باب زمانى که امام میفهمد امر امامت به او رسیده است
بَابٌ فِی أَنَّ الْإِمَامَ مَتَى یَعْلَمُ أَنَّ الْأَمْرَ قَدْ صَارَ إِلَیْهِ
و هو الباب السادس و الثمانون من كتاب الحجة و فيه ستة احادیث
555- الحديث الاول و هو الرابع و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ أَبِیجَرِیرٍ الْقُمِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیالْحَسَنِ(ع): جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَى أَبِیكَ ثُمَّ إِلَیْكَ ثُمَّ حَلَفْتُ لَهُ: وَ حَقِّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ حَقِّ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ، بِأَنَّهُ لَا یَخْرُجُ مِنِّی مَا تُخْبِرُنِی بِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَبِیهِ أَ حَیٌّ هُوَ أَوْ مَیِّتٌ؟ فَقَالَ: قَدْ وَ اللَّهِ مَاتَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ شِیعَتَكَ یَرْوُونَ أَنَّ فِیهِ سُنَّةَ أَرْبَعَةِ أَنْبِیَاءَ قَالَ: قَدْ وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ هَلَكَ قُلْتُ: هَلَاكَ غَیْبَةٍ أَوْ هَلَاكَ مَوْتٍ؟ قَالَ: هَلَاكَ مَوْتٍ فَقُلْتُ: لَعَلَّكَ مِنِّی فِی تَقِیَّةٍ؟ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ قُلْتُ: فَأَوْصَى إِلَیْكَ قَالَ: نَعَمْ قُلْتُ: فَأَشْرَكَ مَعَكَ فِیهَا أَحَداً؟ قَالَ: لَا قُلْتُ: فَعَلَیْكَ مِنْ إِخْوَتِكَ إِمَامٌ قَالَ: لَا قُلْتُ: فَأَنْتَ الْإِمَامُ قَالَ: نَعَمْ
ترجمه: ابوجریر قمى گوید: به حضرت ابوالحسن (امام رضا) علیهالسلام عرض كردم: قربانت: شما دانستهاید كه من از همه بریده و تنها به پدرت و سپس به خودت گرویدهایم، آنگاه برایش سوگند یاد كردم و گفتم: بهحق رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و حق فلان و فلان (على و حسن و حسین) تا به خودش رسیدم كه آنچه به من خبر دهى به احدى از مردم نمىگویم و از او درباره پدرش پرسیدم كه آیا زنده است یا وفات كرده؟ فرمود: بهخدا وفات كرده است، عرض كردم: قربانت، شیعیان شما روایت مىكنند كه سنت چهار پیامبر در اوست. فرمود: سوگند به خدائی كه جز او شایسته پرستش نیست، پدرم هلاك یافت، عرض كردم: هلاك غیبت یا هلاك مرگ؟ فرمود: هلاك مرگ، عرض كردم: شاید از من تقیه میكنى؟ فرمود: سبحان اللّه! عرض كردم: به شما وصیت كرده است؟ فرمود: آرى، عرض كردم: كسى را با شما در وصیت شریك كرد؟ فرمود: نه، عرض كردم: هیچ یك از برادرانت امام شما هست؟ فرمود: نه، عرض كردم: پس شما امامید؟ فرمود: آرى.
شرح: گویا مراد به سنت چهار پیامبر روایتى است كه شیخ صدوق در اكمال الدین از امام باقر علیهالسلام نقل كرده و حاصلش این است: صاحب الامر را چهار سنت از چهار پیامبر است: 1- ترس و انتظار از موسى علیهالسلام. 2- زندان و غیبت از یوسف علیهالسلام. 3- گفته مردم كه او مرده است و نمرده باشد از عیسى علیهالسلام. 4- قیام با شمشیر از محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم.
و چون واقفیه گمان كرده بودند كه موسى بن جعفر همان صاحب الامر قائم است، راوى سخن آنها را براى حضرت نقل مىكند و چون در كلام حضرت احتمال تقیه و توریه مىدهد، مقصود خود را چند مرتبه به عبارات مختلف سؤال مىكند، تا بالاخره با صراحت تمام مطلب برایش روشن مىشود. مناسبت این روایت با عنوان باب خالى از تكلیف نیست.
