درباره ما
شب قدر (2)
[ختم علم فقط بهدست ولي معصوم امكانپذير است.]
در جلسه گذشته نكتهاي را در توضيح و تفسير قدر خدمتتان عرض كردم. در اين جلسه تعبير ديگري از آن را خدمتتان ميگويم. منتهي با يادآوري اين نكته كه آنچه را كه به عنوان شرح و تفسير اين دسته از معارف الهي ميگوييم، مانند ساير گفتههايمان احتمالها و گمانههايي است كه به لطف الهي به ذهنمان ميرسد. كسي نميتواند، يعني انسان خطاناپذير نميتواند مدعي باشد كه به صدق مطلق دست پيدا كرده است، بنابراين سخن خطاناپذير ميگويد. بنده هم كه در هيچجا و هيچ موضوعي چنين ادعايي ندارم كه سخن خطاناپذير ميگويم، ولي اينجا تصريح ميكنم به اينكه بالاخره اينها احتمالها يا شرحها و توضيحاتي است كه با عنايت الهي به ذهن ميرسد و خطور ميكند. اما اينكه ميزان درستياش و مطابقتش با واقع چه اندازه هست، مثل بقيه آراي بشري خواهد بود كه قابليت نقد و انتقاد را دارد. در نتيجه به عنوان نظر نهايي مطرح نميشود. چه اينكه هيچ بشر غير معصومي هيچ نكته علمي و نظري و حتي عملي را به عنوان نكته نهايي بيان نميكند و اگر هم بيان كند، اشتباه ميكند.
وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله) داراي مراتب مختلفي است كه برخي از مراتبش ميگويند «رب زدني علماًِ»، يعني سائل هستند، دعا ميكنند و مدعو يا آن مورد خطاب و سؤال و مسؤول، مرتبه ديگري از وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله) است. در نتيجه اگر كسي مطالعه و دقت كرد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم تقاضا ميكند بر علمش افزوده شود، آيا معنايش اين است كه علم پيامبر هنوز كامل نيست و بايد اضافه شود؟ نه، اينگونه نيست. مرتبهي وجود طبيعي يا نفساني پيامبر (صلي الله عليه و آله) تقاضاي علم بيشتري ميكند، ولي مرتبهي قلبي پيامبر (صلي الله عليه و آله) علم قرآني دارد. علم قرآني يعني مقام جمعي، يعني مجموعهي علوم اولين و آخرين به مرتبهي جمع. مرتبهي روح مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله)، مرتبهي علم ديگري دارد، مقام جمع الجمعي دارد، يعني اجمال در عين تفصيل و تفصيل در عين اجمال.
بنابراين توجه داشته باشيم، اگر در جايي ميخوانيم يا ديگران معنا و تفسير ميكنند، بايد مد نظر قرار دهيم كه همان پيامبري را كه خدا به او فرمود: «قل رب زدني علماً»، به عنوان يك اسوه و يك موجود طبيعي بودن كه همراه ديگران، ولي مقدم بر ديگران است؛ ولي همين پيامبر مراتب ديگري دارد كه اين سؤالها در مورد آنها صادق نيست. اگر باشد، آن است كه در برخي از گفتهها يا روايات آمده است كه حضرت ـ طبق نقل ـ ميفرمودند «رب زدني تحيراً»،[2] اينهم يكي از مراتب آن است. ولي باز اين هم به اين معنا نيست كه اين ازدياد و تقاضاي ازدياد مربوط به همهي مراتبشان باشد. هر مرتبهاي از وجود مباركشان حكمي و عوامل، نتايج، برآمدها، ملزومات و مانند آنهايي دارد كه در مرتبهي ديگر ممكن است نباشد يا اگر باشد، به نحو بطون و پوشيده و پنهان باشد.
حاصل اينكه آنچه را كه مطرح ميكنم، به عنوان مدعي حق مطلق يا صدق مطلق مطرح نميشود، بلكه چيزهايي است كه ميشود فهميد.
