تعاریف هشتگانه دین(3)
اين دسته از تعريفها، تركيبي از اقسام تعريفهاي گذشته است. مثلاً تعريف دين به ايمان همراه با محبت يا معرفت توأم با محبت كه ميان مسيحيان ميتوان يافت، يا تعريف به عاطفه و عمل، چنانكه برخي [2] اينگونه تعريف كردهاند و گفتهاند: دين نظامي است آميخته از عمل و عاطفه.
اينگونه تعاريف از جهتي نسبت به تعاريف پيشين بهتر است، چون به تعداد بيشتري از ابعاد و ساحتهاي دين نظر دارد، ولي نه همه ابعاد دين را لحاظ كرده است و نه كيفيت آميزش عمل و عاطفه را تبيين كرده است. نمونههايي از اين نوع تعريف از اين قرار است:
به نظر برخي، ارزش،[3] جنس و ذاتي دين است و ويژگيهايي كه دين را از ديگر اَشكال ارزش جدا ميسازد، شور و هيجان [4] و جامعيت و گستره [5] است.
دين شورانگيزترين و گستردهترين روش ارزيابي است كه انسان آن را تجربه كرده است. دين آن راه ارزيابي است كه به گستردهترين و شورانگيزترين صورت تجربه شده است.
تعاریف هشتگانه دین(2)
در ادامه انواع تعاریف هشتگانه از دین در این بخش به دو نوع دیگر از تعاریف دین خواهیم پرداخت.
2ـ تعريف ارادهگرايانه[1] يا عاطفهگرايانه[2]
بهطور كلي اين دسته تعاريف، دين را به نوعي احساس منحصر كردهاند؛ خواه احساس وابستگي باشد و خواه احساس به ترك اين وابستگي؛ خواه احساس ترسآلود از خدا و يا احساس محبتآميز به او. از اين ديدگاه، دين يعني احساس محبت يا ترس از خدا، دلبستگي يا وابستگي به او، احساس فقر و تهي بودن خود، نگراني از آينده و مانند آن.
با توجه به ابعاد چندگانه دين كه گفته شد، اين نوع تعريفها تنها به بُعد عاطفي دين ميپردازد و بنابراين دستكم اشكال نخست دسته اول از تعريفها را به همراه دارد، يعني ناديده گرفتن جوانب مختلف دين و منحصر ساختن آن به يك بُعد است. از اين گذشته، اگر همان يك بُعد را نيز منحصر به وابستگي به موجودي ديگر بدانند، اشكال دوم نيز بر آن وارد است؛ زيرا بر فرض كه دين، وابستگي باشد و در واقع دين با عواطف و احساسات برابر باشد، عواطف به احساس وابستگي منحصر نميگردد، بلكه احساس تهي بودن، احساس محبت، ترس، اميد، نوميدي و مانند آن نيز بخشي از عواطف است كه در اديان مختلف ميتوان نشاني از آنها را يافت.
تعاريف هشتگانه دين(1)
1ـ تعريف عقلگرايانه[1] يا معرفتگرايانه [2]
اينگونه تعريفها، دين را نوعي معرفت يا دستگاهي معرفتي ميدانند؛ خواه متعلَق اين معرفت، امري اين جهاني باشد يا آن جهاني؛ هدفمندي جهان باشد يا حدناپذيري آن و يا غير از اينها. در هر صورت، دين در اين تعاريف، نوعي معرفت يا نظامي معرفتي است.
اين نوع تعريفها كه بر معرفتي بودن دين تمركز كردهاند، ممكن است به اين دليل باشد كه دين را تك بُعدي ميدانند و تنها ساحَت آن را همان بُعد معرفتي ميدانند و يا به اين دليل كه ديگر ابعاد دين، اهميت بُعد معرفتي آن را ندارند. هر كدام از اين دو كه باشد، خود زمينه بروز نقص و نارسايي در تعريف را فراهم ميسازد؛ زيرا هيچيك از دو احتمال ياد شده، مدلّل نيست.
تعاریف دیگری از دین
تقسيم بندی ديگر تعریف دین از اين قرار است:
1ـ تعريف مجازي
2ـ تعريف تبليغگرا
3ـ تعريف حقيقي يا ماهوي يا بنيادي
1ـ تعريف مجازي [1]
اين تعريف به ماهيت دين نظر ندارد، بلكه به معاني مجازي يا موارد استعمال مجازي دين توجه دارد. واژه دين نيز مانند هر واژه ديگري كه معاني حقيقي و مجازي دارد، داراي چنين معاني هست. شايد بهخاطر دشواري ارايه معني و تعريف حقيقي آن و شايد با توجه به آنچه درباره مطلق تعريف و ناممكن بودن آن گفته شد، چنين تعريفي را ناممكن و يا بسي دشوار دانستهاند؛ از اينرو به معاني مجازي آن بلكه به معاني متعارف آن بسنده ميكنند و يا از آن هم دست برداشته و موارد استعمال مجازي آن را بهعنوان تعريف دين ارايه ميكنند.
بهعنوان نمونه، «بوزانكه»[2] ميگويد: دين چيزي است كه انسان از آن دست بر نميدارد و حاضر است بهخاطر آن جان سپارد. از آنجا كه بر حسب تعريف حقيقي دين، (اگر چنين تعريفي ممكن باشد) دين از اهميت ويژهاي برخوردار است كه به همه جنبههاي زندگي فردي و اجتماعي انسان معني ميدهد، بهگونهاي كه قطع نظر از آن، زندگي انسان فاقد معني انساني خواهد بود، اگرچه زندگي حيواني و گياهي داشته باشد، پس دين از اهميت ويژه و بيبديلي برخوردار است.