باب نااهلیكه ادعاء امامت كند و كسیكه همه ائمه یا برخی از ایشان ر
بَابُ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ وَ مَنْ جَحَدَ الْأَئِمَّةَ أَوْ بَعْضَهُمْ وَ مَنْ أَثْبَتَ الْإِمَامَةَ لِمَنْ لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ
و هو الباب الواحد و الثمانون من كتاب الحجة و فيه اثنی عشر حدیثا
527- الحديث الاول و هو السادس و الخمسون و ثمانیة مائة
عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ قَالَ: مَنْ قَالَ: إِنِّي إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ: قُلْتُ: وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ: وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ: وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِيطَالِبٍ(ع) قَالَ: وَ إِنْ كَانَ
ترجمه: سورة بن كلیب گوید: امام باقر علیهالسلام درباره قول خداى عزّوجلّ «و روز قیامت كسانى را كه درباره خدا دروغ گفتهاند روسیاه بینى» پرسیدم، فرمود: كسى است كه بگوید من امامم و امام نباشد، عرض كردم: اگر چه علوى باشد؟ فرمود: اگر چه علوى باشد، عرض كردم ؟ اگر چه از اولاد على بن ابیطالب باشد؟ فرمود: اگر چه باشد.
شرح:سؤال سوم یا تأكید سؤال دوم است و یا به جهت دفع احتمالى كه ممكن است مراد به علوى، شیعه على علیهالسلام یا سایر خویشان آن حضرت باشد.
شرح
چنانکه در شرح حدیث پنجم از باب قبلی (524- الحديث الخامس و هو الثالث و الخمسون و ثمانیة مائة) گفته شد، امامت و ولایت اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ظاهر توحید است و با توحید نه تنها تعدد ندارد بلکه متحد هم نیست بلکه همانند هر ظاهر و مظهر حقیقی، وحدت دارد و منکر آن منکر توحید است. در این حدیث شریف چهار نکته دیگر را علاوه بر احادیث باب قبل بیان میکند:
1- منکر امامت اعم است از کسی که امامت امامان منصوص از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را انکار کند و کسی که مدعی امامت باشد و بدون دلیل معتبر و نقل صحیح از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم علیهمالسلام خود را امام بداند یا بدون دلیل معتبر کس دیگری را امام بداند.
2- انکار امامت با تکذیب خدای متعال برابر است و از آنجا که تکذیب خدای متعال با کفر برابر است، انکار امامت از این جهت هم با کفر برابر است. یعنی تا اینجا منکر امامت از دو جهت و به دو دلیل کافر است.
3- منکر امامت در قیامت روسیاه است و از آنجا که روسیاهی نشاندهنده فقدان کمالات در همه مراتب فراطبیعی و دستکم مرتبه اخروی است معلوم میشود که منکر امامت فاقد هر کمالی است و اگر چه چنین کسی ممکن است بهجسب ظاهر برخی از عقاید درست و اعمال صالح و فضائل اخلاقی هم داشته باشد ولی به دلیل انکار امامت هیچیک از آنها سبب پیدایش یا ظهور کمال در وجود او نشده است. این نکته مضمون احادیث بسیاری است که تصریح کرده است به اینکه اگر کسی تمام شب عبادت کند، تمام عمر روزه بدارد و در راه خدا جهاد کند، بارها اموالش را در راه خدا صدقه بدهد ولی ولایت اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را انکار کند هیچیک از اعمال یادشده برای او سودی ندارد. حاصل آنکه انکار امامت با فقدان کمالات بهطور کلی یا فقدان کمالات شایسته و تاثیرگذار در سعادت ابدی برابر است.
4- حکم واقعی منکر امامت همان است که گفته شد خواه منکر امامت به حسب ظاهر مسلمان و مومن باشد خواه نباشد، خواه از نسل امامان معصوم علیهمالسلام باشد خواه نباشد و خواه از شیعیانی باشد که یکی از امامان منصوص را انکار کرده باشد یا کسی که منصوص نیست را امام پنداشته باشد.
528- الحديث الثانی و هو السابع و الخمسون و ثمانیة مائة
عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا فَهُوَ كَافِرٌ
ترجمه: امام صادق علیهالسلام فرمود: هر كه ادعاء امامت كند و شایسته آن نباشد، كافر است.
شرح
1- مقصود از شایسته و اهل آن نبودن همان منصوص نبودن است. ممکن است کسی یا کسانی به حسب ظاهر برخی از شرایط امامت را داشته باشد ولی منصوص نباشد. این منصوص نبودن یا نشاندهنده فقدان برخی از کمالات و شرایط امامت است یا نشاندهنده این است که بهحسب قواعد طبیعی و فراطبیعی او پیش از امام منصوص از دنیا خواهد رفت یا فقدان شرایط او بهحسب واقع، آشکار خواهد شد.
2- مقصود از کفر، نوع فقهی آن نیست که احکام خاص خود دارد چنانکه مقصود از ارتداد نیز در احادیثی که درباره وضع امت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از رحلت آن حضرت وارد شده است، ارتداد فقهی نیست.
529- الحديث الثالث و هو الثامن و الخمسون و ثمانیة مائة
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع): جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ؟ قَالَ: كُلُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قُلْتُ: وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً قَالَ: وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً
ترجمه: حسین بن مختار گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: قربانت «روز قیامت كسانى را كه بهخدا دروغ بستند به چه معناست؟ فرمود: درباره كسى است كه خود را امام داند و امام نباشد، عرض كردم: اگر چه از فرزندان فاطمه و على باشد؟ فرمود: اگر چه از فرزندان فاطمه و على باشد.
شرح
این حدیث مانند حدیث اول از همین باب است.
530- الحديث الرابع و هو التاسع و الخمسون و ثمانیة مائة
عَنِ ابْنِ أَبِييَعْفُورٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ: مَنِ ادَّعَى إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَيْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِي الْإِسْلامِ نَصِيباً
ترجمه: ابن ابىیعفور گوید: شنیدم، امام صادق علیهالسلام مىفرمود: سه گروهند كه در روز قیامت خدا با آنها سخن نگوید و پاكشان نكند و عذابى دردناك دارند: 1- هر كه ادعاء امامت از طرف خدا كند و حق نداشته باشد. 2- كسیكه امام از طرف خدا را انكار كند. 3- آن كه معتقد باشد كه این دو از اسلام بهرهاى دارند.
شرح
این حدیث شریف علاوه بر نکاتی که در حدیث یکم از این باب گفته شد و علاوه بر شرح روسیاهی در آخرت بر نکته مهم دیگری دلالت دارد.
شرح روسیاهی در آخرت عبارت از سه ویژگی است: 1- سخن نگفتن خدای متعال با آنها 2- تزکیه و پاک نکردن آنها از آلودگیهای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری 3- گرفتار شدن در عذاب دردناک.
در جای دیگر توضیح داده خواهد شد که سخن نگفتن خدای متعال با کسی که نشاندهنده شایسته نبودن او برای شنیدن سخن خدای متعال است از شدیدترین مراتب عذاب الهی است که آتش جهنم نسبت به آن گوارا بهحساب خواهد آمد.
تزکیه نشدن در قیامت هم نشاندهنده عذاب ابدی است، زیرا هر که از جهنم هر چند پس زمانهای طولانی توصیفناپذیر تزکیه شود آمادگی خروج از دوزخ را پیدا میکند و این تزکیه شرط اولی خروج از دوزخ و ورود به بهشت است. پس کسی که در قیامت یا در دوزخ تزکیه نشود شایستگی و امید خروج از دوزخ را ندارد.
نکته خاص این حدیث شریف این است که نه تنها مدعی باطل امامت اهل دوزخ است و نهتنها کسی که امام باطل و غیرمنصوص را بپذیرد اهل دوزخ است بلکه کسی هم که این دو را مسلمان بداند یا مراتبی از مسلمانی را برای آنها عقیده داشته باشد، اهل دوزخ است. این نهایت روسیاهی مدعیان امامت و منکران آن است که نهتنها مسلمان نیستند بلکه اگر کسی هم آنها از مسلمانان بپندارد، به روسیاهی با شرح گفته شده گرفتار خواهند بود یا روسیاهی آنها آشکار خواهد شد.
531- الحديث الخامس و هو الستون و ثمانیة مائة
عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لا يَدَّعِيهِ غَيْرُ صَاحِبِهِ إِلا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ
ترجمه: امام صادق علیهالسلام مىفرمود: این امر (امامت) را غیر صاحبش ادعا نكند، جز اینكه خدا عمرش را قطع كند.