تعبير ديگري از قدر
براي اينكه قدر را توضيح دهم، يك مختصر و توضيح خيلي كوتاهي درباره ولايت عرض [مي]كنم تا معلوم شود كه جايگاه قدر و معناي قدر و اينكه همه اينها به امضاي ولي كامل ميرسد، سرنوشت انسانها در يك سال آينده به امضاي ولي كامل يا امام زمان ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ ميرسد، [چيست]. البته امام هر زماني؛ در زمان امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) به امضاي امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) ميرسد، در زمان امام جعفر صادق (صلوات الله و سلامه عليه) به امضاي آن حضرت و همينطور امام زمان هر عصري ميرسد كه اگر در پايان هم فرصت شد، اضافه ميكنم كه قبل از اينكه خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) ظهور پيدا كنند يا قبل از اينكه در اين عالم طبيعت متولد بشوند، آنجا شب قدر چگونه بود. آيا امم ديگر هم شب قدر داشتند يا نداشتند؟ و اگر داشتند، طبق اين تعبير به امضاي كدام يك از اولياي خدا ميرسيد؟
ولايت
ميدانيم كه خداوند برخي از اسماء دارد كه كلي است، برخي از اسماء جزئي است، برخي از اسماء اسماء لطفيه است، برخي از اسماء قهريه است. [كه به آنها نميپردازيم]. [اينك] دو اسم را بايد در نظر داشته باشيم كه اين دو اسم، دو روي يك سكه هستند. يكي اسم «احد»؛ ـ ممكن است بعضيها واحد را بگويند. [كه در اين باره] حالا خيلي بحثي نداريم. مهم اين است كه مقصودمان حقيقت توحيد است. ـ كه بيانكنندهي حقيقت توحيد است. حقيقت توحيد عبارت است از حقيقت وجود، باطن وجود، آن باطن يا آن نقطه آخر و تاريك و پوشيده و پنهاني كه هيچگاه در عالم هستي ظهور پيدا نميكند.
يك اسم ديگر هم دارد كه اين عبارت است از همان اسم توحيد، ولي با اين تفاوت كه آن (احد) كاملاً و من جميع الجهات پوشيده و پنهان بود، [ولي] اين بالعكس است، من جميع الجهات آشكار و ظاهر است. آن يكي اسم «احد» است، اين يكي اسم «ولي». اگر عبادتي در عالم [انجام] ميشود، اگر ستايشي، حمدي، تسبيحي و هر كاري كه در عالم انجام ميشود، هم بهوسيله و هم به امر و هم به خاطر اسم ولي انجام ميشود. اين است كه «الولي»، «الحميد» است.
[به] برخي از تعبيرها در روايات مربوط به قيامت و برخي از آيات قرآن فقط اشاره كنم:
«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».[3] وجود مبارك پيامبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ در قيامت در مقام محمود قرار ميگيرد. مقام محمود در قيامت عبارت است از ظهور حقيقت احديت يا ـ اگر اصطلاح احديت و واحديت را خيلي كار نداشته باشيم، كه ممكن است كه پيچيدگيهايي داشته باشد ـ ظهور حقيقت توحيد در عالم آخرت در حدي كه در عالم امكان امكانپذير و شدني است.
مقام محمود غير از مقام حميد و مقام حامد است. يك مرتبهاي است كه در عين حال كه حمد ميكند، محمود واقع ميشود يعني حمدش به خودش تعلق ميگيرد. حال حداقل مثلاً اگر خدا فرمود كه «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي»،[4] يكي از معاني دقيق اين آيه كريمه اين است كه خدا كه صلوات ميفرستد، نه بر كسي كه فروتر و مادون خودش است كه امكانپذير نيست. بلكه بر كسي صلوات ميفرستد كه مادون نيست. حال اگر بگوييم كه اين ظل خودش است، سايه خودش است، وجه خودش است، اسم تام و كامل خودش است، بالاخره اين صلوات خدا بر خودش است. چنانكه اگر جايي خداوند كسي را حمد ميكند، خودش را حمد ميكند. چنانكه اگر جايي كسي را تسبيح و تقديس كرد، خودش را تسبيح و تقديس كرده است. همهي عالم هستي خدا را تسبيح ميكنند، خود خدا هم خودش را تسبيح ميكند. تنها اينگونه نيست كه «يسبح لله ما في السموات و ما في الارض»،[5] «سبح لله»؛[6] همهي عالم هستي بدون شك و ترديد خدا را تسبيح ميكنند. ولي خود خدا چه؟ خود خدا هم خودش را تسبيح ميكند. همهي عالم او را حمد ميكنند. خود خدا چهكار ميكند؟ خود خدا هم خودش را حمد ميكند.
