تعابیر مربوط به حقیقت انسان
تعابیر مختلف انسان در مراتب مختلف وجودی وی ( جدای از تعیّن نخست) در سخنان عرفا عبارت است از: کتاب الله، کتاب صغیر، کتاب کبیر، امّ الکتاب، کتاب مبین، کتاب محو و اثبات، کتاب مسطور، کلمه تامّ ، عالم صغیر، عالم کبیر، آینیه حق، عین الله، عین الحیاة، خلیفة الله؛ به طوری که هریک معرّف جنبه ای از جوانب متعّدد وجود انسان است.
« کلمه »
کلمه عبارت است از یکایک ماهیّات و اعیان و حقایق و موجودات خارجی و به طور کلّی هر امر متعّینی، کلمه نام دارد. عرفا موجودات معقول و علمی همانند ماهیّات وحقایق را کلمات معنوی و موجودات خارجی را کلمات وجودی و موجودات مجرّد را کلمات تام می خوانند. مقصود از آیه کریمه « ولوانّما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله انّ الله عزیز حکیم» (لقمان،27) به معنی گفته شده در باره کلمه، اشاره دارد. یعنی، کلمات آفاقی نه قرآنی؛ زیرا چنانچه گفته شد، اگرمقصود کلمات قرآنی باشد، پایان نپذیرفتن آن این گونه نیست، زیرا کلمات قرآنی به حسب صورت به یک دوات مرکّب پایان می پذیرد، چه رسد به یک دریا و بیش از آن. چنان که کریمه «تمّت کلمه ربّک صدقاً و عدلاً لامبدّل لکلماته و هو السمیع العلیم» (انعام،115) نیز به همین معنی اشاره دارد. از این گذشته، اگر کلمه و آیه و حروف بر موجودات خارجی اطلاق نمی شد، حق تعالی از انسان به کلمه و آیه و حروف تعبیر نمی کرد و حال آنکه چنین کرده است. به عنوان نمونه حضرت حبیبش را به عنوان «طه»، «یس» و مانند آن نامیده است. (ر.ک تفسیر المحیط،1 ،3 -212 ). چنان که ثفیان ثوری از امام صادق – صلوات الله و سلامه علیه- پرسید: «معنی کلمه طه و یس چیست؟»، آن حضرت فرمود: «طه نامی از نامهای پیامبر است به معنی طالب حق و معادی به سوی آن و یس نام دیگری ازآن حضرت به معنی یا ایها السامع الوحی.» (صدوق – معانی الاخبار،22 ؛ تفسیر المیزان، 14، 127).
« کلمه »
کلمه عبارت است از یکایک ماهیّات و اعیان و حقایق و موجودات خارجی و به طور کلّی هر امر متعّینی، کلمه نام دارد. عرفا موجودات معقول و علمی همانند ماهیّات وحقایق را کلمات معنوی و موجودات خارجی را کلمات وجودی و موجودات مجرّد را کلمات تام می خوانند. مقصود از آیه کریمه « ولوانّما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله انّ الله عزیز حکیم» (لقمان،27) به معنی گفته شده در باره کلمه، اشاره دارد. یعنی، کلمات آفاقی نه قرآنی؛ زیرا چنانچه گفته شد، اگرمقصود کلمات قرآنی باشد، پایان نپذیرفتن آن این گونه نیست، زیرا کلمات قرآنی به حسب صورت به یک دوات مرکّب پایان می پذیرد، چه رسد به یک دریا و بیش از آن. چنان که کریمه «تمّت کلمه ربّک صدقاً و عدلاً لامبدّل لکلماته و هو السمیع العلیم» (انعام،115) نیز به همین معنی اشاره دارد. از این گذشته، اگر کلمه و آیه و حروف بر موجودات خارجی اطلاق نمی شد، حق تعالی از انسان به کلمه و آیه و حروف تعبیر نمی کرد و حال آنکه چنین کرده است. به عنوان نمونه حضرت حبیبش را به عنوان «طه»، «یس» و مانند آن نامیده است. (ر.ک تفسیر المحیط،1 ،3 -212 ). چنان که ثفیان ثوری از امام صادق – صلوات الله و سلامه علیه- پرسید: «معنی کلمه طه و یس چیست؟»، آن حضرت فرمود: «طه نامی از نامهای پیامبر است به معنی طالب حق و معادی به سوی آن و یس نام دیگری ازآن حضرت به معنی یا ایها السامع الوحی.» (صدوق – معانی الاخبار،22 ؛ تفسیر المیزان، 14، 127).
جامعیت انسان در طبیعت
ویژگی های انسان در عوالم پیش از طبیعت گفته شد. اینک این پرسش مطرح می شود که آیا انسان در طبیعت نیز از ویژگی های یاد شده سهمی دارد یا خیر؟ اگر چه ممکن نیست که آنچه را که در عوالم پیشین دقیقاً داشته است در عالم طبیعت نیز دارا باشد، زیرا در این صورت تفاوتی میان طبیعت و پیش از طبیعت نخواهد بود؛ ولی در عین حال از آنها بی بهره نیز نمی باشد این مسأله را شرح می باید که از این قرار است:
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )