالسلام است به اینجا میرسد كه امام صادق علیهالسلام به او فرمود: این است صاحب اختیار تو كه درباره او پرسیدى، نزد او برو و به حقش اعتراف كن، من برخاستم و سر و دستش را بوسیدم و به درگاه خداى عزوجل براى او دعا كردم.
امام صادق علیهالسلام فرمود: آگاه باش كه خدا اظهار این مطلب را به كسى پیش از تو به ما اجازه نفرموده است، عرض كردم: قربانت گردم، من به دیگرى این خبر را باز گویم؟ فرمود: آرى، به اهل و اولادت و در آنجا اهل و اولاد و رفقایم همراه من بودند و یونس بن ظبیان از جمله رفقایم بود، چون من به آنها این خبر گفتم، ایشان خداى عزوجل را شكرگزارى كردند ولى یونس گفت: نه. به خدا، نمىپذیرم تا از خود امام بشنوم - و عجله هم داشت - از نزد ما بیرون رفت و من هم پشت سرش رفتم، وقتى به در خانه حضرت صادق علیهالسلام رسیدم، چون یونس پیش از من آنجا رسیده بود، شنیدم حضرت به او مىفرماید: اى یونس! مطلب چنان است كه فیض به تو گفت، یونس گفت: شنیدم و اطاعت كردم و امام صادق علیهالسلام به من فرمود: اى فیض! یونس را همراه خود داشته باشد (زیرا چندان اعتمادى به او نیست).
شرح
أَمَا إِنَّهُ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي أَوَّلَ مِنْكَ
مقصود از اینکه تو اولین کسی هستی که این مطلب را برایت میگوییم به معنی اولیت مطلق نیست و به این معنی نیست که تا کنون هرگز به کسی نگفتهایم بلکه اولیت نسبی است که با توجه به طرف نسبت معنای آن هم تفاوت خواهد کرد. مثلا اولین نفر در میان کسانی چون تو، اولین نفر از عموم، اولین نفر از فلان گروه و مانند آن. بر این اساس این حدیث شریف با حدیث یازدهم که بهزودی خواهد آمد (حدیث375- الحديث التاسع و هو الثانی و ثمانیة سبعة مائة) تعارض ندارد.
376- الحديث العاشر و هو الثالث و ثمانیة مائة
عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ طَاهِرٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ قَالَ: كَانَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) يَلُومُ عَبْدَاللَّهِ وَ يُعَاتِبُهُ وَ يَعِظُهُ وَ يَقُولُ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ أَخِيكَ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لاعْرِفُ النُّورَ فِي وَجْهِهِ فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ: لِمَ؟ أَ لَيْسَ أَبِي وَ أَبُوهُ وَاحِداً وَ أُمِّي وَ أُمُّهُ وَاحِدَةً؟ فَقَالَ لَهُ أَبوعَبْدِاللَّهِ: إِنَّهُ مِنْ نَفْسِي وَ أَنْتَ ابْنِي.
ترجمه: طاهر گوید: امام صادق علیهالسلام (پسر خود) عبدالله را سرزنش و نكوهش و اندرز مىنمود و مىفرمود: چرا تو مانند برادرت (موسى) نیستى؟ به خدا كه من در چهره او نور را مىبینم، عبدالله عرض كرد: چرا؟ مگر پدر و مادر من و او یكى نیست؟ حضرت به او فرمود؟ او جان من است و تو پسر من هستى.
شرح
يَقُولُ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ أَخِيكَ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لاعْرِفُ النُّورَ فِي وَجْهِهِ
چنین پرسشی از سوی امام علیهالسلام معانی احتمالی متعددی دارد:
1- مقصود تفهیم جایگاه عبدالله به خود اوست و اینکه بههیچ وجه همرتبه با امام کاظم علیهالسلام نیست.
2- مقصود تفهیم جایگاه عبدالله به کسانی است که بعدا او را به عنوان امام میپذیرند و از او پیروی میکنند و اینکه بههیچ وجه و در هیچ جهتی همرتبه با امام کاظم علیهالسلام نیست.
3- نکوهش عبدالله توسط امام صادق علیهالسلام مربوط به حوزه اختیار و اراده اوست و بدین معنی است که تلاش کن تا اگر چه همانند حضرت کاظم علیهالسلام نیستی و نمیشوی ولی به او نزدیک شوی و به او تا حد امکان همانند گردی.
4- تذکر به این نکته که اگر بخواهی و همت کنی میتوانی در کمال غیر از این باشی که اینک هستی.
5- تذکر به این نکته که امام کاظم علیهالسلام بسیار برتر از توست و باید از او پیروی کنی و مباد که راهی خلاف او برگزینی یا در برابر او ادعای داشته باشی.
فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ: لِمَ؟ أَ لَيْسَ أَبِي وَ أَبُوهُ وَاحِداً وَ أُمِّي وَ أُمُّهُ وَاحِدَةً؟
عبدالله مانند بسیاری از مردم گمان میکند که اشتراک در برخی از مقدمات به نتیجه واحد میانجامد و چون او نیز مانند امام کاظم علیهالسلام فرزند امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه است پس باید در همه کمالات مانند او باشد در حالی که چنین نیست و چنین استدلالی مغالطه است. هرگز فرزندان امام علیهالسلام در عین حال که از شرافت پدر خود برخوردارند، همتا و همانند نیستند چنانکه سایر مردم نیز همینگونه هستند و اشتراک در پدر و مادر مستلزم اشتراک در همه خصوصیات فکری، اخلاقی و رفتاری آنها نیست.