شرح
مقصود از ابتر شدن مدعی باطل امامت یا منکر آن، بینتیجه یا کمنتیجه بودن آن در مراتب عوالم پس از دنیا و در واقع است و این نکته از جهتی وضع مدعیان باطل امامت و منکران آن را در برزخ و قیامت بیان میکند و از جهت دیگر دشمنی آنها را با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشان میدهد. ابتر و منقطع بودن نشان کفر و الحاد ودشمنی با پیامبر است و کافر و ملحد و دشمن پیامبر از عمر خود خیری نخواهد برد و نتیجهای نخوادهد داشت یا خیر و نتیجه شایستهای نخواهد داشد. دشمنی با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کنایه از کفر و الحاد است و کفر و الحاد بینتیجهترین چیزی است که ممکن است انسان داشته باشد، یعنی ابتر بودن به معنی حقیقی کلمه.
532- الحديث السادس و هو الواحد و الستون و ثمانیة مائة
عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ أَشْرَكَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِاللَّهِ مَنْ لَيْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ كَانَ مُشْرِكاً بِاللَّهِ.
ترجمه: و فرمود: كسیكه با امامیكه امامتش از جانب خدا است كسى را شریك كند كه امامتش از جانب خدا نیست، بهخدا مشرك گشته است.
شرح
اینحدیث شریف نکته خاصی را بیان میکند که در احادیث فبلی نبود و آن اینکه اگر کسی غیر امام را با امام برحق و منصوص در امامت شریک بداند، یعنی اعتقاد به امامت کسی داشته باشد که امام منصوص نیست، مشرک است. کسانی که به امامت افراد غیر معصوم و غیرمنصوص اعتقاد دارند از این قسم هستند.
خلافت و جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم میتواند از مصادیق ان باشد و در نتیجه کسانی که بدون نص از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به خلافت یا امامت کسی عقیده دارند محکوم به شرک هستند.
این دسته دو گروه هستند: 1- کسانی که با علم به فقدان نص و فقدان شایستگی به امامت و خلافت کسی اعتقاد داشته باشند. 2- کسانی که بدون تحقیق و بر اساس حسن ظن به گروه نخست یا با اعتماد به عالمان دین به چنین عقیدهای گرویده باشند.
در جای خود بهتفصیل گفته شد که اعتبار اعتقاد به اعتبار منبع علم و اعتقاد بستگی دارد و گروههای مختلف مردم منابع مختلف برای معرفت دارند و هر کس به اندازه توان خود مکلف به دسترسی به منابع معرفت است از اینرو عموم مردم از حکم این حدیث شریف خارجند. این شبیه همان چیزی است که دیگران درباره جاهل قاصر میگویند اگر چه تفاوتهای بسیاری هم با آن دارد.
533- الحديث السابع و هو الثانی و الستون و ثمانیة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع): رَجُلٌ قَالَ لِي: اعْرِفِ الْآخِرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَ لا يَضُرُّكَ أَنْ لا تَعْرِفَ الْأَوَّلَ قَالَ: فَقَالَ: لَعَنَ اللَّهُ هَذَا فَإِنِّي أُبْغِضُهُ وَ لا أَعْرِفُهُ وَ هَلْ عُرِفَ الْآخِرُ إِلا بِالْأَوَّلِ.
ترجمه: محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: مردى به من گفت: امام آخر را بشناس، نشناختن امام اول زیانت ندهد، حضرت فرمود: خدا او را لعنت كند، من او را نمىشناسم و دشمن دارم، مگر امام آخر جز به وسیله امام اول شناخته شود؟
شرح
شناختن هر امام از دو طریق انجام میشود: 1- شناخت از طریق نص نبوی 2- شناخت از طریق نص امام قبلی برای امام بعدی.
شناخت امام آخر هم همینگونه است که 1- از طریق روایات معتبری که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسیده است شناخته میشود 2- از طریق معرفی و نصب به وسیله امام قبلی هم شناخته میشود.
