باب حالات ائمه علیهمالسلام از نظر سن
بَابُ حَالَاتِ الْأَئِمَّةِ علیهمالسلام فِی السِّنِّ
و هو الباب السابع و الثمانون من كتاب الحجة و فيه ثمانیة احادیث
561- الحديث الاول و هو التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ یَزِیدَ الْكُنَاسِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) أَ كَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ(ع) حِینَ تَكَلَّمَ فِی الْمَهْدِ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ؟ فَقَالَ: كَانَ یَوْمَئِذٍ نَبِیّاً حُجَّةَ اللَّهِ غَیْرَ مُرْسَلٍ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حِینَ قَالَ: إِنِّی عَبْدُاللَّه آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَكاً أَیْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؟ قُلْتُ: فَكَانَ یَوْمَئِذٍ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى زَكَرِیَّا فِی تِلْكَ الْحَالِ وَ هُوَ فِی الْمَهْدِ؟ فَقَالَ: كَانَ عِیسَى فِی تِلْكَ الْحَالِ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لِمَرْیَمَ حِینَ تَكَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَ كَانَ نَبِیّاً حُجَّةً عَلَى مَنْ سَمِعَ كَلَامَهُ فِی تِلْكَ الْحَالِ ثُمَّ صَمَتَ فَلَمْ یَتَكَلَّمْ حَتَّى مَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَ كَانَ زَكَرِیَّا الْحُجَّةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ صَمْتِ عِیسَى بِسَنَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ زَكَرِیَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ یَحْیَى الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ هُوَ صَبِیٌّ صَغِیرٌ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ" یا یَحْیى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا؟ فَلَمَّا بَلَغَ عِیسَى(ع) سَبْعَ سِنِینَ تَكَلَّمَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ حِینَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ فَكَانَ عِیسَى الْحُجَّةَ عَلَى یَحْیَى وَ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِینَوَ لَیْسَ تَبْقَى الْأَرْضُ یَا أَبَاخَالِدٍ یَوْماً وَاحِداً بِغَیْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ یَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ(ع) وَ أَسْكَنَهُ الْأَرْضَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ كَانَ عَلِیٌّ(ع) حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)؟ فَقَالَ: نَعَمْ یَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَایَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ: وَ كَانَتْ طَاعَةُ عَلِیٍّ(ع) وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ لَكِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ یَتَكَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) عَلَى أُمَّتِهِ وَ عَلَى عَلِیٍّ(ع) فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ لِعَلِیٍّ(ع) بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ كَانَ عَلِیٌّ(ع) حَكِیماً عَالِماً
ترجمه: یزید كناسى گوید: از امام باقر علیهالسلام پرسیدم كه آیا عیسى بن مریم زمانى كه در گهواره سخن گفت، حجت خدا بر اهل زمانش بود؟ فرمود: او آن زمان پیامبر و حجت غیر مرسل خدا بود (یعنى در آن زمان مأمور به تبلیغ و دعوت نبود) مگر نمىشنوى گفته خود او را كه مىگوید: «من بنده خدایم (تا مردم نگویند عیسى خداست) خدا به من كتاب داده و پیامبرم ساخته و هر جا باشم (اگر چه در گهواره) پر بركنم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زکات سفارش كرد»
عرض كردم: در آن زمان و در همان حالیكه در گهواره بود، حجت خدا بر زكریا بود؟ فرمود: عیسى در همان حال براى مردم آیت بود و براى مریم زمانی كه سخن گفت و از جانب او دفاع كرد رحمت خدا بود و پیامبر بود و حجت بر هر كه سخنش را در آن حال شنید. سپس سكوت نمود و تا دو ساله شد، سخن نگفت و حجت خداى عزّوجلّ بر مردم بعد از سكوت عیسى تا دو سال زكریا بود، سپس زكریا در گذشت و پسرش یحیى، كتاب و حكمت را از او ارث برد در حالیكه كودكى خردسال بود. مگر نمىشنوى گفته خداى عزّوجلّ را: «اى یحیى كتاب را با قوت بگیر و ما حكم را در كودكى به او دادیم».
