نص بر امامت امام عسکری علیهالسلام
بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِيمُحَمَّدٍ(ع) (امام حسن عسکری)
و هو الباب الواحد و السبعون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة عشر حدیثا
416- الحديث الاول و هو الثالث الاربعون و سبعة مائة
عَنْ يَحْيَى بْنِ يَسَارٍ الْقَنْبَرِيِّ قَالَ: أَوْصَى أَبُوالْحَسَنِ(ع) إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ قَبْلَ مُضِيِّهِ بِأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ أَشْهَدَنِي عَلَى ذَلِكَ وَ جَمَاعَةً مِنَ الْمَوَالِي
ترجمه: یحیى بن یسار قنبرى گوید: حضرت ابوالحسن (امام على النقى) علیهالسلام چهار ماه قبل از رحلتش به پسرش حسن وصیت كرد و مرا با جماعتى از دوستان گواه گرفت.417- الحديث الثانی و هو الرابع و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ النَّوْفَلِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِيالْحَسَنِ(ع) فِي صَحْنِ دَارِهِ، فَمَرَّ بِنَا مُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: لا صَاحِبُكُمْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ.
ترجمه: على بن عمر نوفلى گوید: در صحن منزل امام هادى علیهالسلام خدمتش بودم كه پسرش محمد از نزد ما گذشت. به حضرت عرض كردم: قربانت گردم، بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است.
شرح
مُحَمَّدٌ ابْنُهُ
سید محمد بنا بر برخی از منابع، حدود سال 228ق. متولد شد. بنا بر این قول، فرزند اول امام است و طبق برخی روایات سید محمد فرزند دوم و از امام حسن عسکری (ع)کوچکتر بود. علی بن مهزیار نقل می کند: به امام هادی (ع)گفتم: اگر شما از دنیا بروید، به چه کسی رجوع کنیم؟ امام فرمود: «عهدی الی الاکبر من ولدی»؛ امامت به فرزند بزرگ من میرسد. البته ممکن است با توجه به علم امام عسکری علیهالسلام به وفات سید محمد در زمان حیات پدر، مقصود از فرزند بزرگتر، بزرگتری است که پس از شهادت پدر زنده باشد بنابراین منافاتی ندارد که سید محمد بزرگتر باشد ولی چون پیش از پدر از دنیا رفته است، در زمان تعیین امام، بزرگتر بهحساب نمیآید چون نیست تا بزرگتر باشد یا نباشد. بههر حال، سید محمد به اندازهای جلیل القدر و عظیم الشأن بوده که شیعیان خیال میکردند او امام بعدی است.
418- الحديث الثالث و هو الخامس و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُوالْحَسَنِ(ع): صَاحِبُكُمْ بَعْدِيَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيَّ قَالَ: وَ لَمْ نَعْرِفْ أَبَامُحَمَّدٍ قَبْلَ ذَلِكَ قَالَ: فَخَرَجَ أَبُومُحَمَّدٍ فَصَلَّى عَلَيْهِ.
ترجمه: عبداللّه بن محمد اصفهانى گوید: امام هادى علیهالسلام فرمود: « صاحب شما بعد از من كسى است كه بر من نماز خواند» و ما تا آن روز ابامحمد (امام حسن عسکرى) علیهالسلام را نمىشناختیم، (پس از وفات امام هادى علیهالسلام) ابامحمد علیهالسلام بیرون آمد و بر جنازه آن حضرت نماز خواند.
419- الحديث الرابع و هو السادس و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: كُنْتُ حَاضِراً أَبَاالْحَسَنِ(ع) لَمَّا تُوُفِّيَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَقَالَ لِلْحَسَنِ: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْراً.
ترجمه: على بن جعفرگوید: من در زمان وفات محمد پسر امام هادى علیهالسلام نزد آن حضرت حاضر بودم حضرت به امام حسن عسكرى علیهالسلام فرمود: پسر جان! خدا را شكر كن كه درباره تو امرى پدید آورد. (یعنى چون برادر بزرگترت وفات كرد، امامت براى تو مسلم و قطعى گشت و شیعه از تردید و اختلاف نجات یافتند).
شرح
امام حسن عسکری در روز جمعه هشتم ماه ربیع الثانی سال 232ق. در مدینه منوره، دیده به جهان گشود.
