باب آنچه هنگام درگذشت امام بر مردم واجب است
بَابُ مَا یَجِبُ عَلَى النَّاسِ عِنْدَ مُضِیِّ الْإِمَامِ
و هو الباب الخامس و الثمانون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث
552- الحديث الاول و هو الواحد و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع): إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَیْفَ یَصْنَعُ النَّاسُ؟ قَالَ: أَیْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؟ قَالَ: هُمْ فِی عُذْرٍ مَا دَامُوا فِی الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَنْتَظِرُونَهُمْ فِی عُذْرٍ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْهِمْ أَصْحَابُهُمْ.
ترجمه: یعقوب بن شعیب گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: چون براى امام پیش آمدى كند (وفات نماید) مردم چه كنند؟ فرمود: قول خداى عزّوجلّ كجاست كه مىفرماید. «چرا از هر گروه از مؤمنین دستهاى سفر نكنند تا درباره دین، دانش آموزند و چون بازگشتند، قوم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند» سفر كنندگان تا زمانی كه دنبال طلب دانشند معذورند و آنها كه در انتظارند، تا زمان بازگشت رفقاى خود معذورند.
شرح: به قرینه سؤال و جواب، مراد این است كه چون امام وفات كند، بر مؤمنانى كه در شهر امام نیستند، لازم است از میان خود عدهاى را انتخاب كرده براى تعیین امام به آن شهر بفرستند و تا زمانی كه به آنجا نرسیده و در بلاتكلیفى بهسر مىبرند، از نداشتن امام و پیشوا معذورند و همچنین كسانی كه ایشان را فرستادهاند تا زمان رسیدن خبر به آنها معذورند.
شرح
1- شناخت و پیروی از امام رکن اساسی رشد و استکمال نفس انسان است و بدون آن اگرچه رشد و استکمال متوقف نمیشد ولی این رشد اولا آنگونه که شایسته است نخواهد بود و ثانیا آثار اندک آن هم بهراحتی آشکار نمیشود و صاحب آن به سرعت و سهولت از آن برخوردار نخواهد شد.
تکلیف هم بدون علم و قدرت منجز نمیشود و کسانی که فاقد هر کدام از این دو باشند، تکلیف بالفعل و مستقر ندارد و هر کس به اندازه علم و قدرت خود تکلیف دارد. این امر اگرچه هم عقلی و هم نقلی است ولی بدان معنا نیست که با منجز نشدن تکلیف، رشد و استکمال نفس همانند نفوسی باشد که با علم و قدرت، تکلیفشان منجز شده و بدان عمل میکنند بلکه نکته دیگری در رشد و تعالی چنین نفوسی دخالت دارد که از این قرار است:
اخلاص و تقوی انسان، سختی انجام تکلیف، میل شدید مکلف به انجام کاری و اندازه تلاش او برای انجام آن سبب میشود اندازه تاثیر اعمال و علوم بر نفس تغییر کند. مثلا کسی که تقوی یا مهمتر از آن اخلاص در عمل دارد، تاثیر اعمال جوارحی و جوانحی او بر نفسش بهمراتب بیشتر از کسی باشد که تقوی و اخلاص او کمتر است یا انجام تکلیف که با سختی یا سهولت انجام میشود سبب تغییر در تاثیر آن بر نفس است و هر کسی به اندازه سختی انجام عمل از تاثیرات آن برخوردار میشود. میل به انجام کار هم همینگونه است. اگر کسی اشتیاق به انجام کاری داشته باشد ولی توانایی آن را نداشته باشد از آثار آن کار در عالم نفس و فراتر از آن برخوردار خواهد بود هرچند به دلیل ناتوانی موفق به انجام آن نشده است. همچنین کسی میل به همراهی با قوم و ملتی داشته باشد ولی مقدمات و زمینههای این همراهی فراهم نشود، همین میل و اشتیاق سبب میشود آثار آن همراهی انجام نشده بر نفس آشکار شود.
پس کسانی که فاقد علم به تکالیف خود هستند و قدرت انجام آن را ندارند از آثار نفسانی آن و و آثار فراتر از آن برخوردار خواهند بود.