چون عیسى هفت ساله شد و خدای متعال به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت و بر یحیى و همه مردم حجت گشت. اى اباخالد! از روزیكه خدا آدم علیهالسلام را آفرید و در زمینش ساكن ساخت یك روز زمین، بدون حجت خدا بر مردم. نباشد عرض كردم: قربانت. آیا على علیهالسلام در زمان حیات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر این امت از طرف خدا و رسولش حجت بود؟ فرمود. آرى، روزى كه پیامبر او را براى مردم نصب کرد و براى امامت منصوبش ساخت و ایشان را به ولایتش دعوت كرد و به اطاعتش دستور داد.
عرض كردم: اطاعت على علیهالسلام در زمان حیات و بعد از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر مردم واجب بود؟ فرمود: آرى، ولى در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خاموش بود و سخن نمىگفت. و در زمان حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر امت و بر على علیهالسلام واجب بود و بعد از وفات آن حضرت اطاعت از على علیهالسلام از جانب خدا و رسولش بر همه مردم واجب بود و على علیهالسلام حكیم و عالم بود (اشاره به آیه شریفه «و انه فى ام الكتاب لدینا لعلى حكیم» دارد).
شرح
حجیت اعم از نبوت و رسالت و امامت است. ممکن است کسی حجت باشد ولی رسول یا نبی یا امام نباشد. هر کسی که با استناد به او بتوان بر دیگران احتجاج کرد، او حجت است و اگر احتجاجکننده خدای متعال باشد، او هم حجت خداست؛ اگر احتجاجکننده پیامبر باشد، حجت نبوی یا حجت پیامبر است؛ اگر احتجاجکننده دین و اسلام باشد، حجت اسلام است. هر کدام از اینکه اگر محدود باشند در حوزهای یا کاری یا مسألهای حجت هستند و اگر محدود نباشند، در همه امور و حوزهها حجتند. بر این اساس که به علما، فضلا وحتی طلاب علوم دینی حجت الاسلام گفته میشود درست است یعنی میتوان به وسیله آنها احتجاج کرد؛ اگر کاری را درست انجام نداند جهل برای آنها عذر نیست و خدای متعال و پیامبر و امام و دین میتوانند با علما بر آنها احتجاج کنند که چرا از آنها نیاموختید؟ چرا از آنها نپرسیدید؟ چرا به سفارشهای آنها توجه نکردید؟
همچنین حجت اعم از معصوم و غیر معصوم است و ممکن است کسی حجت الهی باشد ولی معصوم نباشد.
همچنین حجت اعم از مطلق و مقید است و ممکن است کسی در حوزه خاصی یا حتی کار و وصف خاصی حجت یا حجت الهی باشد.
در همه موارد یادشده، کسی بر دیگری حجت است که چیزی بداند که دیگران ندانند یا عمل صالحی انجام دهد که دیگران انجام ندهند یا فضیلتی داشته باشد که دیگران آن را نداشته باشند و یا فضایل و کمالات او بالاصاله باشد و کمالات دیگران بالتبع ازاینرو پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر امیرالمومنین علیهالسلام حجت است هر چند علم و عمل صالح و فضایل آنها همانند و برابر باشد بدین سبب که کمالات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بالاصاله است و کمالات بالتبع اما بالعکس درست نیست یعنی کسی که کمالاتش بالتبع است بر کسی که کمالاتش بالاصاله است حجیت ندارد.
562- الحديث الثانی و هو الواحد و التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع) قَدْ كُنَّا نَسْأَلُكَ قَبْلَ أَنْ یَهَبَ اللَّهُ لَكَ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) فَكُنْتَ تَقُولُ یَهَبُ اللَّهُ لِی غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَ اللَّهُ لَكَ فَقَرَّ عُیُونُنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ یَوْمَكَ فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ؟ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى أَبِیجَعْفَرٍ(ع) وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ! قَالَ: وَ مَا یَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ شَیْ ءٌ قَدْ قَامَ عِیسَى(ع) بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْن ثَلَاثِ سِنِینَ
ترجمه: صفوان بن یحیى گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض كردم: پیش از آن كه خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، از شما (درباره جانشینت) مىپرسیدم، مىفرمودید: خدا به من پسرى عطا مىكند. اكنون خدا او را به شما عطا كرد و چشم ما روشن گشت خدا آن روز را نیاورد اگر پیش آمدى كند به سوى كه برویم؟ حضرت با دست اشاره به ابوجعفر علیهالسلام كرد كه در برابرش ایستاده بود، من عرض كردم: قربانت این پسر سه ساله است!! فرمود: هیچ زیانى به امامت او ندارد، همانا عیسى بن مریم علیهالسلام قیام بهحجت كرد،: زمانی كه كمتر از سه سال داشت (به حدیث 833 رجوع شود).
شرح
چنانکه پیشتر گفته شد، آنچه در امامت و حجیت معصوم شرط است استناد به خدای متعال است و نشان این استناد، نص و عصمت و اعجاز یا کرامت است که هر دو نشاندهنده اطلاق امامت و حجیت از جانب خدای متعال اس مگر آنها در نص و عصمت تصریح به تقیید آن شده باشد. بر این اساس کسی که با نص و عصمت به مرتبه حجیت و امامت مطلق نصب شده است، واجب الاتباع است اعم از اینکه به حسب ظاهر حیاتش در جهان طبیعت طولانی بوده باشد یا کودک و خردسال باشد. موجودات بدون استناد به خدای متعال عین فقر و ضعف و هلاکتند و با استناد به خدای متعال عین غنا و فدرت و وجودند مهم این است که اولا چه اندازه از این استناد عیان و آشکار شده باشد و دلایل بر این استناد چه اندازه ظهور داشته و از تردید و ابهام دور باشد.
شرط در حجیت عام و غیر معصوم هم علم و فضیلت و عمل صالح است خواه استناد منصوص به خدای متعال داشته باشد و خواه نداشته باشد. تفاوت این دو نوع از حجیت در این است که حجیت عام اولا بهوسیله عقل قابل درک است و ثانیا نقدپذیر است بنابراین حجیت آن برای همه یا بیشتر مردم قابل فهم است ولی حجیت خاص که معیار صدق هر گزاره صادقی است نه حقیقت آن با عقل قابل درک است و نه مصداق آن بهویژه آنکه به دلیل اینکه معیار صدق گزارههاست نقدپذیر هم نیست. براین اساس حجیت خاص که همان حجیت مطلق است باید بهوسیله نص و عصمت و اعجاز و کرامت تبیین شود.
563- الحديث الثالث و هو الثانی و التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ الثَّانِی(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ فِی حَدَاثَةِ سِنِّكَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ أَنْ یَسْتَخْلِفَ سُلَیْمَانَ وَ هُوَ صَبِیٌّ یَرْعَى الْغَنَمَ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ عُبَّادُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ(ع) أَنْ خُذْ عَصَا الْمُتَكَلِّمِینَ وَ عَصَا سُلَیْمَانَ وَ اجْعَلْهَا فِی بَیْتٍ وَ اخْتِمْ عَلَیْهَا بِخَوَاتِیمِ الْقَوْمِ فَإِذَا كَانَ مِنَ الْغَدِ فَمَنْ كَانَتْ عَصَاهُ قَدْ أَوْرَقَتْ وَ أَثْمَرَتْ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ فَأَخْبَرَهُمْ دَاوُدُ فَقَالُوا قَدْ رَضِینَا وَ سَلَّمْنَا
ترجمه: مردى گوید: به امام محمد تقى علیهالسلام عرض كردم: مردم درباره خردسالى شما سخن مىگویند: (نق مىزنند) فرمود: همانا خدای تعالى به داود وحى كرد كه سلیمان را جانشین كند و او كودكى بود كه گوسفند مىچرانید، عابدان و دانشمندان بنى اسرائیل او را نپذیرفتند، خدا به داود علیهالسلام وحى كرد كه عصاهاى معترضین و عصاى سلیمان را بگیر و در خانهاى بگذار و با خاتمهاى مردم مهرش كن فردا عصاى هر كس (مانند درخت سبزى) برگدار و میوهدار شد، او جانشین است. داود علیهالسلام این خبر را به آنها گفت (و چون فردا عصاى سلیمان را سبز دیدند) گفتند: راضى شدیم و پذیرفتیم.