سید محمد بنا بر برخی از منابع، حدود سال 228 ق. متولد شد. بنا بر این قول، سید محمد، فرزند اول امام است؛ ولی طبق برخی روایات سید محمد فرزند دوم و از امام حسن عسکری (ع)کوچکتر بود مانند حدیث هفتم از همین باب (422- الحديث السابع و هو التاسع و الاربعون و سبعة مائة) و حدیث یازدهم (426- الحديث الحادی عشر و هو الثالث و الخمسون و سبعة مائة).
يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْراً
در روایات متعددی نام امامان معصوم از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تصریح شده است، پس امامت هیچ یک از امامان دوازدهگانه بر هیچ یک از امامام معصوم علیهمالسلام پوشیده نبوده است. بنابراین حتی اگر این مسأله از مصادیق بدا هم باشد به معنی آشکار شدن چیزی بر اهل بیت معصوم و منصوص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیست بلکه به معنی آشکار شدن چیزی بر مردم است که پیشتر از آن بر آنها پوشیده بوده است.
با توجه به جلالت قدر سید محمد رضواناللهتعالیعلیه و نیز فرزند بزرگ بودن ایشان، مردم گمان میکردند که او امام خواهد بود و با توجه به اینکه در واقع امام پس از امام هادی علیهالسلام امام حسن عسکری خواهد بود، زمینه اختلافات فراوان میان شیعیان بهوجود خواهد آمد و در نتیجه برای رفع اختلافات میان شیعیان زحمات بسیار متوجه امام حسن علیهالسلام خواهد شد به همین سبب است که امام هادی علیهالسلام به امام حسن علیهالسلام فرمود شکر خدا را بهجا بیاور. آنچه در مورد سید محمد فرزند امام هادی علیهماالسلام رخ داده است همانند چیزی است که در مورد اسماعیل فرزند امام صادق علیهماالسلام رخ داده بود.
در میان روایات این باب تنها همین روایت است که سند صحیح دارد.
420- الحديث الخامس و هو السابع و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَرْوَانَ الْأَنْبَارِيِّ قَالَ: كُنْتُ حَاضِراً عِنْدَ مُضِيِّ أَبِيجَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) فَجَاءَ أَبُوالْحَسَنِ(ع) فَوُضِعَ لَهُ كُرْسِيٌّ فَجَلَسَ عَلَيْهِ وَ حَوْلَهُ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَبُومُحَمَّدٍ قَائِمٌ فِي نَاحِيَةٍ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ أَمْرِ أَبِيجَعْفَرٍ الْتَفَتَ إِلَى أَبِيمُحَمَّدٍ(ع) فَقَالَ: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْراً
ترجمه: انبارى گوید: هنگام وفات ابوجعفر محمد پسر امام على النقى علیهالسلام حاضر بودم كه ابوالحسن (امام دهم) علیهالسلام وارد شد، براى حضرت تختى گذاشتند و بر آن نشست و اهل بیتش گردش بودند و ابومحمد (امام حسن عسكرى) علیهالسلام در گوشهاى ایستاده بود، امام هادى علیهالسلام چون از تجهیز ابوجعفر فارغ شد، متوجه ابومحمد علیهالسلام شد و فرمود: پسر جان! خداى تبارك و تعالى را شكر كن كه نسبت به تو امرى پدید آورد.
421- الحديث السادس و هو الثامن و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِيالْحَسَنِ(ع): إِنْ كَانَ كَوْنٌ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: عَهْدِي إِلَى الْأَكْبَرِ مِنْ وَلَدَيَّ
ترجمه: على بن مهزیار گوید: به حضرت ابوالحسن (امام هادی) علیهالسلام عرض كردم: اگر پیش آمدى كند، و پناه میبرم بهخدا، مرجع كیست؟ فرمود: عهد امامت من متعلق به پسر بزرگترم میباشد.
شرح
مقصود از پسر بزرگتر امام حسن عسکری علیهالسلام است، خواه فرزند بزرگ امام هادی علیهالسلام باشد چنانکه در برخی از نقلها آمده است یا فرزند دوم آن حضرت باشد ولی فرزند اول آن حضرت در زمان حیات امام هادی علیهالسلام از دنیا رفته است بنابراین امام حسن علیهالسلام بزرگترین فرزندان زنده آن حضرت است.