به تعبير دقيقتر، علت اينكه عالم هستي تسبيح ميكند، اين تسبيح وجهي از تسبيح خدا براي خودش است. اگر عالم هستي خدا را حمد ميكنند، حمد عالم هستي، وجهي، نشاني، آيهاي و اشارتي از حمد الهي براي ذات خودش است.
محمود حقيقي خداست كه غيب مطلق است و هيچگونه نشاني، علامتي، ظهوري، دليل و مانند آن نميتوان از او آشكار كرد، بيان كرد و به زبان آورد يا حتي تصور و تخيل كرد، ولي اگر كسي توانست در حد گنجايش عالم هستي مقام محموديت خدا را آشكار كند، به اين صاحب مقام محمود ميگويند كه رسول خدا ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ است. وقتي كه مقام محموديت كه همان توحيد حقيقي است، ظهور پيدا كند، ميشود وجود مبارك پيامبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ. روايات در ذيل همين آيه كريمه مكرر و مكرر هست كه ميتوانيد ملاحظه بفرماييد.
پس [در] مقام محمود معلوم شد كه آن كس كه ستايش ميشود، وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله) است. وقتي كه ستايش شونده و محمود او بود، حتماً حامد هم بايد داشته باشد. حامد كيست؟ يك بار ديگر اشاره كنم كه وقتي حمد به ذات الهي تعلق ميگيرد، ظهورش در وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله) است، چنانكه گفتيم اين حمد بهوسيله خدا هم انجام ميشود، اين ظهورش در كجاست؟ در روايات مربوط به قيامت گفتهاند «رايت حمد»، يعني كسي كه پرچم حمد و ستايش در دست اوست. آن مقامي كه همهي حمدها به آن تعلق ميگيرد، وقتي ظهور پيدا ميكند، ميشود وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله)، آن مقامي كه خود حمدكننده است، حامد است، اگر ظهور پيدا كند، ميشود وجود مبارك امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه)، چنانكه رايت حمد و پرچم حمد و لواي حمد در قيامت در دست امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) است.
پس اگر مقام محموديت و مقام حامديت ظهور پيدا كند، اولاً در دنيا ظهوري را كه ديگران و انسانها معمول و متعارف بلكه اهل فهم، اهل سلوك و اهل معرفت بفهمند، امكانپذير نيست. اينجا اگر ظهور پيدا ميكند، مربوط به خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) و كساني [است] كه در مقام اظهار ارادت و محبت نسبت به خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) اخلاص ورزيدهاند، بيطمع و بيتوقع و بينظر به دنيا و آخرت بلكه بر اساس معرفت ويژه و تام و تمام به كمال و جمالشان، خود بخود و بياختيار آنها را ستايش ميكنند؛ كساني كه ميخواهند هم دنيايشان دنياي آنها باشد، هم آخرتشان آخرت آنها باشد. كساني كه صادقانه ميخواهند كه هم زندگي و حياتشان حيات آنها باشد، هم مرگ و مماتشان ممات آنها باشد، اينها صادقان در اظهار محبت هستند.
پس در دنيا براي همگان چنين چيزي رخ نميدهد. يعني در دنيا نه مقام محمود براي همگان آشكار است، نه مقام حامد يا رايت و لواي حمد. هيچكدام آشكار نيست. براي آن دو گروه آشكار است. ولي در قيامت براي همگان آشكار ميشود. اولاً معنايش اين است كه گستردگي و انبساط عالم آخرت بسيار زياد است، بهگونهاي كه حقيقت توحيد ميتواند ظهور پيدا كند، اگرچه در قالب محمود و حامد بودن و ثانياً انسانها كه در قيامت حضور پيدا ميكنند، مراتب بسيار زيادي را طي كردهاند، به كمالات بسيار زيادي دست پيدا كردهاند كه ميتوانند آنجا چيزي را بيابند و بفهمند كه در دنيا كمترين خلق خدا توانايي دست پيدا كردن و فهميدن آن را نداشتند.