شرح
این حدیث شریف نمونهای از اثبات حجیت مطلق بهوسیله نص و اعجاز است. اگرچه هر کدام از مستندات سهگانه (نص، عصمت و اعجاز) بسنده است ولی با توجه به شرایط روحی و ایمانی و سلامت باطن انسانها ممکن است برخی یا همه آنها برای اثبات حجیت کسی لازم باشد. به تعبیر دیگر اندازه صحت و سلامت فطری انسانهاست که نوع دلایل اثبات حجیت را میطلبد و هر کسی به فطرت اصلی خود نزدیکتر باشد برای پذیرش حجیت کسی به دلایل کمتری نیاز دارد و هر چه فاصله او از فطرت بیشتر باشد، نیازمندی او به دلایل بیشتر عیانتر است.
در این حدیث شریف دو دلیل بر حجیت حضرت سلیمان آورده شده است: 1- نص پیامبر قبلی که حضرت داود علیهالسلام است و 2- معجزه. حق و ادب مقتضی آن بوده و هست که نص حضرت داود علیهالسلام پذیرفته میشد و مردم به کم بودن عمر حضرت سلیمان علیهالسلام اعتراض نمیکردند تا نیاز به ارائه معجزه باشد.
564- الحديث الرابع و هو الثالث و التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ أَبِیبَصِیرٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ ابوبَصِیرٍ: دَخَلْتُ إِلَیْهِ وَ مَعِی غُلَامٌ یَقُودُنِی خُمَاسِیٌّ لَمْ یَبْلُغْ فَقَالَ لِی: كَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَیْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ؟ أَوْ قَالَ: سَیَلِی عَلَیْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ.
ترجمه: ابوبصیر گفت: خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و كودك پنجساله نابالغى عصاكش من بود: حضرت به من فرمود: حال شما چگونه باشد زمانى كه حجت بر شما همسال، این كودك باشد؟ (یا فرمود: همسال این كودك بر شما ولایت داشته باشد) (مقصود امام جواد علیهالسلام است كه در ابتداى امامتش به قول مشهور 8 سال و چند ماه داشت.
565- الحديث الخامس و هو الرابع و التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ یَعْنِی أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ شَیْ ءٍ مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ فَقُلْتُ: یَكُونُ الْإِمَامُ ابْنَ أَقَلَّ مِنْ سَبْعِ سِنِینَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِ سِنِینَ. فَقَالَ سَهْلٌ: فَحَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مَهْزِیَارَ بِهَذَا فِی سَنَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ مِائَتَیْنِ
ترجمه: محمد بن اسماعیل بن بزیع گوید: از حضرت ابوجعفر علیهالسلام درباره امر امامت پرسیدم و گفتم: ممكن است امام از هفت سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: آرى كمتر از پنج سال هم مىشود (اشاره به امام دوازدهم علیهالسلام دارد) سهل گوید على بن مهزیار این حدیث را در سال 221 به من گفت. (یعنی یک سال پس از شهادت امام جواد علیهالسلام)
566- الحديث السادس و هو الخامس و التسعون و ثمانیة مائة
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: كُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ أَبِیالْحَسَنِ(ع) بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: یَا سَیِّدِی إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: إِلَى أَبِیجَعْفَرٍ ابْنِی فَكَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِیجَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ: ابوالْحَسَنِ(ع) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ(ع) رَسُولًا نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِی أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیهِ أَبُوجَعْفَرٍ.