422- الحديث السابع و هو التاسع و الاربعون و سبعة مائة
عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَمْرٍو الْعَطَّارِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِيالْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ(ع) وَ أَبُوجَعْفَرٍ ابْنُهُ فِي الْأَحْيَاءِ وَ أَنَا أَظُنُّ أَنَّهُ هُوَ. فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ أَخُصُّ مِنْ وُلْدِكَ؟ فَقَالَ: لا تَخُصُّوا أَحَداً حَتَّى يَخْرُجَ إِلَيْكُمْ أَمْرِي قَالَ: فَكَتَبْتُ إِلَيْهِ بَعْدُ فِيمَنْ يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ؟ قَالَ: فَكَتَبَ إِلَيَّ فِي الْكَبِيرِ مِنْ وَلَدَيَّ قَالَ: وَ كَانَ أَبُومُحَمَّدٍ أَكْبَرَ مِنْ أَبِيجَعْفَرٍ
ترجمه: على بن عمرو عطار گوید: خدمت حضرت ابوالحسن عسكرى (امام دهم) علیهالسلام رسیدم و هنوز پسرش ابوجعفر (محمد) زنده بود و من گمان میكردم او امام است، عرض كردم (قربانت) كدامیك از پسرانت را امام بدانم؟ فرمود: تا امر من به شما نرسد، هیچ یك را به امامت مخصوص ندانید، عطار گوید: بعد (از وفات محمد) به حضرت نوشتم: امر امامت متعلق به كیست؟ حضرت برایم نوشت «متعلق به پسر بزرگترم» و ابومحمد (امام حسن عسكرى) بزرگتر از ابوجعفر (محمد) بود.
شرح
این حدیث شریف تصریح دارد به اینکه امام حسن عسکری علیهالسلام از سید محمد رضواناللهتعالیعلیه بزرگتر است.
423- الحديث الثامن و هو الخمسون و سبعة مائة
عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ مِنْهُمُ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَفْطَسُ أَنَّهُمْ حَضَرُوا يَوْمَ تُوُفِّيَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بَابَ أَبِيالْحَسَنِ يُعَزُّونَهُ وَ قَدْ بُسِطَ لَهُ فِي صَحْنِ دَارِهِ وَ النَّاسُ جُلُوسٌ حَوْلَهُ فَقَالُوا: قَدَّرْنَا أَنْ يَكُونَ حَوْلَهُ مِنْ آلِ أَبِيطَالِبٍ وَ بَنِي هَاشِمٍ وَ قُرَيْشٍ مِائَةٌ وَ خَمْسُونَ رَجُلًا سِوَى مَوَالِيهِ وَ سَائِرِ النَّاسِ، إِذْ نَظَرَ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ قَدْ جَاءَ مَشْقُوقَ الْجَيْبِ حَتَّى قَامَ عَنْ يَمِينِهِ وَ نَحْنُ لا نَعْرِفُهُ، فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَبُوالْحَسَنِ(ع) بَعْدَ سَاعَةٍ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْراً، فَبَكَى الْفَتَى وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ تَمَامَ نِعَمِهِ لَنَا فِيكَ وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. فَسَأَلْنَا عَنْهُ فَقِيلَ: هَذَا الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ قَدَّرْنَا لَهُ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْجَحَ فَيَوْمَئِذٍ عَرَفْنَاهُ وَ عَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ بِالْإِمَامَةِ وَ أَقَامَهُ مَقَامَهُ
ترجمه: سعد بن عبداللّه از جماعتى از بنى هاشم كه یكى از آنها حسن بن حسن افطس است روایت میكند كه گویند: روز وفات محمد بن على بن محمد (پسر بزرگتر امام هادى علیهالسلام) در منزل حضرت ابوالحسن (امام هادی علیهالسلام) بودند و او را تعزیت میگفتند، در صحن منزل براى حضرت فرشى گسترده و مردم گردش نشسته بودند، كه غیر از خادمان و مردم متفرقه، حدود یكصد و پنجاه تن از خاندان ابوطالب و بنى هاشم و قریش بودند ناگاه بعد از مدتى امام هادى علیهالسلام به پسرش حسن بن على را كه با گریبان چاك زده آمد و در سمت راستش ایستاد و ما او را نمیشناختیم، توجه کرد و فرمود: پسر جان! خداى عزوجل را شكر كن كه درباره تو امرى پدید آورد. جوان گریست و خدا را شكر كرد و انا لله و انا الیه راجعون گفت و فرمود: «ستایش خداى را كه پروردگار جهانیان است و من از خدا تمامیت نعمتش را نسبت به خود از ناحیه شما میخواهم و انا لله و انا الیه راجعون». ما پرسیدیم او كیست؟ گفتند او حسن پسر امام هادى علیهماالسلام است و او در آن وقت به نظر ما 20 سال یا اندكى زیادتر داشت، در آن روز ما او را شناختیم و فهمیدیم كه امام هادى علیهالسلام به امامت و جانشینى او اشاره فرمود.