وقتي كه اين مقام حامد كه توحيد و حقيقت توحيد است، در حدي كه عالم امكان ولو عالم قيامت، توانايي براي ظهور پيدا كرد، هم حامد ظهور پيدا كرده است (امير المؤمنين ـ عليه الصلاة و السلام)، هم محمود ظهور پيدا كرده است، (وجود مبارك پيامبر ـ صلوات الله و سلامه عليه). وقتي كه حامد ظهور پيدا كرد، محمود [هم] ظهور پيدا كرد، اين دو وجود مبارك در روايات مكرر و مكرر آمده كه ما در اينجا دو تا هستيم، يك نور واحد بوديم كه در جهان طبيعت كه عالم كثرت است، تعدد پيدا كرده است؛ يكي از يك خانه و ديگري از خانه ديگر و الا نور واحد هستيم، يگانه هستيم، نور بسيط هستيم. وقتي كه اينگونه شد، آن حامد و محمود كه در قيامت ظهور پيدا ميكنند كه حقيقت توحيد هستند، يك حقيقت خواهند بود. آنجاست كه حميد ظهور پيدا ميكند. اسم حميد در آنجا ظهور پيدا ميكند كه حقيقت توحيد كه مقام حامديت و مقام محموديت هست، كه وجود مبارك امير المؤمنين و وجود مبارك رسول خدا ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـ هست، در آنجا ظهور پيدا كرد، حميد ظهور پيدا كرده [است]. هر جا كه اسم حميد ظهور پيدا كرد، حكايت دارد ولايت تام الهي ظهور پيدا كرده است.
تقريباً مقدمهاي گفتيم و به نتيجهگيري نزديك شديم كه قدر يعني چه؟ پس حاصل اين بحث اين شد كه هرگاه باطن توحيد ظهور پيدا كند، كه ما مثال زديم كه در قيامت ظهور پيدا ميكند، يا به شكل حامد كه لواء حمد در دست آن است، يا به شكل محمود كه مقام محمود هست، اسم حميد ظهور پيدا كرده [است]. اسم حميد از ويژگيهاي اسم ولي است، يعني تا اسم ولي ظهور پيدا نكند، اسم حميد ظهور پيدا نميكند، نتيجه اين ميشود كه حداقل در قيامت اسم ولي ظهور همهجانبه پيدا ميكند؛ و الا ظهوري كه مثلاً اين جهان را تدبير كند، در حدي كه ولايتهاي دنيوي را ميبينيم، اينجا هست. در حد ولايتهاي برزخي هم در جاي خودش هست. آن حدي كه ولايت غير تام را ميتوان مشاهده كرد، در مراتب مختلف عالم ظهور پيدا كرده [است].
[نكته ديگر اينكه] اسم ولي كه ظهور پيدا كند، يعني ولايت عام و تام الهي كه حقيقت توحيد در اين شكل آشكار ميشود، يا ظاهر توحيد است، در هر جايي كه ظهور پيدا كرد، مجموعه عالمي كه اين اسم در آن تحقق پيدا كرده، همه مانند اندام ولي خدا ميشود. بلكه دقيقتر، يعني همچنانكه نفس انسان بر بدن اين فرد ولايت دارد، ولايت تكويني هم دارد، يعني اراده به سخن گفتن كند، [به] صحبت كردن شروع ميكند؛ اراده به حرف زدن، شروع ميكند. اراده به دست تكان دادن، ... يعني بين اراده و مريد و مراد فاصله و واسطه نيست. يك امري در نفس يا روح اتفاق ميافتد كه بلافاصله بدون اينكه فاصله زماني قابل تصور باشد، اراده ميكنم اين دو انگشت جدا شود، همزمان با اراده اينها از همديگر جدا ميشوند، به اين ميگويند ولايت تكويني. هرگاه اسم حميد يا به تعبير دقيقتر، اسم ولي ظهور پيدا كند، مجموعه آن عالم كه اندام ولي كامل بوده است، اندام بودن آن آشكار ميشود. بنابراين اين ولايت تكويني عام و تام [است كه] از ذره تا دره، از ريزترين و جزئيترين موجوداتي كه در اين عالم هستي هست، تا عاليترين درجات عالم هستي، همه همانند اندام ولي خدا، بلكه دقيقتر و عميقتر در تصرف اوست.