ترجمه: پدر خیرانى گوید: در خراسان برابر حضرت رضا علیهالسلام ایستاده بودم كه مردى به او عرض كرد اگر پیش آمدى كند، به سوى كه رویم؟ فرمود به سوى پسرم ابوجعفر. مثل اینكه بهنظر گوینده سن ابوجعفر علیهالسلام كوچك آمد. امام رضا علیهالسلام فرمود: خداى تبارك و تعالى عیسى بن مریم علیهالسلام را به نبوت و رسالت و شریعت تازه مبعوث ساخت در سنى كوچكتر از سن ابوجعفر.
شرح
در اینکه حضرت عیسی علیهالسلام در کودکی بلکه چند روز پس از تولد به مقام و مرتبه نبوت مفتخر شده است تردیدی در آن نیست چنان که از ظاهر آیات قرآن نیز قابل دریافت است. بر حسب برخی از روایات، آن حضرت از سهسالگی به رسالت نائل شد. اما در مورد شریعت آن حضرت باید گفت: آنچه اینک از انجیلهای صد و بیست و هفتگانه باقی مانده است، شریعتی مانند شریعت حضرت موسی علیهالسلام و شریعت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آن حضرت باقی نمانده است. اینکه آن حضرت شریعت داشته ولی از بین رفته باشد، یک احتمال است. احتمال دیگر و بسا قویتر این است که شریعت حضرت عیسی علیهالسلام عبارت است از احیاء شریعت حضرت موسی علیهالسلام که بسیار تحریف شده بود و با تفسیرهای نادرست عالمان دنیاطلب آلوده شده بود. هر دو احتمالشایسته تامل است و این حدیث شریف با هر دوسازگار است.
567- الحديث السابع و هو السادس و التسعون و ثمانیة مائة
عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) وَ قَدْ خَرَجَ عَلَیَّ فَأَخَذْتُ النَّظَرَ إِلَیْهِ وَ جَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَى رَأْسِهِ وَ رِجْلَیْهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ لِأَصْحَابِنَا بِمِصْرَ، فَبَیْنَا أَنَا كَذَلِكَ حَتَّى قَعَدَ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِی الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ بِهِ فِی النُّبُوَّةِ فَقَالَ: «وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا»، «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» فَقَدْ یَجُوزُ أَنْ یُؤْتَى الْحِكْمَةَ وَ هُوَ صَبِیٌّ وَ یَجُوزُ أَنْ یُؤْتَاهَا وَ هُوَ ابْنُ أَرْبَعِینَ سَنَةً.
ترجمه: على بن اسباط گوید: امام محمد تقى علیهالسلام را دیدم كه به سوی من مىآید، من نگاهم را به او تیز كردم (با دقت به او نگریستم) و به سر و پایش نگاه مىكردم تا اندازه قامتش را براى اصحاب اهل مصر خود (شیعیان) وصف كنم، در آن میان كه من ورانداز مىكردم، حضرت نشست و فرمود: اى على، خدا حجت درباره امامت را بمانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است «حكم نبوت را در كودكى به او دادیم»، «و چون به رشد رسید و به چهل سالگى رسید» پس رواست كه به شخصى در كودكى حكمت داده شود (چنانکه به یحیى داده شد) و رواست كه در چهل سالگى داده شود (چنانکه به یوسف داده شد).
شرح چنانکه گفته شد، سن و تجربه و اکتسابات در فراطبیعی شرط لازم نیست هرچند میتواند در انسانهای عادی تاثیر داشته باشد و مثلا کسی پس از سعی و تلاش وافر به برخی از حقایق و معارف فراطبیعی دستیابد مانند بسیاری از عارفان واصل و عالمان ربانی چنانکه برخی دیگر بدون دخالت اکتسابات و تلاشهای طبیعی به مراتبی از کمال علم و قدرت و عصمت دستمییابند که دیگران از هیچ راه اکتسابی و غیر اکتسابی نمیتوانند بدان دستیابند.
راههای کسب کمالات حقیقی به قسم اساسی تقسیم میشود: 1- راههای طبیعی 2- راههای فراطبیعی
راههای طبیعی نیز بر دو قسم است: 1- راههای متعارف مانند کسب علم از طریق آموزش و تمرین و تکرار خواندن و نوشتن و شنیدن 2- راههای غیرمتعارف مانند کسب علم از طریق تقوی و پرهیزگاری و مجاهده نفس. در راههای طبیعی کسب کمال، زمان و تلاش نقش مهمی دارند و هر که در این مسیر تلاش بیشتر کند و زمان بیشتری برای آن اختصاص دهد به نتایج بیشتری خواهد رسید اما راههای فراطبیعی کسب یا ظهور و نزول کمالات امتنانی و وهبی خدای متعال ارتباطی به زمان و تلاش ندارد بلکه مهمترین شرط ان استعداد دریافت کمالات موهوب یا اظهار آنهاست.
568- الحديث الثامن و هو السابع و التسعون و ثمانیة مائة
عَن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ لِأَبِیجَعْفَرٍ(ع): یَا سَیِّدِی إِنَّ النَّاسَ یُنْكِرُونَ عَلَیْكَ حَدَاثَةَ سِنِّكَ فَقَالَ: وَ مَا یُنْكِرُونَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (ص): قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی فَوَ اللَّهِ مَا تَبِعَهُ إِلَّا عَلِیٌّ(ع) وَ لَهُ تِسْعُ سِنِینَ وَ أَنَا ابْنُ تِسْعِ سِنِینَ.
ترجمه: على بن حسان به امام جواد علیهالسلام عرض كرد: آقاى من! مردم به خردسالى شما اعتراض دارند، فرمود: چه اعتراضى دارند، در صورتى كه خداى عزّوجلّ به پیامبرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است «بگو راه من این است، من از روى بصیرت به سوى خدا میخوانم، با آن كه از من پیروى كرد» بهخدا كسى جز على علیهالسلام از او پیروى نكرده و او نه سال داشت و من هم نه سالهام.
شرح: میان خاصه و عامه مورد اتفاق است كه اولین مردى كه به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایمان آورد و اسلام پذیرفت على بن ابیطالب علیهالسلام بود و خود آن حضرت هم همیشه بدان افتخار مىكرد و آن را دلیل افضلیت خود مىدانست و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم به فاطمه مىفرمود: تو خرسند نیستى كه شوهرت دادم به كسى كه در ایمان بر همه مقدم است و باز فرمود: اولین كسى كه از این امت بر سر حوض وارد شود، اولین كسى است كه اسلام آورده و آن على بن ابیطالب علیهالسلام است.
اما درباره سن آن حضرت در زمان پذیرفتن اسلام اختلاف است و میان هفت سال تا پانزده سال گفتهاند علامه مجلسى (ره) گوید: سازگارتر با تاریخ همان قول ده سال است كه از نظر عدم توجه به ماههاى میان سال با این روایت كه سن آن حضرت را هنگام اسلامش نه سال مىداند، موافق است. بهگفته برخی علاوه بر الطاف معنوى و توفیقات مخصوص سبحانى، على بن ابیطالب كه از چهار سالگى در خانه پیامبر و زیر دست پیامبر با عنایت و توجه خاص تربیت شده است، در ده سالگى به خوبى مىتواند، مانند مردى در كمال رشد و عقل فكر كند و بفهمد خداپرستى از بت پرستى بهتر است.
حق آن است که حضرت علی علیهالسلام استعداد و قابلیت فطری دارد که زمینهساز و محل نزول الطاف و عنایات امتنانی حق تعالی است چنانکه برخی از پیامبران اینگونه بودند و مثلا حضرت ابراهیم علیهالسلام با آنکه زیر نظر عموی بتپرست و پتسازش بود ولی در میان پیامبران پرچمدار توحید است. چنین نیست که هر که زیر نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم باشد و آن حضرت او را تربیت کند همانند حضرت علی یا حضرت فاطمه صلواتاللّهوسلامهعلیهما شود یا اگر کسی زیر نظر آن حضرت تربیت نشود به مرتبه عصمت و حجیت مطلق نرسد.