424- الحديث التاسع و هو الواحد و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ دَرْيَابَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِيالْحَسَنِ(ع) بَعْدَ مُضِيِّ أَبِيجَعْفَرٍ فَعَزَّيْتُهُ عَنْهُ وَ أَبُومُحَمَّدٍ(ع) جَالِسٌ فَبَكَى أَبُومُحَمَّدٍ(ع) فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَبُوالْحَسَنِ(ع) فَقَالَ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ فِيكَ خَلَفاً مِنْهُ فَاحْمَدِ اللَّهَ
ترجمه: محمد بن یحیى گوید: بعد از وفات ابوجعفر محمد، خدمت امام هادى علیهالسلام رسیدم و او را تسلیت گفتم، ابومحمد (امام حسن عسكرى) هم نشسته بود و گریه مىكرد، امام هادى علیهالسلام به او متوجه شد و فرمود: خداى تبارك و تعالى را حمد كن كه بهجاى او از تو جانشینى گذاشته (یعنى تو را براى من جانشین او قرار داد یا عوض او امام زمان را به تو میدهد که همنام عمویش سید محمد است).
425- الحديث العاشر و هو الثانی و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ أَبِيهَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِيالْحَسَنِ(ع) بَعْدَ مَا مَضَى ابْنُهُ أَبُوجَعْفَرٍ وَ إِنِّي لافَكِّرُ فِي نَفْسِي أُرِيدُ أَنْ أَقُولَ كَأَنَّهُمَا أَعْنِي أَبَاجَعْفَرٍ وَ أَبَامُحَمَّدٍ فِي هَذَا الْوَقْتِ كَأَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ إِسْمَاعِيلَ ابْنَيْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ إِنَّ قِصَّتَهُمَا كَقِصَّتِهِمَا إِذْ كَانَ أَبُومُحَمَّدٍ الْمُرْجَى بَعْدَ أَبِيجَعْفَرٍ(ع)، فَأَقْبَلَ عَلَيَّ أَبُوالْحَسَنِ قَبْلَ أَنْ أَنْطِقَ فَقَالَ: نَعَمْ يَا أَبَاهَاشِمٍ بَدَا لِلَّهِ فِي أَبِيمُحَمَّدٍ بَعْدَ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) مَا لَمْ يَكُنْ يُعْرَفُ لَهُ كَمَا بَدَا لَهُ فِي مُوسَى بَعْدَ مُضِيِّ إِسْمَاعِيلَ مَا كَشَفَ بِهِ عَنْ حَالِهِ وَ هُوَ كَمَا حَدَّثَتْكَ نَفسُكَ وَ إِنْ كَرِهَ الْمُبْطِلُونَ وَ أَبُومُحَمَّدٍ ابْنِي الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي عِنْدَهُ عِلْمُ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ مَعَهُ آلَةُ الْإِمَامَةِ.