اینکه امام صادق صلواتاللّهوسلامهعلیه فرمود کسی که امام آخر بدون امامان پیش از او بشناسد از رحمت خدای متعال محروم است و مبغوض آن حضرت است و منکر است در حالی که هر که امام آخر را بدون نص و معرفی امام قبلی بشناسد با توجه به اینکه روایات بسیاری از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که به نام دوازده امام علیهمالسلام در آنها تصریح شده بود، میتواند بدون امامان برحق را بشناسد و نیازی هم به نص امام قبلی نداشته باشد، پس چگونه است که امام صادق علیهالسلام او را محروم از رحمت حق میداند؟ این نکته میتواند چند توضیح داشته باشد:
1- توضیح نخست همان که در پایان حدیث آمده است، یعنی راه دوم شناخت امام که از طریق امام قبل از خود شناخته میشود. در این صورت اگر امام قبلی شناخته نشود، امام بعدی هم که با نص او تعیین میشود، شناخته نخواهد شد.
2- شناخت امام آخر بدون شناخت امام اول، به ابهام در عقاید پیشینیان درباره امامت و خلافت از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواهد انجامید و بسا در این عقیده که امام آخر را بشناس و به امامان قبلی کار نداشته باش، بهمنظور مبهم گذاشتن حقایق تاریخی مطرح میشود که میتواند سرپوشی بر باطل بودن آن دسته از رخدادهای پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم باشد که علیرغم سفارشهای صریح و موکد آن حضرت به خانهنشینی حضرت امیرالمومنین صلواتاللهعلیه انجامید.
3- ممکن است در عصر امام صادق علیهالسلام روایات نبوی که نام ائمه دوازدهگانه را به صراحت بیان کرده است با روایات مخدوش دیگری که موید آراء و عقاید باطل دیگران بود چنان در هم آمیخته شده بود که عموم مردم از آن طریق نمیتوانستند امامان بر حق را بشناسند و تنها راه مطمئن برای همگان شناخت هر امامی از طریق معرفی و نص امام قبلی است.
4- معرفت به هر یک از ائمه از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ایمان به آنها موضوعیت دارد و معرفت و ایمان به هرکدام از دوازده امام علیهمالسلام با معرفت و ایمان به امامان دیگر ملازمت دارد و هیچ یک جایگزین دیگری نخواهد بود همانگونه که ایمان به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جایگزین ایمان به سایر پیامبران و ملائکه و کتابهای آسمانی دیگر نخواهد بود. البته با اینکه قول این فرد که گفت آخر را بشناس و جهل به اول زیانآور نیست، باطل و نادرست است ولی شناخت تفصیلی امامان پیشین علیهمالسلام اگرچه فضیلت است ولی شرط دریافت کف رحمت الهی نیست.
534- الحديث الثامن و هو الثالث و الستون و ثمانیة مائة
عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ قَالَ: سَأَلْتُ الشَّيْخَ عَنِ الْأَئِمَّةِ(ع) قَالَ: مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنَ الْأَحْيَاءِ فَقَدْ أَنْكَرَ الْأَمْوَاتَ
ترجمه: ابن مسكان گوید: از شیخ (امام کاظم) درباره ائمه علیهمالسلام پرسیدم، فرمود: هر كه یكى از زندهها را منكر شود امامان غایب (مرده) را منكر شده است.
شرح: گویا مرادش از شیخ، امام كاظم علیهالسلام است، ولى ابن مسكان از آن حضرت بیش از چند روایت نقل نكرده و برخی گفتهاند: تنها یك روایت مشعر را نقل كرده است، اما شیخ صدوق در كمال الدین همین روایت را از امام صادق علیهالسلام نقل كرده است و در هر حال تعبیر به شیخ از نظر تقیه مىباشد و انكار امام زنده از آن جهت مستلزم انكار امامان مرده است كه امامت زنده از قول آنها ثابت شده و دلیل امامت میان همگى مشترك است، پس وقتى امام زنده را نشناسد، دلیل امامت را نشناخته و اعتقاد بىدلیل ثمرى ندارد و نیز كسیكه زنده را نشناسد، امام دیگرى را كه اهلیت ندارد، براى خود انتخاب مىكند و این خود دلیلى است كه امامان سابق را آنگونه كه باید نشناخته است.
شرح
این حدیث شریف شاهدی است به وحدت ائمه علیهمالسلام چنانکه در روایات دیگر مکرر وارد شده است؛ هر یک عین دیگری؛ همه محمدند؛ هر که یکی را انکار کند مانند این است که همه را انکار کرده است.
