باب كسیكه بمیرد و امامی از ائمه هدى نداشته باشد
بَابُ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ هُوَ مِنَ الْبَابِ الْأَوَّلِ
و هو الباب الثالث و الثمانون من كتاب الحجة و فيه اربعة احادیث
544- الحديث الاول و هو الثالث و السبعون و ثمانیة مائة
عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: ابْتَدَأَنَا أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) يَوْماً وَ قَالَ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ فَقُلْتُ: قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)؟ فَقَالَ: إِي وَ اللَّهِ قَدْ قَالَ: قُلْتُ: فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ: نَعَمْ
ترجمه: فضیل بن یسار گوید: روزى امام صادق علیهالسلام خود براى ما شروع به سخن كرد و فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است: هر كه بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. عرض كردم این سخن پیامبر است؟! فرمود: آرى بهخدا او فرموده است، عرض كردم: پس هر كه بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیت است؟! فرمود: آرى.شرح: مقصود از نداشتن امام این است كه پیامبر یا امامى را كه خدا در زمان او تعیین فرموده نپذیرد و اطاعت او را بر خود واجب نداند و مراد به جاهلیت حالتى است كه اعراب پیش از آمدن اسلام داشتند كه خدا و پیامبر را نمیشناختند و دین و شریعت را كنار گذاشته و به نژاد و تبار خویش مىبالیدند و خودخواهى و گردنكشى و كارهاى زشت دیگر در میان آنها رواج داشت.
شرح
درباره مرگ جاهلیت ذیل حدیث پنجم (524- الحديث الخامس و هو الثالث و الخمسون و ثمانیة مائة) از باب بَابُ أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ توضیح داده شد.
فَقُلْتُ: قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)؟
این پرسش از سوی راوی ممکن است نشاندهنده فقدان معرفت درست به منزلت و مقام اهل بیت علیهمالسلام باشد و ممکن است نشاندهند محبت فراوان آنها به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم باشد که از شنیدن نام آن حضرت و نقل روایت چنان شیفته میشدند که مشتاق تاکید دوباره آن بودند. نمونههایی که دلالت بر احتمال اول داشته باشد میان روایات وجود دارد چنانکه نمونههای قابل توجهی از روایات وجود دارد که اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میان سخنان خدای متعال با سخنان آن حضرت فرق میگذاشتند و گویی همیشه جمعی از عوام صحابه و تابعین بودند که پیامبر و اهل بیت آنحضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم را محصول فرهنگ زمانه میپنداشتند و به حقایق و دقایق قرآنی، برهانی و عرفانی نه تنها تسلط نداشتند بلکه آشنا هم نبودهاند.
545- الحديث الثانی و هو الرابع و السبعون و ثمانیة مائة
عَنِ ابْنِ أَبِييَعْفُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص): مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ: قُلْتُ: مِيتَةُ كُفْرٍ؟ قَالَ: مِيتَةُ ضَلالٍ قُلْتُ: فَمَنْ مَاتَ الْيَوْمَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ
ترجمه: ابن ابىیعفور گوید: از امام صادق علیهالسلام درباره قول رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم: «هر كه بمیرد و او را امامی نباشد مرگش مرگ جاهلیت است» پرسیدم و گفتم: مقصود مردن در حالت كفر است؟ فرمود: مردن در حالت گمراهى است. عرض كردم: هر كه در این زمان هم بمیرد و او را امامی نباشد، مرگش مرگ جاهلیت است؟ فرمود: آرى.
546- الحديث الثالث و هو الخامس و السبعون و ثمانیة مائة
عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً قَالَ: نَعَمْ قُلْتُ: جَاهِلِیَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِیَّةً لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ: جَاهِلِیَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ
ترجمه: حارث بن مغیره گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: پیامبر فرموده است: هر كه بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: آرى. عرض كردم: جاهلیت كامل یا جاهلیتى كه امامش را نشناسد فرمود: كفر و نفاق و گمراهى.
شرح
درباره مقصود از جاهلیت سه احتمال وجود دارد: 1- جاهلیت به معنی عقاید باطل و عادات زشتى كه عرب قبل از اسلام داشتند. 2- جاهلیت به معنی یکی از عقاید عرب پیش از اسلام و آن جهل به امام بر حق اعم از پیامبر و امام معصوم. 3- جاهلیت به معنی علم نداشتن و نشناختن امام برحق.
اگر جاهلیت به معنی سوم باشد، چنین جاهلانی بر دو قسم قاصر و مقصر تقسیم میشوند و نتیجه جهل و نادانی آنها در دنیا و آخرت تفاوت خواهد داشت. اگر جاهلیت به معنی دوم باشد، اگر چه چنین جهلی از مختصات کفر است ولی تمام کفر نیست و درنتیجه چنین کسانی که امام برحق را نمیشناسند از جهات متعددی مانند شناخت خدا، صفات واسماء او، شناخت پیامبر، قرآن، ملائکه و مانند آن مسلمان و مومنند ولی تنها یک کمال را ندارند و آن جهل به امام بر حق است. شاید با توجه به اهمیت این تفاوتهاست که راوی میپرسد مقصود از جاهلیت چیست و امام علیهالسلام جاهلیت را جاهلیت کفر و نفاق و ضلال معرفی میکند، یعنی معنی نخست از معانی سهگانه.
البته چنانکه مکرر گفته شد، مقصود از اینگونه تعابیر (کفر، نفاق، ضلال، الحاد، ارتداد و مانند آن) معنی فقهی آن نیست بلکه معنی حقیقی ان است اگرچه ظاهرا این عناوین بر آنها تطبیق نداشته باشد. کفر فقهی احکامی دارد که با اسلام و ایمان واقعی هم سازگار است ولی کفر حقیقی هر چند اظهار نشده باشد و در ظاهر احکام اسلام و ایمان را داشته باشد در واقع کفر است و ضلالت و احکام حقیقی خود را در دنیا و آخرت دارد.
547- الحديث الرابع و هو السادس و السبعون و ثمانیة مائة
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ ابوعَبْدِاللَّهِ (ع): مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَیْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ، أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَى الْعَنَاءِ وَ مَنِ ادَّعَى سَمَاعاً مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ
ترجمه: امام صادق علیهالسلام فرمود: هر كه بدون شنیدن و فرا گرفتن از امامى صادق، خدا را پرستش كند قطعاً خدا ملازم رنج و مشقتش سازد (خدا ملازم سرگردانى و رنج و مشقتش نماید) و كسى كه ادعاى شنیدن كند از غیر درى كه خدا آن را گشوده، مشرك است و آن درى است ایمن (و نهاده) بر حصار راز پنهان خدا.
شرح
شناخت دین و دینداری از دو راه ممکن است: عقل و نقل
اگر عقل یقینی یا اطمینانآور و روشمند باشد، معتبر است و نتیجه آن سعادت ابدی حتی اگر مخالف با ظواهر نقلی باشد مگر آنکه مخالف امام حاضر باشد. امام حاضر هم عقل تمام و کلی است و نقل صریح و یقینی ولی منقولات چنین حکمی ندارد.
در اینکه نقل هم با شرایطی معتبر است تردیدی نیست و این اعتبار عقلی است و برهانی و دستکم اطمینانآور و روشمند.
شکی نیست که فهم و دریافت دینداری عبادی با عقل بشر متعارف ممکن نیست پس صدر این حدیث شریف که فرمود: هر كه بدون شنیدن و فرا گرفتن از امامى صادق، خدا را پرستش كند قطعاً خدا ملازم رنج و مشقتش سازد، مربوط به دینداری عبادی به معنی خاص آن نیست، زیرا چنین چیزی دینداری نیست تا ملازم با سختی باشد. البته در صورت عدم دسترسی به پیامبر و امام برحق، مسدله تفاوت خواهد داشت. در این صورت به اندازهای که عقل و نقل ناتمام آنها حکممیکند برایشان بسنده است و جکم جاهل قاصر را دارند مانند بسیاری از قبائل بدوی و غیر آنها.
اما دینداری درحوزههای غیر عبادت به معنی خاص مانند سیاساتف معاملات، اجتماعیات و مانند آن که هم عقل معتبر است و هم نقل، مراجعه نکردن به نقل، سختیهای خاص خودش را دارد.
امارجوع به نقل غیرمعتبر شرک است، زیرا منابع غیرمعتبر را در کنار منابع معتبر قرار داده است و آنها شریک منابع معتبر ساخته است و حال آنها جعل اعتبار تنها حق خدای متعال است ونقل در اینگونهموارد کاشف اعتبار منبع معتبر است نه جاعل آن.