ترجمه: ابوهاشم جعفرى گوید: بعد از وفات ابوجعفر، پسر امام هادى علیهالسلام، خدمت آن حضرت بودم و با خود فكر میكردم و میخواستم به زبان آورم كه قصه ابوجعفر و ابومحمد (پسران امام هادى علیهالسلام) مانند قصه ابوالحسن موسى بن جعفر و اسماعیل پسران جعفر بن محمد (پسران امام صادق) علیهمالسلام است، زیرا بعد از ابوجعفر، امامت ابومحمد علیهالسلام انتظار میرفت، (چنانکه بعد از وفات اسماعیل هم موسى بن جعفر علیهالسلام امام شد) ولى پیش از آن كه من چیزى به زبان آورم امام هادى علیهالسلام به من متوجه شد و فرمود: آرى، اى اباهاشم! خدا را درباره ابومحمد علیهالسلام بعد از ابوجعفر بدا حاصل شد نسبت به امرى كه براى او شناخته نبود، چنانکه براى او بدا حاصل شد درباره موسى علیهالسلام بعد از وفات اسماعیل نسبت به امرى كه به سبب آن حال او مكشوف گشت و این مطلب چنان است كه در خاطر تو گذشت، اگر چه اهل باطل بدشان آید، پسرم ابومحمد پس از من جانشین من است، هر چه مردم احتیاج دارند، علمش نزد او و ابزار امامت همراه اوست.
شرح
از جمله «مَا كَشَفَ بِهِ عَنْ حَالِهِ» پیداست كه مقصود از بدا براى خدا این است كه مردم از نظر ظاهر گمان نمیكردند با وجود ابوجعفر پسر بزرگتر امام هادى، امامت به حضرت عسكرى علیهماالسلام برسد كه برادر كوچكتر است، ولى خدا در علم مخصوص خود، امامت را براى او قرار داده بود و پس از وفات ابوجعفر مكشوف شد و همه فهمیدند كه جانشین امام هادى، امام حسن عسكرى علیهماالسلام است.
چنانکه گفته شد بر حسب برخی از روایات امام حسن عسکری فرزند بزرگ امام هادی علیهماالسلام است مانند حدیث هفتم (422- الحديث السابع و هو التاسع و الاربعون و سبعة مائة) و حدیث یازدهم (426- الحديث الحادی عشر و هو الثالث و الخمسون و سبعة مائة).
426- الحديث الحادی عشر و هو الثالث و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ أَبِيبَكْرٍ الْفَهْفَكِيِّ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُوالْحَسَنِ(ع): أَبُومُحَمَّدٍ ابْنِي أَنْصَحُ آلِ مُحَمَّدٍ غَرِيزَةً وَ أَوْثَقُهُمْ حُجَّةً وَ هُوَ الْأَكْبَرُ مِنْ وَلَدَيَّ وَ هُوَ الْخَلَفُ وَ إِلَيْهِ يَنْتَهِي عُرَى الْإِمَامَةِ وَ أَحْكَامُهَا فَمَا كُنْتَ سَائِلِي فَسَلْهُ عَنْهُ فَعِنْدَهُ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ.
ترجمه: ابوبكر فهفكى گوید: امام هادى علیهالسلام به من نوشت كه پسرم ابومحمد(امام حسن)، از نظر غریزه خیرخواهترین افراد آل محمد و از نظر حجت و برهان معتبرترین ایشان است، او پسر بزرگتر و جانشین من است رشتهها و احكام امامت به او میرسد، پس هر چه میخواهى از من بپرسى از او بپرس كه تمام احتیاجات شما نزد اوست (نه نزد پسر دیگرم ابوجعفر، محمد).
427- الحديث الثانی عشر و هو الرابع و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ شَاهَوَيْهِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الْجَلابِ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُوالْحَسَنِ فِي كِتَابٍ: أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ عَنِ الْخَلَفِ بَعْدَ أَبِيجَعْفَرٍ وَ قَلِقْتَ لِذَلِكَ فَلا تَغْتَمَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا يُضِلُّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ وَ صَاحِبُكَ بَعْدِي أَبُومُحَمَّدٍ ابْنِي وَ عِنْدَهُ مَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها قَدْ كَتَبْتُ بِمَا فِيهِ بَيَانٌ وَ قِنَاعٌ لِذِي عَقْلٍ يَقْظَانَ
ترجمه: شاهویه بن عبداللّه گوید: امام هادى علیهالسلام به من نوشت: تو میخواستى بعد از وفات ابوجعفر (سید محمد) درباره جانشین امام بپرسى و از آن جهت در اضطراب بودى، غم مخور، زیرا خداى عزوجل «هیچ مردمى را پس از آن كه هدایتشان كرده گمراه نكند تا چیزهائى را كه باید از آن بپرهیزند، برایشان بیان كند» امام تو بعد از من پسرم ابومحمد است، هر چه احتیاج دارید نزد اوست (هر چه میخواهید از او بپرسید) خدا آنچه را خواهد مقدم دارد و آنچه را خواهد مؤخر گذارد (و خودش فرمود:) «هر آیهاى را كه نسخ كنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم» آنچه براى صاحب خرد بیدار مطلب را روشن كند و بس باشد نوشتم.
شرح
فَلا تَغْتَمَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا يُضِلُّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ
1- یکی از سنتهای الهی فراگیری تغییرات و تحولات ارادی فردی و جمعی است بدینمعنی که اگر چه همه رخدادهای جزئی و کلی جهان به مشیت و اراده خدای متعال است ولی اینگونه رخدادها و تعییرات در حوزه زندگی انسانی و پیرامون آن به اراده انسان نیز ارتباط دارد. بنابراین اولا هدایت و ضلالت انسان به اراده و اعمال ارادی انسان هم بستگی دارد و ثانثا گمراهی انسان پس از هدایت او یا تحقق زمینههای هدایت او معنی دارد و تحقق پیدا میکند اما کسی که هرگز زمینههای هدایت برایش فراهم نباشد، گمراه نیست بلکه به سبب عدم اتمام حجت، تکلیفی بر او نیست تا با آن مخالفت کند و گمراه شود.
2- علاوه بر ارادی بودن ضلالت و توقف معناداری ضلالت پس از هدایت و تحقق زمینههای آن، رحمت ذاتی بالاصاله خدای متعال مقتضی آن است که پس از هدایت، راهها و ابزارهای تکمیل هدایت را در اختیار بندگانش قرار دهد و اگر نافرمانی کردند از آن محروم میشوند. به همین سبب است که بعثت پیامبران علیهمالسلام مقتضای رحمت ذاتی و اصیل حق تعالی است نه آنکه بر او واجب باشد.
3- از همینجا میتوان به نکته سومی رسید و آن اینکه وجوب بعثت پیامبران که گفته میشود بر خدای متعال واجب است، اولا مقتضای رحمت ذاتی و اصیل حق تعالی است نه آنگونه که متکلمان گفتهاند. ثانیا مقید است به هدایت عقلی پیش از بعثت. فرستادن پیامبران بر خدای متعال در جایی و برای قومی واجب است که چشمی بینا، گوشی شنوا و عقلی فهیم داشته باشند. حتی در همین شرایط نیز انتطار ایمان داشتن مشروط به هزاران قید و شرطی است که تحقق آن در حکم امور خارقالعاده است. اما جایی که این شرایط؛ فهم و حرفشنوی وجود نداشته باشد، بعثت هم نهتنها واجب و مقتضای رحمت ذاتی و بالاصاله حق تعالی نخواهد بود بلکه درجاتی از عبث بودن را خواهد داشت. شاید به همین سبب باشد که در بسیاری از اعصار و امصار بعثتی رخ نداده است. گمان میرود که اینگونه توجیهات حق مطلب را ادا نمیکند و بهنظر میرسد که علت عدم تحقق بعثت و رسالت در بسیاری از اهصار و امصار از اسراری است که فهم آنها کمتر از فهم حقیقت معجزات نیست.
وَ صَاحِبُكَ بَعْدِي أَبُومُحَمَّدٍ ابْنِي وَ عِنْدَهُ مَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ
1- امامت به سن و سال نیست بلکه به داشتن شرایط آن است که مهمترین آنها علم و عصمت است. کسی که به نص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امام علیهالسلام به امامت میرسد همه شرایط و ملزومات آن را دارد خواه کودک باشد خواه بزرگسال، خواه شرایط یادشده بر همگان آشکار باشد خواه نباشد.
2- پیشتر گفته شد که امام از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم انسان کامل است بنابراین خزانه و خزانهدار خدای متعال و مظهر اسم اعظم اوست و در نتیجه همه کمالات حق تعالی را بالتبع دارد ولی این جامعیت شرط امامت نیست بلکه شرط امامت این است که هر آنچه را که خلق در رسیدن به سعادت بدان نیاز دارند، داشته باشد. بیش از آن کمال است و فضیلت نه شرط لازم. بر این اساس امام علیهالسلام کمالاتی دارد که نه تنها انسانها در هدایت دنیوی بدان احتیاج ندارند بلکه توان فهم آن را نیز ندارند. این بینیازی از آن کمالات به دلیل رتبه وجودی خلق در دنیا و آخرت است. بر این اساس امام علیهالسلام کمالاتی دارد که خلق از ادراک آن در دنیا و آخرت ناتوان است چه رسد از وصول به آن.
يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ
1- ظاهر و روایات همین است که در این فراز آمده است: تقدیم و تاخیر ایجاد، احداث، تکمیل، اصلاح، تشریع، تعذیب و بالاخره تقدیم و تاخیر مقدرات.
2- بر همین اساس، آیات و روایات مربوط به اجل معلق یا قدر مؤجل تفسیر شده است.
3- اغلب این تقدیم و تاخیر را با بدا یکی دانستهاند و بدا را نیز به همین معنی که عرفی است دانستهاند.
4- با توجه به آنچه در شرح روایات مربوط به علم، مشیت، قضا و قدر گفته شد، نه بدا به معنی تقدیم و تاخیر حقیقی است و نه تقدیم و تاخیر حقیقی که خلاف علم، قضا و قدر علمی باشد ممکن است.
5- پس بر فرض تعارض اینگونه روایات با دلایل عقلی، تقدم با عقل است و عقل در حکم وارد بر آنها و مفسر آنهاست نه حتی مخصص آنها.
6- روایات با عقل تعارض ندارند تا به مرحله ورود یا تخصیص برسد، بدین دلیل که مقصود از تقدیم و تاخیر و نیز بدا، تقدیم و تاخیر و بدا در علم خدای متعال نیست بلکه تقدیم و تاخیر و نیز بدا برای خلق است.
در این حدیث شریف مردم بر این گمان بودند که سید محمد امام است ولی با رحلت آن حضرت خدا امامت از از او به امام حسن عسکری منتقل کرد. ولی این گمان عمومی مردم هیچ دلیل عقلی یا نقلی نداشته تا دستکم مورد اطمینان باشد و در نتیجه به تقدیم و تاخیر و بدا متمسک شوند. اعتقادی بدون دلیل داشتند که پس از رحلت سید محمد نادرستی آن بر آنها آشکار شد.
7- امامت به نص و نصب است و در هیچ روایتی نیامده است که امام پس از امام هادی، سید محمد فرزند امام حسن عسکری یا پس از امام صادق، اسماعیل فرزند امام صادق علیهمالسلام خواهد بود بلکه مردم چنین گمان میکردند و برخی هم (مانند اسماعیلیه) برخلاف نص بر این گمان خود باقی ماندند.
8- اگر چه اسماعیل و سید محمد علیهماالسلام از جهات بسیاری سرآمد مردم زمان خود بودند و امام صادق و امام حسن عسکری بهشدت آنها را دوست داشتند ولی شرط امامت تنها همین نیست تا بتوان از غیر نص آن را دریافت. مهمترین شرط امامت علم و عصمت است که آنها جز از طریق نص برای هیچ کسی قابل درک نیست؛ فقط خدای متعال میداند و پیامبر و اهل بیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم.
ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها
1- این کریمه مصادیق متعددی دارد مانند: 1- نسخ در آیات احکام و مانند آن 2- امام 3- عالم 4- بهطور کلی مظاهر رحمت خدای متعال.
2- اقتضای رحمت خدای متعال اصلاح و تکمیل تدریجی خلق است بهگونهای که این اصلاح و تکمیل فرایند آفرینش است و موجودات پیوسته در حال رشد و تکامل و تعالی هستند و اینکه در عصر ظهور امام دوازدهم صلواتاللهوسلامهعلیه انسانها به کمال عقل و علم و ایمان میرسند، استثنایی بر فرایند آفرینش نیست بلکه مقتضای فرایند طبیعی آفرینش است. البته این بدان معنی نیست که اگر جهان آفرینش به حال خود رها شود، به چنین کمالی دستمییابد بلکه نزول رحمت خدای متعال بر این جهان طبیعت و از جمله بر انسان با رعایت همه شرایط و موانع بهتدریج به سوی کمال شایسته خود حرکت میکند. بر این اساس با رحلت یا شهادت امام علیهالسلام میتوان انتظار داشت که امامی بهتر یا همانند او نصب یا آشکار شود و با رحلت عالمی میتوان همین انتظار را داشت و با از بین رفتن جلوهای از رحمت خدای متعال نیز همین انتظار معقول و موجه است مگر آنکه شرایط حیات در جهان طبیعت بهگونهای شود و موانعی پدید آید که موجودات زنده سیر انتکاسی داشته باشد و البته چنین چیزی نه تنها ممکن است بلکه حتمی و ضروری است. پیری انسان و سایر موجودات بلکه هر کدام از اشکال جهان طبیعت، خود سنتی تخلفناپذیر از سنتهای الهی است.
کریمه وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ (یس، ۶۸)؛ و هر كه را عمر دراز دهيم او را [از نظر] خلقت فروكاسته [و شكسته] گردانيم آيا نمىانديشند، اختصاص به انسان ندارد بلکه همه موجودات و اشکال جهان طبیعت را شامل میشود.
3- بر این اساس، روایاتی مانند: إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (محاسن، ج1، ص233) یا اشاره به همین موانع دارد، یا قضیه خارجیه است و به مصادیق خاص یا اعصار و امصار خاص نظر دارد در غیر این صورت، خلاف تجربه مسلم خواهد بود.
قَدْ كَتَبْتُ بِمَا فِيهِ بَيَانٌ وَ قِنَاعٌ لِذِي عَقْلٍ يَقْظَانَ
بسیاری از آموزههای دینی همینگونه بیان شده است، یعنی بهاختصار و اشاره بهگونهای که عالمان نکتهسنج میتوانند آن را دریابند.
1- یا بدین سبب که علم، تعقل اساس کمال انسان است و آن اندازه که تعقل و پرورش عقل انسان در آموزههای دینی اهمیت دارد عمل اهمیت ندارد چنانکه علاوه بر عقل، ظواهر کتاب و سنت هم بر همین دلالت دارد. به عنوان نمونه آیات و روایت دال بر اهمیت توحید و ولایت را ملاجظه کنید.
2- یا بدین سبب که اقتضای آموزههای دین همین است که جز بر صاحبان خرد و افراد تیزبین و نکتهسنج آشکار نمیشوند آنهم بدین سبب که آموزههای دینی عبارتهای بیانگر مراتب حقیقت وجود هستند و دستیابی به این مراتب جز برای اوحدی از انسانهای کامل ممکن نیست.
428- الحديث الثالث عشر و هو الخامس و الخمسون و سبعة مائة
عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاالْحَسَنِ(ع) يَقُولُ: الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ؟ فَقُلْتُ: وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ؟ فَقَالَ: إِنَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ: فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ؟ فَقَالَ: قُولُوا: الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.
ترجمه: داود بن قاسم گوید: شنیدم امام هادى علیهالسلام مىفرمود: جانشین بعد از من حسن است چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشین بعد از این جانشین؟ عرض كردم براى چه، خدا مرا قربانت گرداند؟ فرمود: زیرا شما خودش را نمىبیند و براى شما روا نیست نامش را ببرید، عرض كردم: پس چگونه از او یاد كنیم! فرمود: بگوئید: حجت از آل محمد علیهالسلام.
شرح
با توجه به ظلم و جنایات حکومت ستمگر بین عباس، شرایط بهگونه رقم خورده است که امام جواد علیهالسلام در 25 سالگی، امام هادی علیهالسلام در 42 سالگی و امام عسکری در 28 سالگی به دست حکام و عمال ستمگر بنی عباس به شهادت رسیدند. در چنین شرایطی نوبت به آخرین حجت معصوم و منصوص الهی رسیده است. بقاء و دوام امام زمان صلواتاللّهوسلامهعلیه و رساندن انسانها به کمال شایسته خود، مراد تخلفناپذیر خدای متعال است، از اینرو نه کسی میتواند او را ببیند و نه کسی مجاز است نام او را به زبان بیاورد. البته همانگونه که نام بردن از آن حضزت مجاز نیست ولی کم و بیش نام او برده میشد، همچنین دیدن آن حضرت ممکن نیست ولی کم و بیش بهوسیله خواص از عالمان و محبان آن حضرت دیده هم میشود. >آمار بازدید
پیوندها
آخرین مطالب
- شرح جلد نهم اسفار
- شرح جلد هشتم اسفار
- شرح جلد هفتم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد ششم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد سوم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد دوم اسفار سیدمرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد اول اسفار از سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح اسفار جلد هشتم باب هفتم: حالات نفس ناطقه از جهت ارتباط با طبیعت