بنابراين همچنانكه خداوند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»،[8] هرگاه خدا اراده كند، هرچه اراده كند، ميشود؛ هرگاه ولي خدا چيزي را اراده كرد، همان ميشود [كه] اگر خدا اراده ميكرد، ميشد. امر خدا اينگونه است كه اگر اراده كند، ميشود، بدون فاصله بين مريد و مراد، بين اراده و مراد. هيچ فاصلهاي بين اين سهتا نيست. هرگاه ولايت تام الهي كه در ظاهر بهصورت ولي خدا كه وجود مبارك امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) يا وجود مبارك هر يك از خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) هست، ظهور پيدا كند، مجموعه عالم هستي در تحت تصرف تكويني آنها است؛ هرچه را كه اراده كنند، ميشود.
در جاي ديگر اشاره كردم كه فكر نكنيم كه اينها خيلي زياد است و داريم خيلي زيادهروي ميكنيم و غلو ميگوييم. اينكه در مورد انسانهايي كه به مقام ولايت كليه دست پيدا نكردهاند، هم اينگونه است كه «عبدي اطعني حتي اجعلك مَثَلي اقول للشئ كن فيكون تقول للشئ كن فيكون»؛[9] بنده من! در اطاعت من محض باش، تام و تمام باش، فكرت، ذهنت، حواست، عملت، گفتارت، هيچ وجهي از وجوهت متوجه غير من نباشد، تا تو را مثل خودم بسازم. يعني من وليم، تو را از ولايت خود برخوردار ميكنم. نشان ولايت من چيست؟ ولايت من اين است كه «اقول للشئ كن فيكون»، به هرچه بگويم بشو، ميشود؛ به هرچه بگويم باش، ميشود؛ تو هم اگر مطيع و فرمانبر كامل براي من باشي، همه وجودت را، مراتب مختلف وجودت را به من اختصاص بدهي، نگويي جز رضاي من، نخوري جز رضاي من، نپوشي جز رضاي من، نروي جز رضاي من، ننشيني جز رضاي من، نخوابي جز رضاي من، اگر همه اينها محور كارهايت رضايت من بود، اين ميشود كه «تقول للشئ كن فيكون»؛ تو هرچه بگويي، انجام ميشود.
پس به اينجا رسيديم كه اسم ولي الهي كه ظهور پيدا كند، همه عالم آن حقيقتشان كه در تحت تصرف آن اسم [است] آشكار ميشود. همه ميبينند كه اين سخن وصل به كجاست، اين حركت وصل به كجاست. اين در قيامت يك بار رخ ميدهد. اينكه ميگويم «يك بار»، آنجا همهاش يك بار بيش نيست. اين در آنجا رخ ميدهد. منتهي يك بار آن پيوسته است.
ـ دقت كنيد ـ حال آنچه كه در عالم آخرت بهصورت مقام محمود و لواء حمد كه مقام حميديت خداست، يعني الحامد المحمود است، اگر در دنيا آشكار شود، قيامتي در جهان طبيعت آشكار شود. به اين ميگويند شب قدر.
[معناي درك شب قدر]
[در] شب قدر اسم حميد خداوند كه نشاندهنده ظهور اسم ولي است، آشكار ميشود. يعني چه؟ اينكه در روايات متعدد است كه اگر بندهاي چنين و چنان كند، شب قدر را درك ميكند، درك شب قدر، يك معناي عرفي، معمولي و متعارف آن اين است كه يعني ما بالاخره پيدا ميكنيم شب قدر كدام است، همان را محكم ميچسبيم، تا صبح را عبادت ميكنيم، ذكر ميگوييم، مناجات ميكنيم. اين يك معناي آن است. اين مقصود نيست. درك شب قدر ـ دو مرحلهاش را خدمتتان عرض كنم ـ يكي اين است كه اين انساني كه شب قدر را درك كرده است، آن رخدادي كه در قيامت رخ ميدهد و در آن (شب قدر) عصاره، خلاصه و مقام اجمال آن در اين جهان طبيعت رخ ميدهد، يعني مقام حميديت يا الحامد المحمود يا ولايت تام الهي در وجود مبارك امام (صلوات الله و سلامه عليه) زمان ظهور پيدا ميكند را ميتواند مشاهده كند. اين يك معناي آن است.
يك معناي ديگر و دقيقتر آن اين است كه: علاوه بر اينكه آنجا را مشاهده ميكند، خود را نيز بخشي از اين مقام ولايت ولي كامل مييابد. اينها را ديگر نميدانيم كه در چه وضعيت و حالي هستند، چه كار ميكنند كه به اينجا ميرسند. اينها يك حساب ويژهاي دارند. يكي اين است كه ما ميبينيم كه اين درخت شكوفه كرد. زمستان را تصور بفرماييد، در زمستان ما به اين درخت نگاه كرديم، نه برگ داشت، نه گل داشت، نه غنچه داشت، هيچ كدام از اينها را نداشت. كساني هستند كه فقط زمستان عالم را ميبينند. اينها كساني هستند كه از رحمت الهي مأيوس هستند. اما يك جمعي هستند كه زمستان را پشت سر ميگذارند، سختيها، مجاهده، هجرت و كشته شدن و مرگ در راه خدا را پشت سر ميگذارند، ـ مرگ اختياري را ـ به اينجا ميرسند كه اين درختها را در حالي كه همه وجودشان، از هر شاخهاي شكوفههاي متعدد برآمده است، يعني لطافت اين درختي را كه در زمستان نشان داده نميشد، اين لطافت، زيبايي و جمال و كمال را مشاهده ميكنند، اين يك مرتبه است كه مرتبه اول است كه در مورد شب قدر خدمتتان عرض كردم. يكي ديگر در عين حال كه ميبيند كه اين درخت شكوفه كرده، در تك تك اين شكوفهها كه نگاه ميكند، وجود خودش را مييابد. تك تك اين شكوفهها عبارت است از تمثل و ظهور وجود آن كسي كه مشاهده ميكند. اين دومي ويژه است؛ ويژه ويژگان است، البته اين اختصاص به خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) ندارد، آن گروهي كه در اظهار محبت اخلاص ورزيدند، آنها هم به اين دست پيدا ميكنند.
پس اگر در جاي ديگري به اشارتي خدمتتان عرض كردم كه كساني ميتوانند شب قدر را درك كنند كه توانايي ادراك روز قيامت را داشته باشند، كساني ميتوانند روز قيامت را در همين دنيا مشاهده كنند كه شب قدر را ديده باشند. شب قدر خلاصه و عصارهاي است از روز قيامت؛ اينجا شب است و آنجا روز. اگر اين يكي قدر و آن يكي قيامت است، تفاوت اساسي بهگونهاي كه هيچگونه وجه اشتراك و شباهت نداشته باشند، نيست. تفاوتشان فقط به مقام اجمال و تفصيل است.
پس در واقع شب قدر عبارت است از قيام قيامت براي ولي كامل. در قيام قيامت، ولي كامل چه ميكند؟ همين كارها را در شب قدر انجام ميدهد. در همين شب عرفي. منتهي شبي است كه ممكن است ما توانايي داشته باشيم كه اين شب را شب بيست و سوم ببينيم، در حالي كه يك گوشه عالم روز بيست و سوم است. يك گروه ديگري بتوانند در شب بيست و دوم ببينند كه در يك جاي ديگر عالم حكم ديگري دارد. ممكن است ما نوزدهم ببينيم، يكي ديگر بيست و يكم، يكي ديگر بيست و سوم. در جهان طبيعت حداقل در اين عالمي كه مخاطب آن انسان است و خطاب قرآني به او شده، بيشتر از اين نيست. دو شب را اگر معرفي ميكردند، كفايت بود. يكي از اين دو شب كافي بود. حال كه چهار شب گذاشتهاند كه ديگر هي دم به ساعت سؤال نكنيم كه وقتي اينجا شب است، در جاي ديگري روز است. روز باشد، حتماً آنجا هم يك وقتي شب ميشود. فعلاً به همين معناي سطحي و عرفي شب قدر را معنا ميكنيم، نه يك معناي ديگري كه پيچيدهتر و دقيقتر از اين است.
پس بنابراين معناي دوم شب قدر عبارت شد از ظهور اسم ولي خدا يا ظهور ولايت تام و عام الهي در جهان طبيعت. طبعاً با توجه به اينكه ظهور هر يك از اسماي الهي متوقف بر قابليت است، هرگاه قابل در عالم طبيعت وجود داشته باشد، اگر اسم ولي در او ظهور پيدا كرد، شب قدر شده است. به اعتقاد ما مسلمانها اگر پيامبر وجود داشته باشد، پيامبر، اگر نبود به اعتقاد شيعيان هر يك از خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) شب قدر دارند. در زمان حضور آنها اسم ولي الهي يا ولايت تام الهي در وجود اين خاندان ظهور پيدا ميكند. وقتي كه ظهور پيدا كرد، ميشود شب قدر. اين هم يك معنا از شب قدر.
[معاني مختلف شب قدر و ادراك آن، وجوه يك حقيقت هستند]
معناي قبلي كه در جلسه قبل خدمتتان عرض كردم، درست است كه آن هم بالاخره يك وجه است، اين هم وجه ديگر؛ وجوه ديگر هم دارد كه اينها هيچ كدام همديگر را نفي نميكند. ميشود كه همه را از جهات مختلف نگاه كرد. اين وجوه مختلف را كه حكايت از يك حقيقت دارد، [اگر] به يك چشم نگاه كنيم، همهشان يكي خواهند بود. ولي در هر صورت، برخي از احتمالات و برخي از نظريات و تفسيرها قدري جنبه نظري صرف پيدا ميكند، ولي برخي جنبه عملي پيدا ميكند. ظهور اسم ولايت الهي جنبه عملي پيدا ميكند. معنايش اين است كه [اگر] صحبت ميشود كه ما ميخواهيم شب قدر را ادراك كنيم، [اين] يعني چه؟ يعني ما ميخواهيم دو تا چشم پيدا كنيم كه بتوانيم ظهور قيامت را در وجود مبارك امام زمان ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ مشاهده كنيم. اين يك معنا [است]؛ يك معناي ديگر اينكه ما چه كنيم كه توانايي داشته باشيم به هنگام مشاهده ظهور ولايت تام الهي در وجود مبارك امام زمان (صلوات الله و سلامه عليه)، خودمان را هم در حوزه ولايت ببينيم؛ خود را در وجود ولي خدا مشاهده كنيم. اين عملي است.
پس اگر ميبينيد كه در برخي از روايات براي ادراك شب قدر دستورات بسيار زياد و سختي را مطرح كردهاند كه اگر كسي بخواهد مراعات كند، در اين ماه مبارك رمضان تمام شب را ميگيرد؛ علاوه بر مقدمات ديگر و زمينههاي ديگري كه هست، تمام شبهاي ماه مبارك رمضان را پر ميكند، به گونهاي كه ساعتي از شبهاي ماه رمضان براي خوابيدن و چرت زدن باقي نميماند، اين براي اين است كه كار، كار مهمي است. البته اكثريت خلق خدا وقتي ابتدا اگر ارزان باشد، مفت و مجاني باشد، همه طالبند شب قدر را بيابند، ولي اگر زحمت داشته باشد، نميخواهند. اين ادراك شب قدر هم چيزي نيست كه ما مثلاً [اگر] خيلي خواسته بوديم، خوب گريه كرده بوديم، خوب مثلاً زحمت كشيده بوديم، خوب عبادت كرده بوديم، رسيده بوديم. اينگونه نميشود.
كسي كه ميخواهد در اين عالم قيامت را مشاهده كند، يعني بايد از عالم برزخ بگذرد. به تعبير دقيقتر، كسي ميتواند شب قدر به اين معنا را ادراك كند، ـ نه اينكه شب قدر تا صبح بيدار باشد ـ كه اهل عروج باشد. عروج و معراجش هم بهگونهاي باشد كه نه فقط از جهان طبيعت عبور كند، از جهان برزخ و مثال هم عبور كند. كسي كه بتواند در همين دنيا به عالم قيامت خودش وارد بشود. آنچنان كه در شأن انبيا و اوليا و مخصوصاً خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم) وارد شده است. اگر آنگونه بشود كه طبق نقل فرمودند «الآن قيامتي قائم»؛[10] قيامت من همين الآن برپاست، يعني آنچه كه ميخواهد در هزاران و ميليونها و ميلياردها سال ديگر براي شما رخ بدهد، براي من رخ داده است. كسي كه به اين مقام رسيده باشد، البته هم تماشاي اسم ولي امكانپذير است، هم اسم حميد امكان پذير است و هم هر اسم ديگري.
پرسش: اينكه اين سه شب را معين كردهاند به چه معناست؟
در برخي از روايات داريم ـ مضمون روايت اين است ـ كه خدا خواسته بندگانش يك كم بيشتر با او مناجات كنند كه اين مناجات كردن بيشتر، احتمال مشاهده قيامت يا مشاهده و ادراك شب قدر را بالا ميبرد. اينگونه خدمتتان عرض كنم كه ما با اين شرايطي كه داريم، اگر نه فقط شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و بيست و هفتم، نه چهار شب، بلكه اگر اين سي شب، هرشب را هم احيا بداريم، به ادراك شب قدر موفق نخواهيم شد. ولي اگر احتمالات را بررسي كنيم، بگوييم اگر ما يك شب تا صبح را بنشينيم، يك درصد احتمال هست؛ سي شب سي درصد ميشود. پس اگر بخواهيم احتمال را بالا ببريم، دو شب باشد، دو درصد ميشود، سه شب باشد، سه درصد، چهار شب باشد، چهار درصد. پس يكي اين است كه مضمون برخي روايات اين است كه خدا خواسته بندگانش اين احتمال ادراك شب قدر را بالاتر ببرند. يك احتمال ديگر هست كه اينجا خيلي نميتوانيم به آن بپردازيم، آن است كه احتمال اينكه اين ظهور قيامت به طور تام و كامل در وجود اجمالي ولي كامل در يكي از شبها در عالم طبيعت، مربوط به يكي از همين شبهاي عرفي باشد، خيلي زياد است.
بنابراين [با توجه به دو معنايي كه از شب قدر گفته شد، يكي] اينكه وجود ولي كامل داراي مراتب است، هرگاه اين مراتب يكي شد، اين يكي شدن، يعني در عالم طبيعت ظهور داشته باشد و [ديگر اينكه] اسم ولي خداوند در وجود ولي كامل ظهور پيدا ميكند، ولي ظهوري كه اين جهان طبيعت تاب تحملش را داشته باشد و الا در قيامت ظاهر ميشود و نه روز است و نه شب، هميشگي خواهد بود، آن كه در اين جهان طبيعت رخ ميدهد، بهگونهاي كه هركسي كه بتواند اين قدر را ملاحظه كند، ميتواند قيامت را مشاهده كند، حساب و كتاب و مقدرات و قضاي الهي را و همه آنچه كه شده است و ميشود، همه اينها را بخواهد مشاهده كند، اين مربوط به يكي از اين شبهايي است كه در عالم طبيعت رخ ميدهد. ما فعلاً شب را به همين معناي عرفي معنا ميكنيم و شدني هم هست.
پروردگارا! به مقربان درگاهت قسمت ميدهيم جان و دل و روح و هستي ما را خزائن معارف الهي و اسرار خاندان پیامبرت قرار بده.
پروردگارا! به لطف و عنايت خاندان پیامبرت ما را همنشين آنها قرار بده.
مال و جان و فكر و انديشه و ذهن ما را چراگاه شيطان قرار نده.
گذشتگان و ذوي الحقوق و والدينمان را با خاندان پیامبر همنشين بفرما.
پينوشتها:
[1] سوره طه، آيه 114.
[2] شرح فصوص (ابن تركه)، جلد1، ص308.
[3] سوره اسراء، آيه 79.
[4] سوره احزاب، آيه 56.
[5] سوره جمعه، آيه 1؛ سوره تغابن، آيه 1.
[6] سورههاي حديد، حشر و صف، آيه 1.
[8] سوره يس، آيه 82.
[9] أطيب البيان في تفسير القرآن، ج8، ص 415.
[10] مشارق الدراري، ص 40.