همچنین است کسانی که به فراهم ساختن مقدمات انجام کار میپردازند. چنین کسانی تا زمانی که به تهیه مقدمات اشتغال دارند هرچند هنوز کار مورد نظر را انجام ندادهاند ولی اشتغال به مقدمات سبب میشود از آثار نفسانی آن برخوردار باشند.
این نکته از ویژگیهای نفس و عالم نفس و فراتر از آن است که در طبیعت وجود ندارد. در طبیعت اگر کسی کاری را مدتهای طولانی انجام دهد تا به آخرین بخش آن برسد، اگر آخرین بخش را انجام ندهد، آن کار بینتیجه خواهد بود مثلا کسی که کشاورزی میکند اگر از آغاز فصل پاییز تلاش کند و وظایف مربوط به آن را انجام دهد و تناه در آخر فصل بهار مثلا یک وعده آب مربوط به علوف یا غلات یا درختان را ندهد، یا هیچ اثر و نتیجهای از کشاورزی به نخواهد رسید یا نتیجه مورد انتطار به او نخواهد رسید ولی در مورد کارهای مربوط به عالم نفس اینگونه نیست بلکه برعکس است. مثلا اگر کسی مشتاق شرکت در جهاد فی سبیل الله باشد ولی توانایی نداشته باشد یا تا فراهم ساختن مقدمات آن زمان جهاد به پایان رسیده باشد، بهگونهای که اگر توانایی داشد یا مقدماتش به موقع فراهم شده بود در جهاد شرکت میکرد، چنین کسی از مجاهدان فی سبیل الله خواهد بود و آثار و برکات جهاد در راه خدا بر اونازل خواهد شد و نفس او از این طریق به کمالات شایسته و مناسب خود و جهاد انجام نشده خواهد رسید.
در عالم نفس برای کارهای انجام نشده پاداش داده میشود چه رسد به کارهای انجام شده و نفس از طریق کارهای انجام نشده به کمالاتی خواهد رسید که از شگفتیهای عالم است. برتری نیت مومن بر عمل او یکی از مصادیق نکته یادشده است.
بر اساس آنچه گفته شد، انسان بدون معرفت به امام و پیروی از او همانند کفار است که یا در حال سقوط از مرتبه فعلی خود است و نور فطرت اصلی خود را نیز از دست میدهد یا در حال توقف است و یا استکمال او به اندازه مورد انتظار در جهان طبیعت نیست ولی اگر کسی برای شناخت امام اقدام کند تا زمانیکه به معرفت امام نرسیده است همین اقدام به کارهای مقدماتی برای معرفت امام سبب ارتقاء نفسانی و وجودی او خواهد شد. همچنین است کسانی که منتظرند تا آنها که برای شناخت امام اقدام کردهاند به سوی آنها برگردند و اطلاعات کسب شده درباره امام را برای آنها بیاورند. اینها نیز در حال استکمال نفس هستند.
553- الحديث الثانی و هو الثانی و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَقَالَ: الْحَقُّ وَ اللَّهِ. قُلْتُ: فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا یَعْلَمُ مَنْ وَصِیُّهُ لَمْ یَسَعْهُ ذَلِكَ قَالَ: لَا یَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَكَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِیِّهِ عَلَى مَنْ هُوَ مَعَهُ فِی الْبَلَدِ وَ حَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَیْسَ به حضرتهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ قُلْتُ: فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَكَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ فَیَعْلَمَ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ قُلْتُ: فَبَلَغَ الْبَلَدَ بَعْضُهُمْ فَوَجَدَكَ مُغْلَقاً عَلَیْكَ بَابُكَ وَ مُرْخًى عَلَیْكَ سِتْرُكَ لَا تَدْعُوهُمْ إِلَى نَفْسِكَ وَ لَا یَكُونُ مَنْ یَدُلُّهُمْ عَلَیْكَ فَبِمَا یَعْرِفُونَ ذَلِكَ؟ قَالَ: بِكِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قُلْتُ: فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ كَیْفَ؟ قَالَ: أَرَاكَ قَدْ تَكَلَّمْتَ فِی هَذَا قَبْلَ الْیَوْمِ قُلْتُ: أَجَلْ قَالَ: فَذَكِّرْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ(ع) وَ مَا قَالَ: لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ(ع) وَ مَا خَصَّ اللَّهُ بِهِ عَلِیّاً(ع) وَ مَا قَالَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مِنْ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِ وَ نَصْبِهِ إِیَّاهُ وَ مَا یُصِیبُهُمْ وَ إِقْرَارِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ بِذَلِكَ وَ وَصِیَّتِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ تَسْلِیمِ الْحُسَیْنِ لَهُ بِقَوْلِ اللَّهِ النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ قُلْتُ: فَإِنَّ النَّاسَ تَكَلَّمُوا فِی أَبِیجَعْفَرٍ(ع) وَ یَقُولُونَ كَیْفَ تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَكُونُ فِی غَیْرِهِ: هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِكَ عِنْدِی لَا أُنَازَعُ فِیهِ قُلْتُ: إِنَّ ذَلِكَ مَسْتُورٌ مَخَافَةَ السُّلْطَانِ قَالَ: لَا یَكُونَ فِی سِتْرٍ إِلَّا وَ لَهُ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ، إِنَّ أَبِی اسْتَوْدَعَنِی مَا هُنَاكَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ: ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: اكْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ یَعْقُوبُ بَنِیهِ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُكَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی كَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمَعَ وَ أَنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ ثُمَّ یُخَلِّیَ عَنْهُ فَقَالَ: اطْوُوهُ ثُمَّ قَالَ: لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا: مَا كَانَ فِی هَذَا یَا أَبَتِ أَنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: إِنِّی كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ: إِنَّهُ لَمْ یُوصَ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُجَّةٌ فَهُوَ الَّذِی إِذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ: مَنْ وَصِیُّ فُلَانٍ قِیلَ فُلَانٌ قُلْتُ: فَإِنْ أَشْرَكَ فِی الْوَصِیَّةِ قَالَ: تَسْأَلُونَهُ فَإِنَّهُ سَیُبَیِّنُ لَكُمْ
ترجمه: عبدالاعلى گوید: از امام صادق علیهالسلام درباره قول عامه پرسیدم كه گویند: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: «هر كه بمیرد و امامى نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است» فرمود: درست است بهخدا. عرض كردم: امامى (در مدینه) وفات كرده و مردى در خراسان است و نمیداند وصى او كیست، همین دورى از امام براى او عذر نیست؟ فرمود: براى او عذر نیست. همانا چون امام بمیرد. برهان وصیش بر كسانى است كه در بلد او هستند (پس آنها باید وصى امام را با برهان امامت تعیین كنند) و بر كسانی كه در بلد امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، لازم است كوچ كنند، همانا خداى عزّوجلّ مىفرماید: «چرا از هر گروه از مؤمنان، دستهاى كوچ نكنند تا درباره دین، دانش آموزند و چون بازگشتند قوم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند».
عرض كردم: اگر دستهاى كوچ كردند و برخی از آنها پیش از آن كه (به شهر امام) برسند و امام را بشناسند، بمیرند؟ فرمود: خداى جل و عز مىفرماید: «و هر كه براى مهاجرت به سوى خدا و رسولش از خانه خویش در آید، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بر عهده خدا باشد».
عرض كردم: اگر برخی از آنها به شهر امام رسیدند شما در خانه خود را بسته و به روى خود پرده انداختهاید، نه خود شما مردم را به سوى خود میخوانید و نه دیگرى ایشان را به شما راهنمائى میكند، چگونه امام را بشناسند؟ فرمود: به وسیله كتاب نازل شده از سوی خدا.
عرض كردم: خدا جل و عز (در قرآن) چگونه مىفرماید؟ امام فرمود: به نظرم پیش از این هم در اینباره سخن گفتهاى؟ (از من پرسیدهاى؟) عرض كردم: آرى. آنگاه حضرت آیاتى را كه خدا درباره على نازل فرموده و آنچه را خدا به على علیهالسلام اختصاص داده و وصیتى را كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره او نموده و نصبش فرموده و مصیبتهاییكه به آنها میرسد و اعتراف حسن و حسین را به آن و وصیتش را به حسن و تسلیم كردن حسین امر امامت را طبق قول خدا «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران وى مادران ایشانند و خویشاوندان در كتاب خدا، برخی نسبت به برخی سزاوارترند» همه را یاد آور شد. (فرمود به یادآور تا معلوم شود امامت على و حسن و حسین علیهمالسلام به دلیل آیات قرآن و احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده و از آن پس به دلیل آیه شریفه اولوالارحام).
عرض كردم: مردم درباره امام باقر علیهالسلام اعتراض كرده و میگفتند: چگونه شد كه امامت از میان تمام فرزندان پدرش خارج شد و به وى رسید، با آن كه در میان آنها كسانى بودند كه از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگتر از او (مانند زید بن على) بودند. در صورتیكه امامت به كوچكتران از او (بهواسطه كوچكتر بودنشان) نرسید؟ فرمود: صاحب امر امامت با سه خصلت شناخته مىشود كه مختص به اوست و در غیر او نیست: 1- او نسبت به امام پیشین سزاوارتر (نزدیكتر و منسوبتر) از سایر مردم باشد. 2- وصى او باشد. 3- سلاح و وصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نزد باشد. و اینها نزد من است، كسى با من در اینباره نمیتواند نزاع كند (بهحدیث 617 رجوع شود) عرض كردم اینها از ترس سلطان پنهان است؟ فرمود: پنهان نیست بلكه دلیلى روشن دارد، همانا پدرم هر چه آنجا (مخزن ودایع امامت) بود به من سپرد و چون وفاتش نزدیك شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر كن، من چهار تن از قریش را كه نافع غلام عبداللّه بن عمر یكى از آنها بود، حاضر كردم. فرمود: بنویس: این است آنچه یعقوب پسرانش را بدان وصیت مىكند «پسرانم همانا خدا این دین را براى شما برگزید. نمیرید جز اینكه مسلمان باشید» و محمد بن على به پسرش جعفر بن محمد وصیت كرد و دستورش داد كه او را با بُردی كه در آن نماز جمعه میخواند، كفن پوشد و با عمامه خودش او را عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته، چهار انگشت از زمین بلند كند و سپس آن را واگذارد (از چهار انگشت بلندتر نسازد).
آنگاه فرمود: وصیتنامه را درهم پیچید و به گواهان فرمود: بروید خدا شما را رحمت كند. پس از رفتن ایشان من گفتم: پدرم! در این وصیتنامه چه احتیاجى به گواه گرفتن بود؟ فرمود: من نخواستم كه تو (پس از مرگ من) مغلوب باشى و مردم بگویند: او وصیت نكرده است و خواستم تو دلیلى داشته باشى كه هرگاه مردى به این بلد آید و گوید وصى فلانى كیست؟ بگویند فلانى.
من گفتم: اگر در وصیت شریك داشته باشد امام چگونه تعیین میشود؟ فرمود: از او سؤال مىكنید (مسائل مشكل علمى و امور غیبى را از او مىپرسید) مطلب براى شما روشن مىشود.
شرح
این حدیث شریف توضیحی بر حدیث قبلی و تصریح به برخی از نشانههای امامت است.
حدیث شریف «هر كه بمیرد و امامى نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است» از احادیث مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی است که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده و ائمه علیهمالسلام هم آن را مورد تاکید قرار دادند.
مانند حدیث شریف قبلی به کسانی اشاره میکند که در شهرهای دوردست زندگی میکنند و تا بفهمند که امام کیست هم زمان میکذرد و هم ممکن است در این بین برخی از آنها از دنیا بروند. توضیح همان است که در حدیث قبلی توضیح داده شد.
راهها شناخت امام
1- مطالعه کتاب خدا و تشخیص مصداق امامت از این طریق و بر اساس قرآن
2- مراجعه به سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت درباره امامت
3- وصیت امام قبلی بر تعیین امام بعدی
4- برتری و برجستگی فرزند امام به نزدیكتربودن وی به امام قبلی
5- وجود نشانهای شناخته شده امامت نزد او مانند سلاح و وصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
6- توانایی علمی بر پاسخگویی به هر پرسشی که از او خواسته شود.
554- الحديث الثالث و هو الثالث و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع): أَصْلَحَكَ اللَّهُ بَلَغَنَا شَكْوَاكَ وَ أَشْفَقْنَا، فَلَوْ أَعْلَمْتَنَا أَوْ عَلَّمْتَنَا مَنْ؟ قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً(ع) كَانَ عَالِماً وَ الْعِلْمُ یُتَوَارَثُ فَلَا یَهْلِكُ عَالِمٌ إِلَّا بَقِیَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ یَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ: أَ فَیَسَعُ النَّاسَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ أَلَّا یَعْرِفُوا الَّذِی بَعْدَهُ؟ فَقَالَ: أَمَّا أَهْلُ هَذِهِ الْبَلْدَةِ فَلَا یَعْنِی الْمَدِینَةَ وَ أَمَّا غَیْرُهَا مِنَ الْبُلْدَانِ فَبِقَدْرِ مَسِیرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ قَالَ: قُلْتُ: أَ رَأَیْتَ مَنْ مَاتَ فِی ذَلِكَ؟ فَقَالَ: هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكُهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ: فَإِذَا قَدِمُوا بِأَیِّ شَیْ ءٍ یَعْرِفُونَ صَاحِبَهُمْ؟ قَالَ: یُعْطَى السَّكِینَةَ وَ الْوَقَارَ وَ الْهَیْبَةَ.
ترجمه: محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: اصلحك الله خبر بیمارى شما به ما رسید و ما را نگران كرد، اى كاش ما را آگاه مىساختى (یا گفت: به ما مىآموختى) وصى شما كیست؟ فرمود: همانا على (بن ابیطالب) علیهالسلام عالم (امام) بود و (فرمود:) علم به ارث میرسد و هیچ عالمى نمیرد جز اینكه پس از وى كسى باشد كه مانند علم او یا آنچه خدا خواهد (كمتر یا زیادتر) بداند. عرض كردم براى مردم رواست كه چون امامى بمیرد، امام بعد از او را نشناسند؟ فرمود: اما براى اهل این شهر یعنى مدینه روا نیست (زیرا باید فوراً سؤال كنند و وصى امام را بشناسند) و نسبت به شهرهاى دیگر معذوریت آنها به اندازه رسیدنشان تا مدینه است، همانا خدا مىفرماید: «همه مؤمنین نتوانند كوچ كنند، پس چرا از هر گروه ایشان دستهاى سفر نكنند تا در امر دین دانش اندوزند و چون باز گشتند، قوم خویش را بیم دهند شاید آنها بترسند» عرض كردم: بفرمائید اگر كسى در این راه بمیرد، چه مىشود؟ فرمود: او به منزله كسى است كه براى مهاجرت به سوى خدا و رسولش از منزلش بیرون شده، سپس مرگش فرا رسد كه پاداش او بر خداست. عرض كردم: وقتى وارد مدینه شدند، با چه دلیل امام خود را مىشناسند؟ فرمود: به امام آرامش و وقار و هیبت عطا شود (یعنى امام را مىبینند كه اطمینان قلب و عدم شك و تزلزل در گفتار و رفتار و وجناتش هویدا است).
شرح
یُعْطَى السَّكِینَةَ وَ الْوَقَارَ وَ الْهَیْبَةَ
در این حدیث شریف علاوه بر آنچه پیشتر گفته شد، به سه نشانه دیگر از امامت اشاره میکند: 1- آرامش 2- وقار 3- هیبت
شناخت این سه ممکن است از طریق پرسش از مسائل مهم یا پیچیده انجام شود و ممکن است از رفتار او نسبت به حوادث مهم سیاسی و اجتماعی فهمیده شود و ممکن است از راههای دیگر فهمیده شود.