556- الحديث الثانی و هو الخامس و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع): إِنَّ رَجُلًا عَنَى أَخَاكَ إِبْرَاهِیمَ فَذَكَرَ لَهُ: أَنَّ أَبَاكَ فِی الْحَیَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا یَعْلَمُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ یَمُوتُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لَا یَمُوتُ مُوسَى(ع) قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مَضَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِیَّهُ (ص) هَلُمَّ جَرّاً یَمُنُّ بِهَذَا الدِّینِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِیِّهِ (ص) هَلُمَّ جَرّاً فَیُعْطِی هَؤُلَاءِ وَ یَمْنَعُ هَؤُلَاءِ، لَقَدْ قَضَیْتُ عَنْهُ فِی هِلَالِ ذِی الْحِجَّةِ أَلْفَ دِینَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِیكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتُ مَا لَقِیَ یُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ.
ترجمه: على بن اسباط گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض كردم، مردى به سوى برادرت ابراهیم متوجه شده (او را گول زده) و به او گفته پدرت زنده است و شما هم آنچه را او میداند، میدانید (شما هم پدر خود را زنده میدانید) فرمود: سبحان اللّه!! رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میمیرد و موسى نمىمیرد؟! بهخدا محققاً موسى در گذشت، چنانکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم درگذشت، ولی خداى تبارك وتعالى از زمانی كه پیامبرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبض روح فرموده به بعد تا همیشه، این دین را به عجمزادگان مىبخشد و منت میگذارد و از خویشان پیامبرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم بازمىدارد، همواره به عجم زادگان عطا میكنند و برای همیشه از خویشان پیامبرش باز مىدارد. دینش را به آنها عطا کند و از اینها بازدارد. من در اول ماه ذى الحجة بعد از آن كه ابراهیم (بهواسطه نداشتن مخارج) حاضر شده بود زنانش را طلاق دهد و بندگانش را آزاد كند، هزار دینار بدهى او را پرداختم (با وجود این، او چنین ادعائى مىكند) ولى حتماً آنچه را كه یوسف از برادرانش كشید شنیدهام (ابراهیم هم برادر من است و با من چنین رفتار مىكند).
شرح: مجلسى علیه الرحمه گوید: این روایت دلالت دارد كه عجم از لحاظ ایمان بر عرب شرافت دارد و من اخبار درباره این موضوع را در كتاب كبیر خود (بحار) نقل كردهام، سپس از تفسیر على بن ابراهیم نقل میكند كه او ضمن تفسیر آیه شریفه و لو نزلناه على بعض الاعجمین فقرأه علیهم ما كانوا به مؤمنین، روایتى از امام صادق علیهالسلام نقل كند كه فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل میشد، عرب به آن ایمان نمیآورد ولى بر عرب نازل شد و عجم بدان ایمان آورد... و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: اگر دین از دسترس بشر اوج گرفته و نزد ستاره ثریا باشد، مردانى از عجم به آن دست پیدا كنند.
مترجم گوید: ممكن است پذیرش این روایات براى برخی از افراد عرب گران و سنگین آید و براى تضعیف یا توجیه آنها دست و پائى كنند، اما به نظر ما مطالعه سیر اسلام در نژاد عرب و عجم در طول چهارده قرن تاریخ و مقایسه دانشمندان و فداكارانیكه از این دو نژاد به حمایت اسلام برخاستهاند و نیز ملاحظه شدت تعصب نژادى آنها و تواضع و تسلیم و صفاى اینها، بزرگترین دلیل بر صدق این روایات و صدور آنها از منابع وحى میباشد.
شرح
إِنَّ رَجُلًا عَنَى أَخَاكَ إِبْرَاهِیمَ فَذَكَرَ لَهُ: أَنَّ أَبَاكَ فِی الْحَیَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا یَعْلَمُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ یَمُوتُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لَا یَمُوتُ مُوسَى(ع) قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مَضَى رَسُولُ اللَّهِ (ص)
گاهی اعتقاد به زنده بودن امامان معصوم علیهمالسلام در میان برخی از شیعیان یا بستگان ائمه علیهمالسلام وجود داشته که ممکن است ریشه در عقاید دیگر آنها مانند تاثیر و دخالت ائمه پس از مرگ در تکوین یا برابری حال آنها در حیات و ممات باشد و ممکن است اهداف دیگری وجود داشته باشد که ریشه در هواهای نفسانی آنها دارد.
وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِیَّهُ (ص) هَلُمَّ جَرّاً یَمُنُّ بِهَذَا الدِّینِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِیِّهِ (ص) هَلُمَّ جَرّاً فَیُعْطِی هَؤُلَاءِ وَ یَمْنَعُ هَؤُلَاءِ،
خدای متعال از زمان رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عجم را شایسته منت دید تا بر آنها منت نهاد تا دین را بشناسند و بدان پایبند باشند و از آن دفاع کنند و آن را تفسیر و تاویل نمایند و این منت را از عرب بهسبب ناشایستگی سلب کرد. این امتنان الهی بر عجم و سلب آن از عرب از زمان رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آغاز و همچنان ادامه دارد. بسیاری از یاران حضرت امیرالمومنین صلواتاللهعلیه در دوران پیش از خلافت و دوران خلافت آن حضرت، شاگردان ائمه علیهمالسلام، عالمان دینی در حوزهها و رشتههای مختلف، مصلحان بزرگ همه از عجم بودند. این افتخار برای عجم نتیجه استعداد و قابلیت ذاتی و فطری آنها یا بقاء سلاما فطرت و استعدادهای آنهاست و افتخاری بزگتر از این جز علم و ایمان و عقل که فعلیت همان استعداد اصلی و فطری است وجود ندارد.
لَقَدْ قَضَیْتُ عَنْهُ فِی هِلَالِ ذِی الْحِجَّةِ أَلْفَ دِینَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِیكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتُ مَا لَقِیَ یُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ.
قصه ستم برادران حضرت یوسف علیهالسلام با آن حضرت منحصر به فرد نیست. یکی دیگر از نمونههای آن ستم برادران امام رضا صلواتاللهعلیه با آن حضرت است که برخی از احادیث مربوط به آن در جای خود مطرح شد و توضیح داده شد.
557- الحديث الثالث و هو السادس و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیالْحَسَنِ(ع) إِنَّهُمْ رَوَوْا عَنْكَ فِی مَوْتِ أَبِیالْحَسَنِ(ع) أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَكَ: عَلِمْتَ ذَلِكَ بِقَوْلِ سَعِیدٍ فَقَالَ: جَاءَ سَعِیدٌ بَعْدَ مَا عَلِمْتُ بِهِ قَبْلَ مَجِیئِهِ قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ طَلَّقْتُ أُمَّ فَرْوَةَ بِنْتَ إِسْحَاقَ فِی رَجَبٍ بَعْدَ مَوْتِ أَبِیالْحَسَنِ بِیَوْمٍ قُلْتُ: طَلَّقْتَهَا وَ قَدْ عَلِمْتَ بِمَوْتِ أَبِیالْحَسَنِ؟ قَالَ: نَعَمْ قُلْتُ: قَبْلَ أَنْ یَقْدَمَ عَلَیْكَ سَعِیدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ
ترجمه: وشاء گوید: به حضرت رضا علیهالسلام عرض كردم: مردم (واقفیه) از شما روایت كنند كه وفات حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیهالسلام را مردى به شما گفته و شما آن را از گفته سعید دانستهاید (و به قول یك نفر كه مرگ امام ثابت نمىشود) فرمود: سعید آمد ولى من پیش از آمدن او مىدانستم. وشاء گوید: و شنیدم كه مىفرمود: من ام فروه دختر اسحاق را در ماه رجب یك روز بعد از وفات حضرت ابوالحسن (پدرم) علیهالسلام طلاق دادم، عرض كردم: وقتى طلاق دادید كه مىدانستید ابوالحسن وفات كرده است؟ فرمود: آرى، عرض كردم: پیش از این كه سعید نزد شما آید؟ فرمود: آرى.
شرح: برخی از علما احتمال دادهاند كه ام فروه همان همسر امام كاظم علیهالسلام بوده و براى طلاق او بعد از وفات شوهرش وجوهى نقل كردهاند كه بهترین آنها این است كه طلاق در این روایت در معنى لغویش بهكار رفته است یعنى او را رها كرد و از خانه بیرون نمود، تا حق سكنى نداشته باشد، زیرا این اختیار را پدرش در وصیتنامه خود به او داده بود. و برخی هم گفتهاند این عمل از مختصات پیامبر و امام است كه وصى او مىتواند همسرش را طلاق دهد، چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام مىتوانست عایشه را طلاق دهد و از ام المؤمنین بودن خارجش كند.
شرح
شاید این ام فروه غیر از همسر امام کاظم باشد، یعنی همسر خود امام رضا باشد.
آنچه که در این روایت اهمیت دارد، علم امام علیهالسلام به امور و اشیاء است پیش از آنکه کسی به آنها خبر دهد یا از مجاری عادی و متعارف دریافته باشند.
558- الحديث الرابع و هو السابع و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع): أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِمَامِ مَتَى یَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ؟ حِینَ یَبْلُغُهُ أَنَّ صَاحِبَهُ قَدْ مَضَى أَوْ حِینَ یَمْضِی مِثْلَ أَبِیالْحَسَنِ قُبِضَ بِبَغْدَادَ وَ أَنْتَ هَاهُنَا؟ قَالَ: یَعْلَمُ ذَلِكَ حِینَ یَمْضِی صَاحِبُهُ قُلْتُ: بِأَیِّ شَیْئٍ؟ قَالَ: یُلْهِمُهُ اللَّهُ.
ترجمه: صفوان گوید به حضرت رضا علیهالسلام عرض كردم: به من بفرما امام چه زمانى مىداند او امام است: زمانی كه به او خبر رسد صاحبش (امام سابق) وفات كرده یا همان زمانی كه وفات مىكند، مثل این كه حضرت ابوالحسن (پدرت) در بغداد وفات كرد و شما اینجا (در مدینه) بودید؟ فرمود: همان زمانى كه صاحبش مىمیرد، آگاه مىشود: عرض كردم: با چه وسیلهای؟ فرمود: خدا به او الهام میكند.
شرح
در این حدیث شریف ضمن اشاره به علم امام به امور غیبی به یکی از منابع علم امام هم اشاره شده است و آن الهام الهی است.
559- الحديث الخامس و هو الثامن و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ هَارُونَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَاالْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِی الْیَوْمِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مَضَى أَبُوجَعْفَرٍ(ع) فَقِیلَ لَهُ: وَ كَیْفَ عَرَفْتَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ تُدَاخِلُنِی ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهَا.
ترجمه: هارون بن فضیل گوید: روز وفات حضرت ابوجعفر (امام جواد) علیهالسلام ابوالحسن على بن محمد (النقى) را دیدم، فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، ابوجعفر علیهالسلام در گذشت، به حضرت عرض شد: از كجا دانستید؟ فرمود: زیرا فروتنى و خضوع نسبت بهخدا در دلم افتاد كه برایم سابقه نداشت.
شرح
این حدیث شریف نیز مانند قبلی است و به هر دو نکته اشاره میکند یکی علم امام به امور غیبی و دیگری یکی از منابع علم امام علیهالسلام که عبارت است از دریافت باطنی که نشانش ظهور فروتنى و خضوع نسبت بهخدا در دل آن حضرت است که با سایر حالات و اوقات ایشان تفاوت داشت. در واقع علمی بر حضرت آشکار شد که نشان آن خضوع و فروتنی در ظاهر بود نه آنکه این خضوع و فروتنی همان علم باشد مانند تغییر رنگ چهره مبارک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و نشستن عرق بر آن به هنگام نزول وحی.
560- الحديث السادس و هو التاسع و الثمانون و ثمانیة مائة
عَنْ مُسَافِرٍ قَالَ: أَمَرَ ابوإِبْرَاهِیمَ(ع) حِینَ أُخْرِجَ بِهِ أَبَاالْحَسَنِ(ع) أَنْ یَنَامَ عَلَى بَابِهِ فِی كُلِّ لَیْلَةٍ أَبَداً مَا كَانَ حَیّاً إِلَى أَنْ یَأْتِیَهُ خَبَرُهُ قَالَ: فَكُنَّا فِی كُلِّ لَیْلَةٍ نَفْرُشُ لِأَبِیالْحَسَنِ فِی الدِّهْلِیزِ ثُمَّ یَأْتِی بَعْدَ الْعِشَاءِ فَیَنَامُ فَإِذَا أَصْبَحَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ قَالَ: فَمَكَثَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ أَرْبَعَ سِنِینَ فَلَمَّا كَانَ لَیْلَةٌ مِنَ اللَّیَالِی أَبْطَأَ عَنَّا وَ فُرِشَ لَهُ فَلَمْ یَأْتِ كَمَا كَانَ یَأْتِی، فَاسْتَوْحَشَ الْعِیَالُ وَ ذُعِرُوا وَ دَخَلَنَا أَمْرٌ عَظِیمٌ مِنْ إِبْطَائِهِ، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَى الدَّارَ وَ دَخَلَ إِلَى الْعِیَالِ وَ قَصَدَ إِلَى أُمِّ أَحْمَدَ فَقَالَ لَهَا: هَاتِ الَّتِی أَوْدَعَكِ أَبِی فَصَرَخَتْ وَ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ شَقَّتْ جَیْبَهَا وَ قَالَتْ: مَاتَ وَ اللَّهِ سَیِّدِی فَكَفَّهَا وَ قَالَ لَهَا: لَا تَكَلَّمِی بِشَیْءٍ وَ لَا تُظْهِرِیهِ حَتَّى یَجِیءَ الْخَبَرُ إِلَى الْوَالِی فَأَخْرَجَتْ إِلَیْهِ سَفَطاً وَ أَلْفَیْ دِینَارٍ أَوْ أَرْبَعَةَ آلَافِ دِینَارٍ فَدَفَعَتْ ذَلِكَ أَجْمَعَ إِلَیْهِ دُونَ غَیْرِهِ وَ قَالَتْ: إِنَّهُ قَالَ لِی: فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ كَانَتْ أَثِیرَةً عِنْدَهُ احْتَفِظِی بِهَذِهِ الْوَدِیعَةِ عِنْدَكِ لَا تُطْلِعِی عَلَیْهَا أَحَداً حَتَّى أَمُوتَ فَإِذَا مَضَیْتُ فَمَنْ أَتَاكِ مِنْ وُلْدِی فَطَلَبَهَا مِنْكِ فَادْفَعِیهَا إِلَیْهِ وَ اعْلَمِی أَنِّی قَدْ مِتُّ وَ قَدْ جَاءَنِی وَ اللَّهِ عَلَامَةُ سَیِّدِی فَقَبَضَ ذَلِكَ مِنْهَا وَ أَمَرَهُمْ بِالْإِمْسَاكِ جَمِیعاً إِلَى أَنْ وَرَدَ الْخَبَرُ وَ انْصَرَفَ فَلَمْ یَعُدْ لِشَیْءٍ مِنَ الْمَبِیتِ كَمَا كَانَ یَفْعَلُ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا أَیَّاماً یَسِیرَةً حَتَّى جَاءَتِ الْخَرِیطَةُ بِنَعْیِهِ فَعَدَدْنَا الْأَیَّامَ وَ تَفَقَّدْنَا الْوَقْتَ فَإِذَا هُوَ قَدْ مَاتَ فِی الْوَقْتِ الَّذِی فَعَلَ ابوالْحَسَنِ(ع) مَا فَعَلَ مِنْ تَخَلُّفِهِ عَنِ الْمَبِیتِ وَ قَبْضِهِ لِمَا قَبَضَ.
ترجمه: مسافر گوید: هنگامی كه ابوابراهیم (موسى بن جعفر) علیهالسلام را (به سوى بغداد) میبردند به امام رضا علیهالسلام دستور داد كه همیشه تا وقتى كه خودش زنده است، هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد، مسافر گوید: ما هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه مىانداختیم و آن حضرت بعد از شام مىآمد و مىخوابید و صبح به منزل خویش مىرفت، تا چهار سال بدین منوال گذشت، شبى از شبها بستر حضرت را انداختند ولى او دیر كرد و بالاخره هم نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتى گرفت.
چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه ام احمد شد و به او فرمود: آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور، ناگاه ام احمد فریاد كشید و سیلى به رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: بهخدا آقایم مرد، حضرت او را جلو گرفت و فرمود: «مبادا سخنى بگوئى و آن را اظهار كنى تا خبر به حاكم برسد» سپس ام احمد زنبیلى را با دو هزار دینار یا چهار هزار دینار نزد او آورد و همه را به امام رضا داد، نه به دیگران (زیرا از اموال شخصى آن حضرت نبود تا میان همه وراث تقسیم شود).
و ام احمد كه برگزیده و محرم راز امام هفتم علیهالسلام بود گفت آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود حفظ كن، كسى را از آن آگاه نساز تا من بمیرم، چون من در گذشتم هر كس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحویلش ده و بدان كه من مردهام. اكنون به خدا نشانهاى كه آقایم فرموده بود ظاهر شد (و دانستم كه او درگذشته است) امام رضا علیهالسلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خوددارى داد تا زمانی كه خبر رسید، سپس بازگشت و براى خوابیدن شب هم چنانكه مىآمد، نیامد، تا چند روزى بیش نگذشت كه پاكت نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب كردیم، معلوم شد همان وقتیكه امام رضا براى خوابیدن نیامد و امانت را گرفت، آن حضرت درگذشته است.
این بخشی از حدیثی است که پیشتر ذکر شد