از آنجا که دلیل امامت هر یک از امامان علیهمالسلام نص و نصب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و این نص و نصب در بیشتر روایات مربوط به امامت که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است مشترک است بنابراین هر که یکی از آنها را انکار کند در واقع همه را انکار کرده است، زیرا انکار یکی از آنها به معنی انکار نص و نصب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم.
راه دیگر شناخت امام معرفی از طریق امام پیشین است و اگر کسی یکی از امامان زنده را انکار کند در واقع اولا نص و نصب امام پیشین را انکار کرده است و ثانیا امامان پس از او را نیز انکار کرده است. در این صورت مقصود از امامان مرده، امامان غایب است که اعم است از امامانی که فبلا از دنیا رفتهاند و اینک حضور ندارند و امامانی که هنوز به دنیا نیامدهاند چنانکه در اذن دخود حرمهای مقدس ائمه علیهمالسلام آمده است.
535- الحديث التاسع و هو الرابع و الستون و ثمانیة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ قَالَ: فَقَالَ: هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِالزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ أَوْ شَئ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ فَقُلْتُ: لا فَقَالَ: مَا هَذِهِ الْفَاحِشَةُ الَّتِي يَدَّعُونَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِهَا؟ قُلْتُ: اللَّهُ أَعْلَمُ وَ وَلِيُّهُ قَالَ: فَإِنَّ هَذَا فِي أَئِمَّةِ الْجَوْرِ ادَّعَوْا أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِالِائْتِمَامِ بِقَوْمٍ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ بِالِائْتِمَامِ بِهِمْ فَرَدَّ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فَأَخْبَرَ أَنَّهُمْ قَدْ قَالُوا عَلَيْهِ الْكَذِبَ وَ سَمَّى ذَلِكَ مِنْهُمْ فَاحِشَةً.
ترجمه: محمد بن منصور گوید: از آن حضرت درباره قول خداى عزّوجلّ «و چون كار بدى كنند، گویند پدران خود را مرتكب آن دیدهایم و خدا ما را بدان فرمان داده است، بگو خدا به كار زشت فرمان نمىدهد چرا درباره خدا چیزى كه نمىدانید مىگوئید؟» پرسیدم. فرمود: آیا كسى را دیدهاى كه معتقد باشد خدا به زنا كردن و شراب نوشیدن و مانند این محرمات فرمان داده است؟ عرض كردم: نه، فرمود: پس این كار زشتى كه ادعا مىكنند خدا آنها را بدان فرمان داده است، چیست؟ عرض كردم: خدا داناتر است و ولیش، فرمود: این مطلب درباره امامان جور (غاصب امامت) است كه مردم ادعا كردند خدا ایشان را به پیروى از مردمى فرمان داده است كه خدا پیروى از آنان دستور نداده پس خدا ادعای ایشان را رد كرده و خبر داده كه درباره خدا دروغ گفتهاند و این عملشان را فاحشه (كار زشت) نامیده است.
شرح
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ قَالَ: فَقَالَ: هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِالزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ أَوْ شَئ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ فَقُلْتُ: لا فَقَالَ: مَا هَذِهِ الْفَاحِشَةُ الَّتِي يَدَّعُونَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِهَا؟ قُلْتُ: اللَّهُ أَعْلَمُ وَ وَلِيُّهُ
این حدیث شریف تفسیر مصداقی یکی از آیات قرآن است. خدای متعال میفرماید برخی از مردم چون فحشایی انجام میدهند در توجیه زشتکاری خود دو دلیل میآورند: 1- پدرانشان نیز چنین کاری میکردند و اگر زشت بود آنها چنین کاری انجام نمیدادند. 2- خدا به این کار امر کرده است.
امام علیهالسلام میفرماید روشن است که هیچکس عقیده ندارد و نمیتواند داشته باشد که خدای متعال به زنا و شرب خمر و مانند آن امر کرده باشد، زیرا نه تنها همگان این کارها را قبیح میدانند بلکه در پیام هیچ پیامبری هم نیامده است و همه پیامبران از چنین کاری نهی کردهاند. پس مقصود از فحشاء، مصادیق یادشده نیست.
قَالَ: فَإِنَّ هَذَا فِي أَئِمَّةِ الْجَوْرِ ادَّعَوْا أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِالِائْتِمَامِ بِقَوْمٍ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ بِالِائْتِمَامِ بِهِمْ فَرَدَّ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ
مقصود از فحشائی که پیشینیان آن را مرتکب میشدند و خدای متعال از آن نهی کرده است، پذیرش رهبری ستمگران و ناشایستگان برای رهبری است. اگر چه فحشاء مصادیق متعدد دارد و هر منکری را که به دریده شدن پرده عصمت، حیاء و سلامت جسمی و روحی بینجامد، شامل میشود ولی بزرگترین مصداق آن که فحشای حقیقی است و ریشه همه یا بسیاری از مصادیق دیگر فحشاء است، پذیرفتن افراد ناشایسته برای امامت و رهبری جامعه و دنیا و آخرت و پیروی از آنهاست. پذیرش و اعتقاد به امامت افراد ناشایسته یک فحشاست و پیروی از آنها فحشای دیگری است.
فَأَخْبَرَ أَنَّهُمْ قَدْ قَالُوا عَلَيْهِ الْكَذِبَ وَ سَمَّى ذَلِكَ مِنْهُمْ فَاحِشَةً
پیروی از ستمگران، علاوه بر اینکه از مصادیق فحشاء بلکه بزرگترین مصداق آن است، دروغ بستن به خدای متعال است خواه بدین سبب که کار ناشایست پدران و نیاکان خود را به امر خدا میدانند خواه بدین سبب که کار ناشایست خود را به امر خدای میدانند و خواه بدین سبب که آن را قضاء و قدر الهی میدانند و خواه بدین سبب که آن را به اراده خدا میدانند.
536- الحديث العاشر و هو الخامس و الستون و ثمانیة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَبْداً صَالِحاً عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ قَالَ: فَقَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ.
ترجمه: محمد بن منصور گوید: از عبد صالح (حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام) درباره قول خداى عزّوجلّ «بگو پروردگار من همه كارهاى زشت را، آنچه عیان است و آنچه نهان است حرام كرده» پرسیدم، فرمود: براى قرآن ظاهرى است و باطنى، همه آنچه را خدا در قرآن حرام كرده ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان جورند و همه آنچه را خدای تعالى در قرآن حلال فرموده ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان حق (ائمه معصومین علیهمالسلام) هستند.
شرح: قرآن كریم در آیات مباركاتش به ایمان و اسلام و یقین و تقوى و نماز و زكوة و حج و روزه و سایر طاعات و عبادات فرمان مىدهد و این امور از نظر ظاهر كالبد و پیكرهایى هستند كه هر یك از لحاظ اجرا شرایط و اجزاء مخصوصى دارند ولى از نظر اینكه این امور در وجود ائمه علیهمالسلام مجسم و ممثل گشته و ایشان آینه تمامنماى همین طاعات و عبادات مىباشند، زیرا ایشان به این امور امر مىكنند و آموزگار آن مىباشند و خود بهطور كامل آنها را انجام مىدهند، بدین جهت تمام اوامر با آنها متحد شده و ایشان روح و باطن اوامر قرآن گشتهاند و بوجود آنها تأویل مىشود، لذا آیه شریفه ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر به وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام تأویل شده است، یعنى ظاهر نماز همین ركعات مخصوصى است كه هر مسلمان در اوقات معین انجام دهد و باطن و حقیقت و روح و معنى نماز مطابق بیانیكه ذكر شد امیرالمؤمنین علیهالسلام است همچنین كفر و نفاق و شرك و زنا و قتل و شرب خمر و امثال آن اموری است كه قرآن از آنها نهى و جلوگیرى فرموده و آن ظاهر قرآن است، ولى باطن و واقعش پیشوایان جور و ستم و مدعیان بنا حق امامتند كه مجسمه این امور و وادار كننده مردم را به آنها مىباشند.
شرح
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ
خدای متعال کارهای زشت را که فحشا هم نامیده میشود، حرام دانسته و از آن بازداشته است. دلیل آن هم این است که کارهای حرام سبب نقصان وجود و تنزل در درجات وجود و سقوط در پستیها و درنتیجه دوری و محرومیت از سعادت دنیا و آخرت است.
همه چیز ظاهر و باطن دارد بلکه باطن آنهم باطن دارد و تعداد باطنها و نیز ظاهرها به تعداد عوالم هستی است. اگر سه عالم وجود دارد، ظاهر و باطن اشیاء و موجودات نیز سه عالم است و اگر عوالم بیشتر است که هست، تعداد ظاهرها و باطنها هم بیشتر است.
