نص بر امامت امام هادی علیهالسلام
بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِيالْحَسَنِ الثَّالِثِ(ع) (امام هادی)
و هو الباب السبعون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث
413- الحديث الاول و هو الاربعون و سبعة مائة
عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى بَغْدَادَ فِي الدَّفْعَةِ الْأُولَى مِنْ خَرْجَتَيْهِ قُلْتُ لَهُ عِنْدَ خُرُوجِهِ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ فِي هَذَا الْوَجْهِ فَإِلَى مَنِ الْأَمْرُ بَعْدَكَ؟ فَكَرَّ بِوَجْهِهِ إِلَيَّ ضَاحِكاً وَ قَالَ: لَيْسَ الْغَيْبَةُ حَيْثُ ظَنَنْتَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ. فَلَمَّا أُخْرِجَ بِهِ الثَّانِيَةَ إِلَى الْمُعْتَصِمِ صِرْتُ إِلَيْهِ. فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ خَارِجٌ فَإِلَى مَنْ هَذَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟ فَبَكَى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ: عِنْدَ هَذِهِ يُخَافُ عَلَيَّ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِي إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ
ترجمه:اسماعیل بن مهران گوید: حضرت ابوجعفر (امام محمدتقى) علیهالسلام، دو مرتبه از مدینه به بغداد رفت، هنگام رفتن نخستین، به حضرت عرض كردم: قربانت گردم، من در این راه بر شما نگرانم، امر امامت پس از شما كیست؟ حضرت با لبى خندان به من متوجه شد و فرمود: آن غیبتى كه گمان مىكنى در این سال نیست، چون نوبت دوم آن حضرت را به سوى معتصم مىبردند، نزدش رفتم و عرض كردم: قربانت گردم: شما بیرون میروید، امر امامت پس از شما با كیست؟ حضرت به قدرى گریست كه ریشش تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: در این سفر باید بر من نگران بود، امر امامت پس از من با پسرم على است.
شرح
نوبت اول مأمون عباسى امام جواد علیهالسلام را از مدینه به بغداد طلبید و دخترش امالفضل را به او تزویج كرد، حضرت همراه امالفضل به مدینه بازگشت و پس از چندى مأمون درگذشت و برادرش محمد معتصم جانشینش شد، او حضرت را از مدینه طلب كرد و به دست زوجهاش امالفضل مسمومش نمود.
لَيْسَ الْغَيْبَةُ حَيْثُ ظَنَنْتَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ
چنانکه از روایات و نیز زیارتنامهها و اذن دخول در عتباب مقدس فهمیده میشود، مرگ امام معصوم علیهالسلام نوعی غیبت برای آنهاست و در واقع آن حضرات حضور و غیبت دارند نه زندگی و مرگ. مرگ آنها همان اندازه زندگی است که حیات آنها زندگی است. بنابراین برای آنها مرگ و زندگی تفاوتی ندارد مگر در درجه آن اما برای خلق تفاوت میان آندو تفاوت میان مرحومیت و محرومیت است، زیرا بیشتر مردم در زمان غیبت آن حضرات توان و قابلیت برخورداری از فیض وجود آنها را ندارند و اگر از درجاتی از فیض وجود آنها هم برخوردار باشند، خود بدان آگاه نیستند مانند بسیاری از الطاف خدای متعال که در اختیار و دسترس خلق قرار دارد ولی بدان آگاهی ندارند.
414- الحديث الثانی و هو الواحد الاربعون و سبعة مائة
عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ قَالَ: كَانَ يَلْزَمُ بَابَ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) لِلْخِدْمَةِ الَّتِي كَانَ وُكِّلَ بِهَا وَ كَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى يَجِيءُ فِي السَّحَرِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ لِيَعْرِفَ خَبَرَ عِلَّةِ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) وَ كَانَ الرَّسُولُ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) وَ بَيْنَ أَبِي إِذَا حَضَرَ قَامَ أَحْمَدُ وَ خَلا بِهِ أَبِي فَخَرَجْتُ ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَامَ أَحْمَدُ عَنِ الْمَجْلِسِ وَ خَلا أَبِي بِالرَّسُولِ وَ اسْتَدَارَ أَحْمَدُ فَوَقَفَ حَيْثُ يَسْمَعُ الْكَلامَ فَقَالَ الرَّسُولُ لِأَبِي: إِنَّ مَوْلاكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ لَكَ: إِنِّي مَاضٍ وَ الْأَمْرُ صَائِرٌ إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ وَ لَهُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي مَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ بَعْدَ أَبِي، ثُمَّ مَضَى الرَّسُولُ وَ رَجَعَ أَحْمَدُ إِلَى مَوْضِعِهِ وَ قَالَ لِأَبِي: مَا الَّذِي قَدْ قَالَ لَكَ؟ قَالَ: خَيْراً قَالَ: قَدْ سَمِعْتُ مَا قَالَ: فَلِمَ تَكْتُمُهُ؟ وَ أَعَادَ مَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ أَبِي: قَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكَ مَا فَعَلْتَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ لا تَجَسَّسُوا فَاحْفَظِ الشَّهَادَةَ لَعَلَّنَا نَحْتَاجُ إِلَيْهَا يَوْماً مَا وَ إِيَّاكَ أَنْ تُظْهِرَهَا إِلَى وَقْتِهَا. فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبِي
كَتَبَ نُسْخَةَ الرِّسَالَةِ فِي عَشْرِ رِقَاعٍ وَ خَتَمَهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَشْرَةٍ مِنْ وُجُوهِ الْعِصَابَةِ وَ قَالَ: إِنْ حَدَثَ بِي حَدَثُ الْمَوْتِ قَبْلَ أَنْ أُطَالِبَكُمْ بِهَا فَافْتَحُوهَا وَ أَعْلِمُوا بِمَا فِيهَا، فَلَمَّا مَضَى أَبُوجَعْفَرٍ(ع) ذَكَرَ أَبِي أَنَّهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتَّى قَطَعَ عَلَى يَدَيْهِ نَحْوٌ مِنْ أَرْبَعِمِائَةِ إِنْسَانٍ وَ اجْتَمَعَ رُؤَسَاءُ الْعِصَابَةِ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ يَتَفَاوَضُونَ هَذَا الْأَمْرَ فَكَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفَرَجِ إِلَى أَبِي يُعْلِمُهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ عِنْدَهُ وَ أَنَّهُ لَوْ لا مَخَافَةُ الشُّهْرَةِ لَصَارَ مَعَهُمْ إِلَيْهِ وَ يَسْأَلُهُ أَنْ يَأْتِيَهُ فَرَكِبَ أَبِي وَ صَارَ إِلَيْهِ فَوَجَدَ الْقَوْمَ مُجْتَمِعِينَ عِنْدَهُ فَقَالُوا لِأَبِي: مَا تَقُولُ فِي هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ أَبِي لِمَنْ عِنْدَهُ الرِّقَاعُ: أَحْضِرُوا الرِّقَاعَ فَأَحْضَرُوهَا فَقَالَ لَهُمْ: هَذَا مَا أُمِرْتُ بِهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: قَدْ كُنَّا نُحِبُّ أَنْ يَكُونَ مَعَكَ فِي هَذَا الْأَمْرِ شَاهِدٌ آخَرُ فَقَالَ لَهُمْ: قَدْ أَتَاكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ هَذَا أَبُوجَعْفَرٍ الْأَشْعَرِيُّ يَشْهدُ لِي بِسَمَاعِ هَذِهِ الرِّسَالَةِ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَشْهَدَ بِمَا عِنْدَهُ، فَأَنْكَرَ أَحْمَدُ أَنْ يَكُونَ سَمِعَ مِنْ هَذَا شَيْئاً فَدَعَاهُ أَبِي إِلَى الْمُبَاهَلَةِ فَقَالَ: لَمَّا حَقَّقَ عَلَيْهِ قَالَ: قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ وَ هَذَا مَكْرُمَةٌ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ لِرَجُلٍ مِنَ الْعَرَبُ لا لِرَجُلٍ مِنَ الْعَجَمِ فَلَمْ يَبْرَحِ الْقَوْمُ حَتَّى قَالُوا بِالْحَقِّ جَمِيعاً
ترجمه: خیرانى از پدرش روایت كند كه او گوید: در خانه امام جواد علیهالسلام خدمتگزار بودم و احمد بن محمد بن عیسى، هر شب هنگام سحر مىآمد تا از وضع بیمارى امام علیهالسلام خبر گیرد، شخص دیگرى هم بود كه بهعنوان رسول و فرستاده میان امام و پدرم رفت و آمد میكرد، چون او میآمد احمد میرفت و پدرم با او خلوت میكرد، شبى من بیرون رفتم و احمد از آن مجلس برخاست، پدرم با فرستاده خلوت كرد، احمد هم در اطراف مجلس گشت تا در گوشهاى كه سخن آنها را میشنید ایستاد. فرستاده به پدرم گفت: آقایت به تو سلام میرساند و مىفرماید من از دنیا میروم و امر امامت به پسرم على میرسد و او بعد از من بر گردن شما همان حق دارد كه من بعد از پدرم بر شما داشتم، سپس فرستاده رفت و احمد به جاى خود بازگشت و به پدرم گفت: او به تو چه گفت؟ پدرم گفت: سخن خیرى گفت، احمد گفت: من سخن او را شنیدم پنهان مكن و آنچه شنیده بود باز گفت. پدرم به او گفت: این کاری كه تو كردى، خدا بر تو حرام ساخته بود، زیرا خدای تعالى مىفرماید: «تجسس نكنید» (حجرات، 12) اینك این گواهى را داشته باش، شاید روزى محتاجش شویم، مبادا تا وقتش رسد آن را اظهار كنى.
چون صبح شد، پدرم موضوع گفته فرستاده را در ده ورقه نوشت و مهر كرد و به ده نفر از بزرگان قوم داد و گفت اگر من پیش از آن كه این را از شما مطالبه كنم مردم، آن را باز كنید و مضمونش را به مردم اطلاع دهید.
چون حضرت ابوجعفر علیهالسلام درگذشت، پدرم گوید: من هنوز از منزل بیرون نرفته بودم كه قریب چهار صد نفر به امامت حضرت على النقى علیهالسلام یقین كرده بودند و رؤساء شیعه نزد محمد بن فرج (كه از موثقین اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد و امام هادی علیهمالسلام بود) انجمن كرده، درباره این امر گفتگو میكردند. محمد بن فرج به پدرم نامهاى نوشت و او را از انجمن آنها نزد خود آگاه ساخت و نیز نوشت اگر بیم شهرت نبود، خودش هم با ایشان نزد او میآمد و از وى میخواست كه به منزلش رود، پدرم سوار شد و نزد او رفت، دید مردم نزد او گرد آمدهاند. آنها به پدرم گفتند: درباره این امر چه میگوئى؟ پدرم به كسانی كه نامهها نزدشان بود گفت: نامهها را بیاورید، ایشان آوردند، پدرم گفت: این است همان مطلبى كه به آن مأمور بودم، برخی از آنها گفتند: ما دوست داشتیم كه تو در این موضوع گواه دیگرى هم میداشتى پدرم گفت: آن را هم خداى عزوجل درست كرده است، این ابوجعفر اشعرى است كه به شنیدن این پیام گواهى میدهد و از او خواست كه گواهى خود را بگوید: احمد انكار كرد كه در اینباره چیزى شنیده باشد پدرم او را به مباهله طلبید و ملزمش ساخت، آنگاه احمد گفت: من این پیام را شنیدم و این شرافتى بود كه میخواستم به مردى از عرب برسد نه به عجم، پس همه آن جمعیت بهحق معتقد شدند.
شرح
هَذَا مَكْرُمَةٌ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ لِرَجُلٍ مِنَ الْعَرَبُ لا لِرَجُلٍ مِنَ الْعَجَمِ
بهنظر میرسد که مقصود احمد بن محمد بن عیسی از این جمله که « این شرافتى بود كه میخواستم به مردى از عرب برسد نه به عجم» این است که مایل بوده کسی غیر از امام هادی پس از امام جواد علیهماالسلام به امامت برسد، شاید بدین سبب که مادر امام هادی عرب نیست بلکه عجم (غیر عرب) است. طبق نقلهای تاریخی، امام جواد(ع)، «سمانه» را که کنیزی بود خریداری نمودند. با توجه به کنیز بودن آن بانو و اینکه ایشان را مغربیه دانستهاند، به نظر میرسد نژاد ایشان از قومی غیر عرب و ساکن در شمال غرب آفریقا باشد.
و ممکن است مقصود او از عجم، محمد بن فرج رخجي از اهالي رخج كرمان باشد كه محضر سه امام، حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادي عليهم السلام را درك كرده و در این روایت رؤسای شیعه نزد او جمع شدند و در موضوع امامت با هم گفتگو میکنند.(وَ اجْتَمَعَ رُؤَسَاءُ الْعِصَابَةِ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ).
محمد بن فرج میگوید: يك روز امام جواد عليه السلام هفتاد دينار به من داد و فرمود: «به زودي كارواني وارد مدينه مي شود كه كنيزاني براي فروش همراه دارد. يكي از آن كنيزان، از اهالي مغرب است (آفريقا) و داراي مختصاتي چنين و چنان. آن كنيز را براي من بخر. من طبق دستور حضرت، روز ورود كاروان به بازار بردهفروشان رفتم و آن كنيز را از صاحبش به همان مبلغ كه امام فرموده بود، خريدم و به خدمت حضرت آوردم. اين كنيز، همان سمانه مغربيه، مادر حضرت هادي علیهالسلام است كه امام جواد عليهالسلام در سال 214 هجري با او ازدواج كرده است و چهار پس و چهار دختر از امام جواد علیهالسلام به دنیا آورد.
415- الحديث الثالث و هو الثانی الاربعون و سبعة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْوَاسِطِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ أَحْمَدَ بْنَ أَبِيخَالِدٍ مَوْلَى أَبِيجَعْفَرٍ يَحْكِي أَنَّهُ أَشْهَدَهُ عَلَى هَذِهِ الْوَصِيَّةِ الْمَنْسُوخَةِ: شَهِدَ أَحْمَدُ بْنُ أَبِيخَالِدٍ مَوْلَى أَبِيجَعْفَرٍ أَنَّ أَبَاجَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ(ع) أَشْهَدَهُ أَنَّهُ أَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ ابْنِهِ بِنَفْسِهِ وَ أَخَوَاتِهِ وَ جَعَلَ أَمْرَ مُوسَى إِذَا بَلَغَ إِلَيْهِ وَ جَعَلَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْمُسَاوِرِ قَائِماً عَلَى تَرِكَتِهِ مِنَ الضِّيَاعِ وَ الْأَمْوَالِ وَ النَّفَقَاتِ وَ الرَّقِيقِ وَ غَيْرِ ذَلک إِلَى أَنْ يَبْلُغَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ صَيَّرَ عَبْدُاللَّه بْنُ الْمُسَاوِرِ ذَلِكَ الْيَوْمَ إِلَيْهِ يَقُومُ بِأَمْرِ نَفْسِهِ وَ أَخَوَاتِهِ وَ يُصَيِّرُ أَمْرَ مُوسَى إِلَيْهِ يَقُومُ لِنَفْسِهِ بَعْدَهُمَا عَلَى شَرْطِ أَبِيهِمَا فِي صَدَقَاتِهِ الَّتِي تَصَدَّقَ بِهَا وَ ذَلِكَ يَوْمُ الْأَحَدِ لِثَلاثِ لَيَالٍ خَلَوْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ سَنَةَ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ وَ كَتَبَ أَحْمَدُ بْنُ أَبِيخَالِدٍ شَهَادَتَهُ بِخَطِّهِ وَ شَهِدَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ(ع) وَ هُوَ الْجَوَّانِيُّ عَلَى مِثْلِ شَهَادَةِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِيخَالِدٍ فِي صَدْرِ هَذَا الْكِتَابِ وَ كَتَبَ شَهَادَتَهُ بِيَدِهِ وَ شَهِدَ نَصْرٌ الْخَادِمُ وَ كَتَبَ شَهَادَتَهُ بیَدِهِ
ترجمه: واسطى گوید: از احمد بن خالد خادم ابوجعفر علیهالسلام شنیدم كه آن حضرت او را بر این وصیت نوشته شده گواه گرفته است:
گواهى دهد احمد بن ابىخالد خادم ابوجعفر بر اینكه ابوجعفر محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابیطالب علیهمالسلام، او را گواه گرفت كه او به پسرش على وصیت كرد درباره امور خودش و خواهرانش و نیز امر موسى را: زمانی كه به او برسد. (امام نهم علیهالسلام سه دختر و یك پسر دیگر به نام موسى مبرقع داشت كه امر آنها را به امام دهم وصیت فرمود) و عبداللّه بن مساور را سرپرست املاك و اموال و مخارج و بردگان و سایر تركه خود نمود. تا زمانی كه على بن محمد بالغ شود (این عمل از نظر تقیه بود و مقصود این است كه به حد امامت برسد، مرآتالعقول) و آنگاه عبداللّه بن مساور آنها را به او تحویل دهد تا او به كار خود و خواهرانش قیام كند و كار موسى را به خود او واگذارد تا او هم بعد از رحلت على النقى علیهالسلام و ابن مساور، در كار خود مستقل شود و طبق شرط پدرشان درباره صدقاتی كه میدهد قیام كند، بهتاریخ روز یكشنبه سوم ذى الحجه سال220ق.
احمد بن ابىخالد گواهیش را با دست خود نوشت و حسن بن محمد بن عبداللّه بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابیطالب علیهمالسلام معروف به جوانى گواهى خود را مثل گواهى احمد بن ابىخالد در بالاى این مكتوب نوشت و آن را با دست خود هم نوشت و نصر خادم هم گواهى داد و گواهیش را با دست خود نوشت.