آنچه که حرام است هم ظاهر آن حرام است و هم باطن آن و آنچه که حلال است هم ظاهر آن حلال است و هم باطن آن.
توضیح: حکم ظاهر اشیاء و امور از ظاهر گزارههای منقول و معقول قابل درک است یا حلال است با همه اقسامش یا حرام است آنهم با همه اقسامش.
اما باطن اشیاء و امور بر دو قسم است: 1- باطنی که بهنوعی در عرض ظاهر قرار دارد و هر دو مربوط به یک مرتبه از وجود و عوالم وجود است. 2- باطنی که در عرض ظاهر قرار ندارد و هر دو مربوط به یک مرتبه از وجود و عوالم وجود نیست بلکه یکی مربوط به عالم طبیعت است و دیگری مربوط به عالم مثال یا برزخ؛ یکی مربوط به عالم مثال است و دیگری مربوط به عالم عقل، یعنی یکی مربوط به عالم فروتر است ودیگری مربوط به عالم فراتر و همیشه ظاهر مربوط به عالم شهادت یا فروتر است و باطن مربوط به عالم غیب و فراتر.
در اینگونه ظاهرها و باطنها حکم یادشده مبنی بر اینکه هرگاه ظاهر چیزی حرام باشد، باطن آن نیز حرام است جاری نخواهد بود و ممکن است حکم ظاهر با باطن تفاوت داشته باشد. حلال هم همینگونه است. اگر در عرض هم و مربوط به یک عالم باشند در حکم مشترکند ولی اگر در عرض هم نباشند و مربوط به دو عالم یا دو مرتبه از یک عالم باشند احکام آنها متفاوت است. قصه حضرت موسی و خضر علیهماالسلام نمونه آشکاری بر این مطلب است.
بههر حال خواه حکم ظاهر و باطن مشترک باشد و خواه متفاوت، احکامظاهر و باطنهای همرتبه و در عرض هم مشترک است و علاوه بر اشتراک حکم باطن شدیدتر از حکم ظاهر است.
إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ
حسب دلالت این حدیث شریف، باطن همه محرمات، رهبران باطل و ستمگر و پیروی از آنهاست و باطن همه حلالها هم رهبران حق و عدل و پیروی از آنهاست و همانگونه که حکم باطن شدیدتر از حکم ظاهر است و این حکم باطن است که به حکم ظاهر سرایت کرده است، رهبری باطل و ظالم شدیدترین و بدترین فحشاء است.
537- الحديث الحادی عشر و هو السادس و الستون و ثمانیة مائة
عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ قَالَ: هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءُ فُلانٍ وَ فُلانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلِذَلِكَ قَالَ: وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ. إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ ثُمَّ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): هُمْ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْيَاعُهُمْ
ترجمه: جابر گوید: از امام باقر علیهالسلام درباره قول خداى عزّوجلّ «برخی از مردم غیر خدا را همتای خدا پندارند و آنها را چون خدا دوست دارند، پرسیدم، فرمود: به خدا ایشان اولیاء فلان و فلانند كه آنها را پیشواى خود گرفتند نه آن امامى را كه خدا پیشواى مردم قرار داده است. بدین جهت خدا فرموده است: «كاش آن كسان كه ستم مىكنند مىدانستند كه وقتى عذاب را مشاهده كنند، توانائى یكسره براى خداست و عذاب خدا بسیار سخت است، زمانى كه پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را ببینند و روابطشان قطع شود و پیروان گویند: اى كاش براى ما بازگشتى بود تا از آنها بیزار مىشدیم، چنانكه از ما بیزار شدند، این چنین خدا اعمالشان را به آنها مایه افسوس و پشیمانیها نشان مىدهد و ایشان از آتش بیرون نشوند». امام باقر علیهالسلام فرمود: اى جابر! ایشان به خدا پیشوایان ستمگر و پیروان آنهایند.
شرح
سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ قَالَ: هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءُ فُلانٍ وَ فُلانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً
تفسیر مصداقی برخی از آیات قرآن
دوست داشتن غیر خدا از مصادیق کفر و شرک است و مصداق عینی طبیعی آن حاکمان و رهبرا باطل و پیروان آنها هستند.
فَلِذَلِكَ قَالَ: وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ. إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَب